🔷 ماجرای زنی که طمع در نکاح عبدالله داشت!
در مکه زنی بود به نام فاطمه دختر مرة، که کتابها خوانده و از اوضاع گذشته و آینده اطلاعاتی بدست آورده بود. روزی عبد الله را دیدار کرد و به او گفت: توئی آن پسری که پدرت صد شتر برای تو فدا کرد؟
عبد الله گفت: آری.
فاطمه گفت: حاضری یک بار با من هم بستر شوی و صد شتربگیری؟
عبد الله نگاهی به او کرد و چنین سرود:
اما الحرام فالممات دونه
و الحل لا حل فاستبینه
فکیف بالامر الذی تبغینه
يحمي الكريم عرضه و دينه
اگر از راه حرام چنین درخواستی داری که مردن برای من آسان تر از اینکار است، و اگر از طریق حلال میخواهی که چنین طریقی هنوز فراهم نشده. پس از چه راهی چنین درخواستی داری؟ انسان کریم از آبرو و دین خود پاسداری میکند.
عبد الله رفت و پدرش عبد المطلب او را به ازدواج آمنه در آورد.
پس از آنکه جناب آمنه پیامبر را حامله شده بود، روزی عبدالله آن زن را دیدار کرده و از روی آزمایش به او گفت: آیا حاضری اکنون به ازدواج من درآئی و آنچه را گفتی بدهی؟
فاطمه نگاهی به چهرۀ جناب عبدالله کرد و گفت: حالا دیگر نه،
رأیتُ في وجهِکَ نور النّبوّة فأردتُ أن یکون في. و أبَی الله إلاّ أن یضعه حیث یُحب...
من آن روز در چهرۀ تو نور نبوّت را دیدم و مشتاق بودم که این نور در رحم من قرار گیرد، ولی خدا نخواست و اراده فرمود آن را در جای دیگری نهد، و سپس این ابیات را از سر حسرت سرود:
بنی هاشم قد غادرت من اخیکم
امینة اذ للباه یعتلجانِ
کما غادر المصباح بعد خبوه
فتائل قد شبت له بدخانٍ
و ما کل ما یحوی الفتی من نصیبه
بحرص و لا ما فاته بتوانی
ای بنیهاشم! آنگاه که آرزوها میجنگیدند از برادر شما امانتی باقی ماند.
چنانکه چراغ پس از خاموشیاش چیزی جز فتیلههایی که به دود برخاستهاند، باقی نمیگذارد.
آنچه که جوان در اختیار دارد، از روی حرص به او داده نمیشود؛
و هر آنچه از او فوت شود، به سبب سستی و کوتاهیاش نیست.
و گفتهاند: «إنّه مرّ بها و بین عینیه غرة کغرة الفرس»؛ در آن هنگام که آن زن عبد الله را دید، سفیدی خیره کنندهای میان دیدگان عبد الله بود همانند سفیدی پیشانی اسب.
📚مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص۲۶.
🆔 @ss_alavi_ir
سید سلمان علوی
🔴🎥 رهبر انقلاب: سپر پولادین اتحاد مقدس نباید خدشهدار شود 🔹مردم، خدمتگزاران کشور بهویژه رئیسجمهور
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شهید حاجیزاده:
«رمز موفقیت ما اینه: چشم آقا»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍️ پینوشت:
کاش وقتی رهبری به ما صریحاً امر میکنند، در کنار صدها و هزاران تحلیل و تفسیر، یک بار هم «چشم» بگوییم
#لبّیک_یا_امام✋
🆔 @ss_alavi_ir
بعد از نماز صبح، برای انجام یک کار پژوهشی، داشتم گشتی در سایت آیات غمزه میزدم.
چشمم افتاد به سرفصل «حضرت خدیجه سلاماللهعلیها».
از روی کنجاوی و هم علاقه و هم اینکه به برکت تفأل قرآنی استاد آیتالله میرباقری، حالا اسم آن بانوی رشکانگیز بر دختر نوزادم نشسته، صفحه را باز کردم و شعرها را خواندم.
غزلی از دوست عزیزم جناب مهدی مردانی دیدم.
مروّت نیست اگر دوستانم را و ارادتمندان به مادر اسلام را در حس خوب خواندن این شعر شریک نکنم:
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
هر چه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است
من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم
روزهایم شب نمی شد چشم او تا باز بود
سایه ی خورشید را همواره بر سر داشتم
عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت
چشم هایش را از اول نیز باورداشتم
راه های آسمان را از زبان همسرم
مثل آواز پر جبریل از بر داشتم
آیه ها تکرار او بودند و عمری بر لبم
با طنین نام او قند مکرر داشتم
چشم بر من دوخت در شعب ابیطالب گریست
ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم
جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت
هدیه می دادم اگر صد جان دیگر داشتم
✍️مهدی مردانی
🆔 @ss_alavi_ir
🔷 قالَ رَسولُ الله صلّیاللهعلیهوآله:
«وَلَمَوْلُودٌ فِی أُمَّتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْس».
«همانا یک نوزادِ متولد شده در امّتم، از آنچه خورشید بر آن میتابد، نزد من محبوب تر است».
📚مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۵۳.
🔸در شام جمعه پس از اقامۀ نماز جماعت در مسجد مقدّس #جمکران به امامت حضرت #آیتالله_میرباقری أطالاللهعمره و زادفیتوفیقاته، سعادت شد که اذان و اقامۀ خدیجه سادات توسّط ایشان خوانده شود.
#الحمدلله
🆔 @ss_alavi_ir