eitaa logo
تبیین منظومۀ فکری رهبری
38.3هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
2.4هزار ویدیو
436 فایل
کانال رسمی مؤسسهٔ تبیین منظومهٔ فکری رهبری نشانی سایت: https://www.tabyinmanzome.ir پشتیبانی واحد فناوری: @support_tabyin واحد روابط عمومی: ۰۹۱۰۲۵۸۸۸۱۸ @ertebat_tabyin
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۶ مقام معظم رهبری از همه مسائل و جریانات باخبرند و به اقتضای مسئولیتشان شاید اولین شخصی باشند که از مسائل و جریاناتی که اتفاق می‌افتد، مطلع می‌شوند. معظم‌‌له به روزنامه‌ها و مطبوعات علاقه دارند و آن‌ها را با دقت ملاحظه می‌کنند. گزیده جراید و مطبوعات برای ایشان آماده می‌شود و به صورت بولتن روزانه، خدمت معظم‌له تقدیم می‌گردد؛ ولی ایشان به این اکتفا نمی‌کنند. تمام روزنامه‌های صبح و عصر، به موقع روی میز مقام معظم رهبری قرار می‌گیرد و ایشان با علاقه، آن‌ها را می‌خوانند؛ به خصوص سرمقاله‌ها را با دقت مطالعه می‌کنند. این موضوع، اختصاصی به روزنامه‌ها هم ندارد؛ معظم‌له مجلات، ماهنامه‌ها و فصلنامه‌ها را هم می‌بینند. آیت‌الله خامنه‌ای خیلی پرکار هستند. ایشان چند بار به من فرمودند: من در ۲۴ ساعت، وقت کم می‌آورم! حجة الاسلام والمسلمين محمدى گلپایگانی. پرتوی از خورشید.صفحه ۲۷ @t_manzome_f_r
۲۷ درباره حضرت امام خمینی "قدس‌سره"، بارها شنیده بودیم که معظم‌له یک قدم برای مرجعیت برنداشتند. امروز ما همان خصیصه را در شخص آیة‌الله خامنه‌ای می‌بینیم. ایشان هم یک قدم برای مرجعیت برنداشتند. با وجود اصرار فراوان مردم، هنوز مقام معظم رهبری از دادن رساله خودداری می‌کنند. در روزهای آغازین رهبری ایشان- مرداد ۱۳۶۸- که هنوز مراجع بزرگواری چون حضرات آیات: خویی، گلپایگانی، مرعشی نجفی و اراکی در قید حیات بودند، یکی از افراد حاضر در جلسه، به مقام معظم رهبری گفت: برخی شما را به عنوان مرجع تقلید مطرح می‌کنند، ایشان فرمودند: من مطلقاً مطرح نیستم! همین بارِ رهبری که بر دوش من گذاشته شده است، را هم نمی‌خواستم؛ اما وقتی تکلیف شد، «خذها بقوه» امیدوارم بتوانیم همین بار سنگین را به مقصد برسانم. من دوست ندارم کسانی که منسوب به ما هستند، در این مسیر گامی بردارند! بعدها که شرایط به گونه‌ای دیگر شد و اصرارها فراوان شد، مقام معظم رهبری پذیرفتند که مرجعیت شیعیان خارج از کشور را بپذیرند؛ ولی در رابطه با داخل فرمودند: مراجع بزرگوار دیگری هستند. این برخورد برگرفته از روحیه بلند آیة‌الله خامنه‌ای است. روحیه بلند اعراض از دنیا، از خصایص انسان‌های والاست. حجة الاسلام والمسلمین سید احمد خاتمی پرتوی از خورشید، صفحه ۱۶۳ @t_manzome_f_r
۲۸ (در زمان رژیم پهلوی) آمریکایی‌ها هواپیما‌های جنگی و بقیه‌ی ابزار‌های خودشان را به ما می‌فروختند؛ ولی اجازه تعمیر آن‌ها را به ما نمی‌دادند؛ البته داستان آن فروش‌ها هم داستان عجیبی است. آن روز صندوق مشترکی بین ایران و آمریکا وجود داشت که بنده اوایل انقلاب که به وزارت دفاع رفتم و در آنجا مشغول کار شدم، این را کشف کردم؛ بعد به مجلس رفتم و آن را پیگیری کردم، که متاسفانه تا امروز هم آمریکایی‌ها جواب نداده‌اند؛ صندوق با نام اختصاری F.M.S داشتند که دولت ایران پول را در آن صندوق می‌ریخت؛ اما قیمت جنس و نوع جنس و برداشت پول را آمریکایی‌ها به عهده داشتند؛ وقتی انقلاب پیروز شد میلیاردها دلار در این صندوق پول بود که هنوز هم آمریکایی‌ها جوابی نداده‌اند و آن پول‌ها را به ملت ایران بر نگردانده‌اند. بیانات در جلسه‌ی پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه صنعتی امیر کبیر ۱۳۷۹/۱۲/۲۲ @t_manzome_f_r
