✍️ قیام 63ساله و تازه مرجع تقلید شده بود علیرغم میلش رساله عملیه اش را نشر دادند آیت الله بروجردی رحلت کرده بود شاه فکر کرد قم تسلیم اوست و خالی از مرجع موثر است فقدان بروجردی را به نجف تسلیت گفت تا قم را تحقیر کند غافل از آنکه آیتی بهتر یا مثل او ظهور کرده است به نام روح الله . شاه ازانقلاب سفید و کاپیتولاسیون که از مهابت بروجردی کتمان کرده بود به تدریج رو نمایی کرد روح الله قیام کرد به اذن مولای غائب و قائمش قیامی برای خدا با حنجره ای رسا . البته آرام و نرم شروع کرد لعله یتذکر او یخشی ولی دید کذب و ابی ناچارا عصای موسوی را و دم عیسوی را فعال کرد وفرعون را به چالش انداخت مردم او را صادق و قاطع دیدند و بی هوی و هوس، با او شدند کفن پوشیدند در پیشوا ی ورامین به امر پیشوا . زندان و تبعید شد شاه خواست اعدام کند مرجعیت او اعلام شد از ناحیه گلپایگانی و مرعشی . او را که مرجعی نوظهور بود به ترکیه و نجف تبعید کردند ولی قیام او برای انقلاب شدن نیاز به پخته شدن داشت در تبعیدچنین شد ابراهیم وارمصطفی را قربانی کرد تا امام شود و انقلاب شود و وثابت کرد قیام برای خدا شکست ندارد . حالا او امام بود 79 ساله . خمینی ای امام . @qavami

🎙 روایت #حاج_قاسم از روزی که ساواک #امام_خمینی (ره) را دستگیر کرد و از قم به تهران میبرد . #شبتون_شهدایی 🔴 #بیداری_ملت 👇 @bidariymelat

تو یوسف میشوی 🏷 بنده در طی مبارزات، خواب‌های عجیبی دیدم که یکی‌شان درسال ۱۳۴۶ است. در آن زمان، وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت برای مبارزان بود و جز چند تن، بقیه عرصه را رها کردند. در آن شرایط، خواب دیدم که امام خمینی وفات کرده و پیکرشان در یکی از خانه‌های نزدیک خانه پدرم درمشهد بر زمین است. دردی جانکاه قلبم را می‌فشرد؛ تابوت را روی دوش گرفتیم؛ در بین انبوه تشییع‌کنندگان، بسیاری از علما بودند اما چیزی که بر درد من می‌افزود، این بود که برخی از علما بدون هیچ اندوهی با هم صحبت می‌کردند و می‌خندیدند. پیکر امام به آخر شهر رسید؛ بیشتر افراد بازگشتند و فقط ۲۰نفر ماندند. پیکر امام را به بیرون از شهر برده و به تپه‌ای رسیدند؛ اما بیشتر تشییع‌کنندگان، در پایین تپه ماندند. جنازه را با ۵نفر بالای تپه برده و روی تپه قرار دادیم. من پایین پای امام رفتم تا با او وداع کنم؛ اما ناگهان امام، انگشت سبابهٔ دست راست‌شان را به سمت بالا حرکت داد و با چشمان بسته شروع کرد به نشستن، تا اینکه انگشت اشاره‌اش را بر پیشانیم قرار داد و دو بار گفتند: "تو یوسف میشوی!" ● خاطره‌ای از رهبر معظم انقلاب مدّظلّه‌العالی 📚«خون دلی که لعل شد»/ص۲۶۲ https://eitaa.com/hamim1/937 @hamim1

بسم رب الشهدا والصدیقین یامهدی.عج یامهدی.عج یامهدی.عج ❗️ موشک هایپر سونیک با نام فتاح رونمایی شد عرض کردیم خدمتتون که ما نامگذاری موشک هامون هم سیاسی هستش و پیام برای دشمن داره. موشک قبل با نام خیبر رونمایی شد و به فاصله بسیار کوتاه موشک هایپر سونیک با نام فتاح رونمایی می‌شود. میدونید که خیبر قلعه های یهودیان بود که توسط امام علی درهم شکست و نامگذاری خیبر روی موشک پیام واضح به دشمن می‌فرستد که یاد خیبر باش پیروزی به دست ماست. اما نام فتاح چه معنی دارد. فتاح به معنی گشاینده و مترادف و هم معنی های این چنینی دارد و یکی از القاب خداوند است اما نامگذاری روی موشک در چنین مقطع زمانی و و بعد از موشک خیبر فقط یک معنی دارد. زمان باز گشایی و شکستن درب قلعه ی خیبر یهودیان فرا رسیده و سربازان الهی آماده اند. واکنش‌های دشمن نسبت به نامگذاری این موشک رو خواهید دید. ما میتوانیم... مامیتوانیم... مامیتوانیم باذن الله 🌹❤️🌹🌹❤️🌹

یا فتاح العیون... @syriankhabar

👓 اولین واکنش صهیونیست‌ها پس از رونمایی از «فتاح» 🔹جروزالم پست: موشک هایپرسونیک فتاح در ۴۰۰ ثانیه به اسرائیل می‌رسد. @HozeTwit

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند رحمتگر مهربان إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا ﴿۱﴾ ما تو را پيروزى بخشيديم [چه] پيروزى درخشانى (۱) #فتاح https://eitaa.com/dehban_ir

تیتر فعلا این باشه... #فتاح https://eitaa.com/dehban_ir

🔴واکنش جالب حزب الله به رونمایی از موشک هایپرسونیک #فتاح حساب توئیتر فارسی منتسب به حزب الله لبنان: 🔺از بیروت تا تل آویو چند ثانیه می شود؟ ✅با بدون سانسور متفاوت بیاندیشید👇 http://eitaa.com/joinchat/404946944Ceab6f2b794

✳ یک انقلابی دو آتیشه! 🔻 ...حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احدی، بی‌محابا [علیه رژیم] حرف می‌زدم... با تعدادی از جوان‌های کرمان بر دیوارها شعارنویسی می‌کردیم... عمدهٔ شعارها «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» بود. 🔸 اواخر سال ۵۶ بود. مدت‌ها امتحان برای گواهی‌نامه رانندگی می‌دادم. قبول شده‌بودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهی‌نامه خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذری‌نسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهی‌نامه‌ات رو خمینی امضا کرده؛ آماده‌است تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجه‌دار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریزی نبود. آن‌ها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان می‌گفتند: «تو شب‌ها می‌روی دیوارنویسی می‌کنی؟!» آن‌قدر مرا زدند که بی‌حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن‌ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن‌چنان ضربه‌ای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ احشای درونم نابود شد. به‌رغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که می‌کردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم... سه روز از شدت درد تکان نمی‌توانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس می‌کردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگدی کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شده‌بود. 📚 #از_چیزی_نمی‌ترسیدم | زندگینامه‌ی خودنوشت سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی 📖 صص ۶۴ تا ۶۷ 🔴 #بیداری_ملت 👇 @bidariymelat