eitaa logo
💗زندگی بانوی بهشتی
9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
37 فایل
از کانال خوشتون اومد یه فاتحه برای همه اموات خلقت از ازل تا ابد بفرستید کانال ما به خاطر راحتی اعضا تبادل نداره و تبلیغات لازمه رشد کانال هست از صبوری شما متشکرم ادمین @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
مژده مژده یک بسته کتاب عالی برای جایزه دوستان😍😁 جایزه 10میلیون تومانی😳 و جوایز نفیس پنج کتاب و و و جایزه 10میلیون تومنی دارن😍 کتاب هم جوایز خیلی نفیسی داره😍 سفارش از سایت👇 علی لندی https://oniketab.ir/product/ali-landi/ref/36 آقا‌محسن https://oniketab.ir/product/agha-mohsen/ref/36 داداش ابراهیم https://oniketab.ir/product/dadash-ebrahim/ref/36 نذر مخصوص https://oniketab.ir/product/nazre-makhsoos/ref/36 🔹 مهاجر سرزمین آفتاب https://oniketab.ir/product/mohajer-aftab/ref/36 تن تن و سندباد https://oniketab.ir/product/tan-tan/ref/36 سفارش راحت از خودم😁👇 @yaALI744
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
مستبقه کتابخوانی ۱۰ میلیون تومانی😍 بجنبید تا دیر نشده 😁👏👏👏 وقتی شهید محسن حججی در خواب هم اثر گذار است در محرم امسال، اتفاقی، مسیر زندگی مرا تغییر داد، هیچ شناختی نسبت به شهدای مدافعان حرم نداشتم و بر این باور بودم که آنها خودخواه هستند که از خانواده خود می‌گذرند تا در کشوری دیگر کشته شوند؛ تا اینکه شبی به یکی از شهدای مدافع حرم وقتی در حال ذبح او بودند، توهین کردم. شب چهارم محرم در عالم خواب دیدم چند تا خانم محجبه، چادری را به من هدیه کردند، حیران از خواب برخاستم، دوباره به خواب رفتم، باز هم همان خانم‌ها را دیدم که مقنعه سرم گذاشتند و پیشانی مرا بوسیدند، نسبت به این کارشان معترض شدم، باز هم از خواب بلند شدم، رفتم خواب را برای همسرم تعریف کنم اما شنیده بودم که خواب بد را تعریف نمی‌کنند. خوابیدم تا اینکه صبح از خواب بیدار شدم اما باز هم متقاعد نشدم که این خواب بد را برای کسی تعریف کنم. * صبح روز پنجم محرم ساعاتی از صبح نگذشته بود که باز هم خواب به سراغم آمد، این‌بار در خواب، شهید مدافع حرم محسن حججی که پرچمی به دستش بود را دیدم، خودش را معرفی کرد و گفت: آرزویم شهادت بود، من سرم رفت تا روسری‌ات نرود، اگر حجابت را رعایت کنی نزد خدا عزیز می‌شوی و ... . قبل از این خواب اصلاً شهید حججی را نمی‌شناختم، در فضای مجازی به‌ دنبال نامش رفتم تا اینکه عکس‎های بی‌سر او را دیدم، زندگی‌اش را مطالعه کردم و صحبت‌ها و نگرانی‌هایش را در مورد حجاب شنیدم. پس از شناخت کامل شهید، منقلب شدم و دیگر اشک امانم نمی‌داد، خواب را برای همسرم تعریف کردم و گفتم: «می‌خواهم چادری شوم».
