پرسند اگر چیست در این معرکه با من
ماییم و همین باده ی آلوده به دامن
ای بی خردان دست ز تشویش بدارید
یا باده گلرنگ در این مخمصه، یا من
از خون بزرگان سخن سخت گذشته است
پایی که نهادم به سر برگ حنا من
فردای قیامت چه کنم گر ننشینم
با لطف تو برتر ز سریر شهدا من
معنی چو دعایی به لبش هست همین است
باشد که بیفتم به در میکده ها من
@sohrabimohammad
روزگار طفلی هر کس به بازی گشت طی
من هم از بالابلندی قامتش را خواستم
@sohrabimohammad
خنده آغاز غضب بود نمی دانستیم
صبحدم اول شب بود نمی دانستیم
هر که زین خاک سفر کرد مرا سوخت و رفت
مرگ پیدایش تب بود نمی دانستیم
شدت غفلت ما بود که مقصد زایید
همه راه، طلب بود نمی دانستیم
جهل پنداشت عطش نهر ندارد در خود
رمضان نیز رجب بود نمی دانستیم
بوسه چیز دگری بود پس از این همه عشق
آخرین قافیه لب بود نمی دانستیم
@sohrabimohammad
صلی الله علیک یا اباعبدالله
ای شعله فراق مرا بی امان بسوز
ای دل تو نیز بشکن و تا می توان بسوز
ای فکر ناله سر کن و آتش شو ای قلم
ای مغز شعله ور شو و ای استخوان بسوز
عطر و ضریح شاه دل است و سرشک من
ای اردهال گریه کن ای اصفهان بسوز
حیف است ای دل از غم دنیا گداختن
همت کن و ز غربت شاه جهان بسوز
چون شمع آب شو چو شرر پاره پاره شو
بر اهل بیت وحی چنین و چنان بسوز
معجر نماند و ماند دو چشمی پر از سرشک
ای کعبه بی لباس شو ای ناودان بسوز
افتاد شاه و ناله زینب به عرش رفت
آه ای زمین به خاک شو ای آسمان بسوز
بر نیزه تکیه داد چو یاری به بر ندید
ای دوش عرش شرمی زین داستان بسوز
فریاد العطش ز بیابان کربلا
از آسمان گذشت پس ای آسمان بسوز
معنی جواب آن غزل صائب است این
پروانه مرا ز نظرها نهان بسوز
سروده شده در مورخ پنجشنبه پانزدهم مهرماه نود و پنج، ساعت پانزده و سی و هفت دقیقه
@sohrabimohammad
اگر حس چشایی نیست کار چشم، پس از چیست
که من تا دیدم آن بت را یقین کردم که شیرین است
·
@sohrabimohammad
·
#معنی_زنجانی
دوش او را به عطر گل دیدم
ربط بینی به حس بینایی است
·
@sohrabimohammad
·
#معنی_زنجانی
معجونی از شهادت و مرگیم در جنون
ما کشته مرده تو و دیوانه توایم
·
@sohrabimohammad