eitaa logo
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
2هزار دنبال‌کننده
77 عکس
25 ویدیو
0 فایل
بسم رب الفاطمة صفحه تخصصی«محمد سهرابی» (معنی) لینک کانال در تلگرام 👇👇👇 Http://T.me/sohrabimohammad لینک اینستاگرام instagram.com/sohrabimohammad315
مشاهده در ایتا
دانلود
جمعی که شکستند به هر آبله خاری در هر قدم خویش شکفتند بهاری کیفیت الفت چقدر ناز به دل داشت در انس تپیدیم و ندیدیم نگاری تصویر خجالت که کشیدیم همین بود صد دکه گشودیم و نبستیم به کاری از ما مطلب رونق عشاق زبردست ماییم و همین دلخوشی بوس و کناری افسوس که در جبهه ما سعی شکسته است صد دشت دویدیم و ندیدیم شکاری هرچند که در ساحت ما نشئه نجنبید پیدا نتوان کرد در این بزم خماری در رتبه آگاهی و تدریس همینیم ماییم و همین نشئگی و میز قماری در رفعت ما نیست بجز پستی مطلق چاهی است که وارون شده، گر هست مناری الفاظ به هم ریخت و معنی ندمیدیم جوشید به سر مغز و نکردیم بخاری @sohrabimohammad
شعله آخر عالم دیگر کند پروانه را عاقبت این طور پیغمبر کند پروانه را عشق آخر عاشقان را پرده ناموس ساخت شمع می خواهد چو معجر سر کند پروانه را از دو برگ شوق ما یک سطر خاکستر به جاست ذهن آتش خواست تا از بر کند پروانه را بس که یکرنگی دمید از جلوه های دوستی معنی ما جای گل پرپر کند پروانه را @sohrabimohammad
پرسند اگر چیست در این معرکه با من ماییم و همین باده ی آلوده به دامن ای بی خردان دست ز تشویش بدارید یا باده گلرنگ در این مخمصه، یا من از خون بزرگان سخن سخت گذشته است پایی که نهادم به سر برگ حنا من فردای قیامت چه کنم گر ننشینم با لطف تو برتر ز سریر شهدا من معنی چو دعایی به لبش هست همین است باشد که بیفتم به در میکده ها من @sohrabimohammad
روزگار طفلی هر کس به بازی گشت طی من هم از بالابلندی قامتش را خواستم @sohrabimohammad
خنده آغاز غضب بود نمی دانستیم صبحدم اول شب بود نمی دانستیم هر که زین خاک سفر کرد مرا سوخت و رفت مرگ پیدایش تب بود نمی دانستیم شدت غفلت ما بود که مقصد زایید همه راه، طلب بود نمی دانستیم جهل پنداشت عطش نهر ندارد در خود رمضان نیز رجب بود نمی دانستیم بوسه چیز دگری بود پس از این همه عشق آخرین قافیه لب بود نمی دانستیم @sohrabimohammad
صلی الله علیک یا اباعبدالله ای شعله فراق مرا بی امان بسوز ای دل تو نیز بشکن و تا می توان بسوز ای فکر ناله سر کن و آتش شو ای قلم ای مغز شعله ور شو و ای استخوان بسوز عطر و ضریح شاه دل است و سرشک من ای اردهال گریه کن ای اصفهان بسوز حیف است ای دل از غم دنیا گداختن همت کن و ز غربت شاه جهان بسوز چون شمع آب شو چو شرر پاره پاره شو بر اهل بیت وحی چنین و چنان بسوز معجر نماند و ماند دو چشمی پر از سرشک ای کعبه بی لباس شو ای ناودان بسوز افتاد شاه و ناله زینب به عرش رفت آه ای زمین به خاک شو ای آسمان بسوز بر نیزه تکیه داد چو یاری به بر ندید ای دوش عرش شرمی زین داستان بسوز فریاد العطش ز بیابان کربلا از آسمان گذشت پس ای آسمان بسوز معنی جواب آن غزل صائب است این پروانه مرا ز نظرها نهان بسوز سروده شده در مورخ پنجشنبه پانزدهم مهرماه نود و پنج، ساعت پانزده و سی و هفت دقیقه @sohrabimohammad
اگر حس چشایی نیست کار چشم، پس از چیست که من تا دیدم آن بت را یقین کردم که شیرین است · @sohrabimohammad ·