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
مهاجر سرزمین آفتاب خاطرات یک مادر شهید ژاپنی و مسابقه کتابخوانی با جایزه ۱۰ میلیون تومانی😍👏
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
مسابقه کتابخوانی ۱۰ میلیونی
💖💖یک فروشگاه آنلاین پر از رایحه های دوست داشتنی ♥️♥️ 🔮کیفیت عاالی👌👌 🔮تخفیفات ویژه وقیمت‌های باور نکردنی🤩 🔮هدایای ویژه بدون قرعه کشی🎁🎁 🔮شیشه عطرهای زیبا متنوع و رایگان😍 🛍اینها همه با هم مگه میشه⁉️ 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1123614790C5eae910cbd https://eitaa.com/joinchat/1123614790C5eae910cbd
۵۴۴ من نوزده ساله ام بود و همسرم نزدیک بیست سال که عقد کردیم و هفت ماه بعد با یه مجلس ساده رفتیم خونه خودمون و البته دور از خانواده هامون و تو یه شهر دیگه من و همسرم عاشق بچه بودیمو از همون ابتدای عروسی تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم که بعد از شش ماه متوجه شدم باردارم خیلی خوشحال بودیم و به خانواده هامون گفتیم و البته از طرف مادرم خیلی استفبال نشد، چون نگران دوری و کم سن و سالی و شرایط سخت مالی مون بود ولی همین که من و همسرم خوشحال بودیم انرژی می‌داد. ویارای خیلی سختی داشتم و شرایط سخت مالی هم از طرف دیگه، شرایط رو سختتر میکرد ولی الحمدالله بازم خوشحال بودیم تابستون به شهرستان رفتیم و نمیخواستم بیشتر کنایه و .... رو بشنوم از مشکلات نمیگفتم و خودمو مقاوم نشون میدادم البته خانواده همسرم خیلی خوشحال بودن. فرزند اولم پسر بود خداروشکر در صحت و سلامتی کامل و بدور از هیچ مشکلی بدنیا اومد اما چون نچرخیده بود مجبور شدم سزارین کنم و این گذشت و وقتی نزدیک سه سالگی پسرم فرزند دوم رو هم باردارشدم و البته با ترس و لرز به خانواده اطلاع دادم که باز از سمت مادرم بخاطر نگرانی‌ها با استقبال خوبی مواجه نشدم ولی خداروشکر دخترم در صحت و سلامتی کامل بدنیا اومد. وقتی نزدیک سه سالگی دخترم بود، فرزند سومم رو هم باردار شدم و این دفعه چهار ماهه بودم که به مادرم گفتم و ازشون خواستم که به کسی نگن، چون دیگه تحمل نیش و کنایه نداشتم. چون سرزارین سومم بود خیلی از دکترا منو ترسوندن و اصلا قبول به عمل نمی کردن و با رفتار بدی با من برخورد می‌کردن. در حالی که الان می بینم خیلی از خانم ها چهارپنج بار هم سزارین شدن. تنها حامی من همسرم عزیزم بود که قوت قلبی بود برام و مخصوصا سر فرزند سومم سنگ تموم برام گذاشته بود. خلاصه نزدیک زایمان و ترسوندنها از خطرات سزارین و مرگ مادر و چسبندگی و ..... تو سن ۲۹ سالگی با پافشاری اطرافیان و چند جلسه مشاوره با چند دکتر زنان که من و همسرم باهم رفتیم، به این نتیجه رسیدیم برا بستن لوله ها سر زایمان و نامه گرفتیم و روز زایمان فرزند سومم، این عمل انجام شد ولی به امید اینکه بعد از چند سال بگذره و طبق گفته ی خود دکترا که میتونی دوباره باردار بشی و فلان و بهمان تن به این کار دادیم که الان خیلی پشیمونیم. خدا بهم سه فرزند سالم و خوب داده بود و انصافا علیرغم گلایه خیلی از مادرا من براحتی سه فرزندمو بزرگ کردم و سر هر فرزند برکات خدا تو زندگیمون بیشتر و بیشتر می‌شد. بعد از گذشت چند سال من و همسرم تصمیم گرفتیم برای بچه دار شدن و پیشنهاد ای وی اف دادن و داریم مراحل اولیه شو انجام میدیم که امیدوارم خدا لطفی کنه و بدون دردسر سپری شه، گرچه که اونم عوارض خودشو داره و .... و اینو بگم الان که داریم کارهامو انجام میدم به هیچکس نگفتیم که دوباره سرزنش نشیم. خواستم به تمام زنان سرزمینم بگم تحت هیچ شرایطی این عمل رو انجام ندید، که حتما حتما پشیمون میشین. و اینکه خدا نگذره از کسانی که به زوجین فشار میارن و مجبور می‌کنند به کارهایی که تهش فقط ندامت و افسوس هست. از خدای مهربونم میخوام مثل همیشه پشت و پناهم باشه و لیاقت مادری رو دوباره نصیبم کنه. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
آموزش دوخت انواع مدل کفش ها و کتونی های استثنایی توسط اساتید جهانی https://eitaa.com/joinchat/330825927C73d28c41ba