🔷یادی از جناب آمنه سلاماللهعلیه مادر گرامی رسولالله
به بهانۀ سالروز ولادت حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم
پدرش، وَهب، بزرگ تیره بنیزهره از تیرههای قریش بود. مادرش، بَرَّة دختر عبدالعزّی نیز قریشی بود. آمنه در مکه متولد شد و ۵۴ یا ۵۳ سال قبل از هجرت با عبدالله بن عبدالمطلب ازدواج کرد، وهي يومئذ أفضل امرأة في قريش نسبا وموضعا؛ او در این زمان از حیث نسب و جایگاه، اشرف زنان قریش بود[۱].
پس از تولد پیامبر، آمنه ایشان را به حلیمه سعدیه سپرد.
در سال هفتم پس از عام الفیل، محمّد صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم را برای زیارت قبر جناب عبدالله و نیز دیدار با داییهای عبدالله که از قبیله بنینجار بودند، به مدینه برد و بنا بر قول مشهور، در راه بازگشت از مدینه در ابواء از دنیا رفت و در همان جا دفن شد. یعقوبی، درگذشت ایشان را در ۳۰ سالگی دانسته است.[۲]
پیامبر قبر مادرش را در ابواء زیارت میکرد، از جمله در واقعه حدیبیه بر سر قبر مادر حاضر شد و بر او گریه کرد.[۳] از همینجا و بر اساس آیه ۸۴ سوره توبه که خداوند پیامبر را از ایستادن بر سر قبر مشرکان نهی کرده است میتوان احتجاج کرد که جناب آمنه یکتاپرست بوده است، هنچنانکه تمام علمای شیعه بر این باورند. [۴]
🌹سلام الله و سلام ملائکته و انبیائه علی أبنائها و علیها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚منابع:
۱ـ ابنهشام، السیرة النبویة، ۱۳۷۵ق، ج۱، ص۱۰۲.
۲ـ تاریخ الیعقوبی، دار صادر، ج۲، ص۱۰.
۳ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۹۴.
۴ـ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۷۸ش، ص۴۲.
🆔 @ss_alavi_ir
🔷یادی از بانو حلیمۀ سعدیه مادر رضاعی رسولالله
به بهانۀ سالروز ولادت حضرت رسول اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم
حلیمه دختر ابو ذُؤَیب، از قبیله سعد بن بکر بن هَوازِن و همسر حارث بن عبدالعُزّی بود.
در سالی که قحطی بزرگی میان قبیله بنیسعد افتاده بود، حلیمه با نُه تن از زنان قبیله برای امرار معاش از طریق شیردهی به کودکان قبایل ثروتمند مکه، عازم این شهر شد. گفتهاند چون مرکب او از شدت تنگدستی و قحطی ناتوان و لاغر بود، از دیگران عقب افتاد و دیر به مکه رسید. در نتیجه، فقط نوه عبدالمطلب مانده بود که به دلیل یتیم بودنش، کسی حاضر نشده بود به او شیر بدهد، لیکن آیتالله سبحانی این قول را رد کرده و گفته است حضرت محمد از سینه هیچیک از زنان شیر نخورد، تا آنکه حلیمه سعدیه او را شیر داد و در این لحظه خانواده عبدالمطلب بسیار خوشحال شدند.[۱]
حلیمه بلافاصله پس از برعهده گرفتن شیردهی به پیامبر، آثار خیر و برکت را در زندگیاش مشاهده کرد. او که بر اثر تنگدستی شیرش کم شده بود و بهسختی به پسر خود شیر میداد، از آن پس بهراحتی محمد و پسر خویش را سیر میکرد. حتی شتر ضعیف و ناتوانش نیز پُرشیر و نیرومند گشت، به گونهای که هنگام بازگشت، از همراهانش سبقت گرفت و همه با حیرت دلیل آن را جویا میشدند و حلیمه همه اینها را نتیجه حضور کودک بنیهاشم میدانست.
حلیمه پس از دو سال محمّد را نزد آمنه آورد، اما از آنجا که او را مایه برکت دیده بود، از آمنه خواست که مدتی دیگر محمد را پیش خود نگه دارد. از این رو، پنج سال و دو روز بعد از تولد پیامبر، ایشان را به مادرش برگرداند.
حلیمۀ سعدیۀ پس از ظهور اسلام به خدمت پیامبر رسید و همراه همسرش اسلام آورد و هر دو با پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بیعت کردند.[۲]
علاقه و احترام پیامبر به این بانوی بزرگوار آنگونه بود که نوشتهاند به محض ورود حلیمه، پیامبر اکرم عبای خود را بر زمین پهن میکرد تا او بر آن بنشیند.[۳]
دربارۀ زمان فوت ایشان، دو نقل است. یک قول اینکه ایشان تا زمان خلیفۀ دوم زنده بوده است[۴] قول دیگر اینکه:
پس از فتح مکه، وقتی رسول الله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم با خواهر رضاعیاش ـ شَیماء ـ دیدار کرد، احوال جناب حلیمه را پرسید و او خبر فوت حلیمه را به پیامبر داد. چشمان پیامبر با شنیدن این خبر پر از اشک شد.[۵]
🌹سلام الله و سلام ملائکته و انبیائه علی النّبی و آله و علیها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📚منابع:
۱ـ سبحانی تبریزی، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ۱۳۸۶ش، ص۶۲.
۲ـ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۲۷۰.
۳ـ همان.
۴ـ ابنسعد،طبقات، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م. ج۱، ص۱۱۴.
۵ـ همان، ص۴۶۰.
🆔 @ss_alavi_ir
🔷 ماجرای زنی که طمع در نکاح عبدالله داشت!
