صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
گرچه ز خشکی اشک شرمنده تو بودیم؛
تا چشم کار می کرد ما بنده تو بودیم...
#معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
كربلا ول كن ما نيست ز بس غيرتی است؛
آه شعله همه جا دامن خس می گيرد...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
در ساحت من هیچ مگویید بجز یار
من حوصلهی هیچ بجز عشق ندارم...
نثار حضرت حسین علیهما سلام ۳ صلوات مرحمت بفرمائید...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
سيدنا المظلوم
عاشق شدم دوباره سرم را بیاورید
بار گرانِ در به درم را بیاورید
اصلاً سیاه شد که ز داغش شود سفید
ای قوم روضه خوان جگرم را بیاورید
اولاترم من از همه بر گریه برخودم
اول برای من خبرم را بیاورید
بال مگس گرفت ز سیمرغ حوصله
ای اهل گریه پلک ترم را بیاورید
من مست حب شدم سخن از مستحب مگو
ای تاک ها بر شجرم را بیاورید
دستم نمی رسد که بیفتم به پای او
ای اهل اوج بال و پرم را بیاورید
کاشی کنید حوض دو چشم مرا و بعد
هر شب برای من قمرم را بیاورید
نه خوانده می شود نه نوشته ولی بگو
تشدید گریه ی سحرم را بیاورید
هر "یاحسین"زخم جدیدی ست کهنه کار
آن کهنه ی جدید ترم را بیاورید
بر تربتم ز روضه ی اکبر زنید آب
و آن گه به مرقدم پسرم را بیاورید
*حالا که تا دیار تو ما را نمی برند
*ما قلبمان شکست حرم را بیاورید ...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
سیدنا المظلوم؛
پرسيده ام ز مادرم او هم خبر نداشت؛
اصلا رفاقت من و تو از كجا گرفت ...
#معنی
#معنی_زنجانی
#محمدسهرابی
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
@sohrabimohammad
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
سیدنا المظلوم؛ پرسيده ام ز مادرم او هم خبر نداشت؛ اصلا رفاقت من و تو از كجا گرفت ... #معنی #معنی_
در حيرتم چگونه خجالت نميكشد
هر كس برای خود كفن از كربلا گرفت...
عالم تمام سوخت كه يارم كفن نداشت
اصلا تمام شعله از اين بوريا گرفت...
شد شراب از لب تو تر دامن
باده آلوده تر بود یا من ؟
پس به من نیز بوسه ده تا من
بشوم مست و عالمی با من
جای «یا رب» صدا کند «یا لب»
بر جگر می نهم چو دندان را
نخورم جز به خون دل نان را
مَشکن چون دلم تو پیمان را
یا به تیغت ببند افغان را
«یا بزن مُهر بر لبم با لب»
زلف بسته به روی چون قمر است
شب همیشه ز شیشه ی سحر است
دل خون ، هم پیاله ی سحر است
خون ز هم مشربان نیشتر است
«می زند لب به تیغ گویا لب»
تو کجایی که آفتاب کنی ؟
سرکه را در قدح شراب کنی ؟
کی تو آباد ، این خراب کنی ؟
دانگ بگذار تا ثواب کنی ؟
«از تو خاک قدوم از ما لب»
ذوالفقارت فرات بی بدل است
ضرب شمشیر تو علی ، مَثَل است
مست نام تو شیشه در بغل است
اصلا اصل اصول ما عسل است
«که چنین گشته ای سراپا لب»
هر شب تو هزار رکعت داشت
ضبط این کارها چه زحمت داشت
ملک دوش تو چه همت داشت
چاه کوفه مگر چه نیت داشت ؟
«که گرفت از لب تو آقا لب»
تو که هستی که مات توست خدا ؟
ذات خود در صفات توست خدا
بسته در شش جهات توست خدا
مو به مو در نکات توست خدا
«از قدوم و سر و تنت تا لب»
قرص خورشید ، تب اضافه کند
قرص رویت طرب اضافه کند
واجب و مستحب اضافه کند
کُفر چیزی به رَب اضافه کند
وقف «الّا» ست بعد هر «لا لب»
خواب در سایه ی تو دیدن داشت