در مکه زنی بود به نام فاطمه دختر مرة، که کتابها خوانده و از اوضاع گذشته و آینده اطلاعاتی بدست آورده بود. روزی عبد الله را دیدار کرد و به او گفت: توئی آن پسری که پدرت صد شتر برای تو فدا کرد؟
عبد الله گفت: آری.
فاطمه گفت: حاضری یک بار با من هم بستر شوی و صد شتربگیری؟
عبد الله نگاهی به او کرد و چنین سرود:
اما الحرام فالممات دونه
و الحل لا حل فاستبینه
فکیف بالامر الذی تبغینه
يحمي الكريم عرضه و دينه
اگر از راه حرام چنین درخواستی داری که مردن برای من آسان تر از اینکار است، و اگر از طریق حلال میخواهی که چنین طریقی هنوز فراهم نشده. پس از چه راهی چنین درخواستی داری؟ انسان کریم از آبرو و دین خود پاسداری میکند.
عبد الله رفت و پدرش عبد المطلب او را به ازدواج آمنه در آورد.
پس از آنکه جناب آمنه پیامبر را حامله شده بود، روزی عبدالله آن زن را دیدار کرده و از روی آزمایش به او گفت: آیا حاضری اکنون به ازدواج من درآئی و آنچه را گفتی بدهی؟
فاطمه نگاهی به چهرۀ جناب عبدالله کرد و گفت: حالا دیگر نه،
رأیتُ في وجهِکَ نور النّبوّة فأردتُ أن یکون في. و أبَی الله إلاّ أن یضعه حیث یُحب...
من آن روز در چهرۀ تو نور نبوّت را دیدم و مشتاق بودم که این نور در رحم من قرار گیرد، ولی خدا نخواست و اراده فرمود آن را در جای دیگری نهد، و سپس این ابیات را از سر حسرت سرود:
بنی هاشم قد غادرت من اخیکم
امینة اذ للباه یعتلجانِ
کما غادر المصباح بعد خبوه
فتائل قد شبت له بدخانٍ
و ما کل ما یحوی الفتی من نصیبه
بحرص و لا ما فاته بتوانی
ای بنیهاشم! آنگاه که آرزوها میجنگیدند از برادر شما امانتی باقی ماند.
چنانکه چراغ پس از خاموشیاش چیزی جز فتیلههایی که به دود برخاستهاند، باقی نمیگذارد.
آنچه که جوان در اختیار دارد، از روی حرص به او داده نمیشود؛
و هر آنچه از او فوت شود، به سبب سستی و کوتاهیاش نیست.
و گفتهاند: «إنّه مرّ بها و بین عینیه غرة کغرة الفرس»؛ در آن هنگام که آن زن عبد الله را دید، سفیدی خیره کنندهای میان دیدگان عبد الله بود همانند سفیدی پیشانی اسب.
📚مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص۲۶.
🆔 @ss_alavi_ir
سید سلمان علوی
🔴🎥 رهبر انقلاب: سپر پولادین اتحاد مقدس نباید خدشهدار شود 🔹مردم، خدمتگزاران کشور بهویژه رئیسجمهور
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شهید حاجیزاده:
«رمز موفقیت ما اینه: چشم آقا»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✍️ پینوشت:
کاش وقتی رهبری به ما صریحاً امر میکنند، در کنار صدها و هزاران تحلیل و تفسیر، یک بار هم «چشم» بگوییم
#لبّیک_یا_امام✋
🆔 @ss_alavi_ir
بعد از نماز صبح، برای انجام یک کار پژوهشی، داشتم گشتی در سایت آیات غمزه میزدم.
چشمم افتاد به سرفصل «حضرت خدیجه سلاماللهعلیها».
از روی کنجاوی و هم علاقه و هم اینکه به برکت تفأل قرآنی استاد آیتالله میرباقری، حالا اسم آن بانوی رشکانگیز بر دختر نوزادم نشسته، صفحه را باز کردم و شعرها را خواندم.
غزلی از دوست عزیزم جناب مهدی مردانی دیدم.
مروّت نیست اگر دوستانم را و ارادتمندان به مادر اسلام را در حس خوب خواندن این شعر شریک نکنم:
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
هر چه عالم فخر دارد نزد من یک ارزن است
من زنی هستم که در خانه پیمبر داشتم
روزهایم شب نمی شد چشم او تا باز بود
سایه ی خورشید را همواره بر سر داشتم
عاشق این مرد بودن معجزه لازم نداشت
چشم هایش را از اول نیز باورداشتم
راه های آسمان را از زبان همسرم
مثل آواز پر جبریل از بر داشتم
آیه ها تکرار او بودند و عمری بر لبم
با طنین نام او قند مکرر داشتم
چشم بر من دوخت در شعب ابیطالب گریست
ناگهان یک آسمان در خود کبوتر داشتم
جان خود را بر سر این عشق دادم عاقبت
هدیه می دادم اگر صد جان دیگر داشتم
✍️مهدی مردانی
🆔 @ss_alavi_ir
🔷 قالَ رَسولُ الله صلّیاللهعلیهوآله:
«وَلَمَوْلُودٌ فِی أُمَّتِی أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْس».
«همانا یک نوزادِ متولد شده در امّتم، از آنچه خورشید بر آن میتابد، نزد من محبوب تر است».
📚مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۵۳.
🔸در شام جمعه پس از اقامۀ نماز جماعت در مسجد مقدّس #جمکران به امامت حضرت #آیتالله_میرباقری أطالاللهعمره و زادفیتوفیقاته، سعادت شد که اذان و اقامۀ خدیجه سادات توسّط ایشان خوانده شود.
#الحمدلله
🆔 @ss_alavi_ir