دست از حسن تو بریدن داشت
روح از شوق تو پریدن داشت
یکی از این دو بس مکیدن داشت
«زان لبم بوسه ده ، و الّا لب»
مَرهم نو بلوغ درد سر است
عیسی معنی ات طفیل در است
سود در وجه غیر تو ، ضرر است
نسخه ات کامل است و مختصر است
«مرده را زنده می کنی با لب»
#معنی
#معنی_زنجانی
#محمدسهرابی
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
@sohrabimohammad
دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سفید با حسن است
مبین ز نسل حسن هیچ کس امام نشد
به حسن بینی اگر هر امام را حسن است
به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست
درست گفت برادر، خود دوا حسن است
حسین می شنوم هرچه یا حسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بی صدا حسن است
حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور
ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است
بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت
بیا که کنیه شیرخدا اباحسن است
#معنی
#معنی_زنجانی
#محمدسهرابی
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
@sohrabimohammad
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است که موی تیره و روی سفید با حسن است مبین ز نسل حسن هیچ کس امام نش
برای صلح بشر می زنند مردان تیغ؛
اگر به صبر ببینی حسین هم حسنی است
#معنی
#معنی_زنجانی
#محمدسهرابی
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
@sohrabimohammad
در یقین استاد گشتم تا گمان آموختم
سود ها کردم در اینجا تا زیان آموختم
سرخ در می آیم از دست مزارم روز حشر
این کرامت را ز طرز زعفران آموختم
زعفران از طوس می روید نه از طور کلیم
باختر را من ز راه خاوران آموختم
ای به خاک سرخ طوست هرزه رو سرخ و سپید
این لُغُز را من ز شرم آهوان آموختم
رنگمان کرده است دوران، باز امّا طوسی ام
پای بر جا ماندنم را از مکان آموختم
پنجره پولاد تو رو سوی دریا باز شد
تا از آن پرچم دو موجی بادبان آموختم
شُرشُر اشک است چشم شیخ و شاب شاد را
کعبه را خواندم دو پلک ناودان آموختم
صد چمن در سجده روئیدم در این صحن عتیق
نو به نو توحید دیدم جان به جان آموختم
باده نوشیدم ز سقّاخانه ی تو جای آب
از چراغ صحن تو رنگین کمان آموختم
زائرانت را چو دیدم شوکتت آمد به چشم
دولت خُم را ز فهم استکان آموختم
هر قدر می گفت خادم گریه را آرام کن
من به راه خویش رفتم همچنان آموختم
عشق تعلیمی به اول مرتبت آوارگی است
من تو را بی خانمان بی خانمان آموختم
جز رضا چیزی نمی شاید نمی شاید به تو
من چنین تسلیم را بی ترجمان آموختم
هرچه من آموختم از این رواق تو، به تو
در صف آئینه کاری بی زبان آموختم
می توان در صحن کهنه رو به سویت سجده کرد
نکته های نو به نو از بتگران آموختم
زیر ایوان طلا جفتی معلّم خفته اند
از کبوتر های مشهد آشیان آموختم
همچو رنگ از خود جهیدم در صحاری وجود
از رم آهوی وحشی صد جهان آموختم
خواندمت صد بار و در هر بار بارم داده ای
من اجابت را ز کوه مهربان آموختم
دعبلم، دوشم بدان خلعت امیدی بسته است
خواستن از دوست را از شاعران آموختم
نثار حضرت علی ابن موسی الرضا المرتضی علیه آلاف التحیه و الثناء ۳ صلوات مرحمت بفرمائید
#معنی
#معنی_زنجانی
#محمدسهرابی
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
@sohrabimohammad