۲۹ من در دوران اختناق، استاد معروف عالی مقامی را می‌شناختم که روی کفش شاهِ آن وقت _محمد رضا_ افتاد! اساتید در صفی ایستاده بودند و محمد رضا از برابر آن‌ها عبور می‌کرد و این شخص روی پای او افتاد! از این کارها می‌کردند، اما چه کسانی؟ تیمسارها. اما یک عالِم، یک دانشمند، یک محقق _که واقعا هم این آدم محقق است_ فاضل، نام آور، نامدار، چقدر تحقیقات، چقدر کتاب، روی پای او افتاد! شاگردهایش ملامتش کردند: استاد شما؟! آخر آن شخص _محمدرضا_ که بی‌سواد است! عالِم جماعت کسی را قبول ندارد؛ سیاست برایش مسئله‌ای نیست؛ نگاه می‌کند ببیند چه کسی عالِم است. اصلا برای عالِم جاذبه و ارزشی بالاتر از علم نیست. بدترین فحش در محیط اهل علم، لقب "بی‌سوادی" است، هیچ فحشی از این بالاتر نیست؛ در همه محیط‌های علمی همین گونه است؛ آن وقت آن عالِم روی پای یک جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقایش ملامت کردند، و او هم جوابی نداشت؛ گفت: هیبت سلطانی من را گرفت؛ این عبارت؛ همان وقت‌ها در محیط‌های دانشگاه که دوستان ما می‌رفتند و می‌آمدند، معروف شد و علما و دانشمندانِ آن وقت به کسانی که هیبت سلطانی آن‌ها را می‌گیرد و کسانی که جز هیبت علم چیزی آن‌ها را نمی‌گیرد، تقسیم می‌شدند! بیانات در دیدار دانشگاه‌های علوم پزشکی در اول آبان ۱۳۶۹ @t_manzome_f_r
۳۰ بنده سال۵۰ در مشهد برای دانشجوها درس تفسیر می‌گفتم و اوایل سوره‌ی بقره _ماجراهای بنی اسرائیل_ را تفسیر می‌کردم. بنده را ساواک خواست و گفتند: چرا شما راجع به بنی‌اسرائیل حرف می‌زنید؟ گفتم آیه‌ی قرآن است؛ من دارم آیه‌ی قرآن را معنا و تفسیر می‌کنم. گفتند: نه، این اهانت به اسرائیل است. درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنی‌اسرائیل _چون اسم اسرائیل در آن بود_ تعطیل کردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت آمریکا، نه از سوی دولت فرانسه و نه از طرف دولت‌های دیگر، مطلقاً‌ رژیمِ طاغوت به مخالفت با آزادی و دموکراسی متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار می‌شد، اما مردم اصلا نمی‌فهمیدند کی آمد، کی رفت و چه کسی انتخاب شد، به آن صورت رای‌گیری وجود نداشت؛ صندوق رای درست می‌کردند و اسم نماینده‌ای را که خودشان می‌خواستند و از دربار تایید شده بود از صندوق بیرون می‌آوردند‌. با این کار، صورت مسخره‌ای از یک رای‌گیری را به نمایش می‌گذاشتند. دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های استان کرمان ۱۳۸۴/۰۲/۱۹ @t_manzome_f_r
۳۱ هوش و فهم فوق‌العاده بنده همراه آقایان، محقق داماد، مومن، تقدیری و وافی در درس آیت‌الله مرتضی حائری شرکت می‌کردیم. ایشان گاهی بیست دقیقه تا نیم ساعت دیرتر به درس می‌آمدند. برای ما مبهم بود که چرا آقا دیر به درس می‌آیند. بعد‌ها روشن گردید که آقای حائری در منزل خود یک بحث دیگری دارند و آن درس نیز تنها برای یک نفر است. کسانی که به استاد نزدیکتر بودند؛ با تفحص فهمیدند که آن شخص آیت‌الله خامنه‌ای هستند. آقای حائری در منزل به معظم‌له درس خارج می‌گفتند. آقای تقدیری به من گفت: روزی به استاد گفتم: شما برای یک نفر، جمعی را معطل نگه می‌دارید. آقای حائری به من گفت: سید، بسیار خوش فهم است! حجت الاسلام والمسلمین سید محمد تقی محصل همدانی. پرتوی از خورشید. صفحه۴۵ @t_manzome_f_r
۳۲ سرتان می‌شکند! در دوران مبارزات طولانی، در آن سال‌های اختناق _که شما‌ها در دنیای مخصوص آخوندی و طلبگی ماها نبودید_ یکی از کارهایی که معمول بود، این بود که روحانیونِ مبارز را به بی‌سوادی "رَمی" کنند؛ در صورتی که این‌ها از خیلی از آن‌ها با سوادتر بودند! ما در مشهد مسجدی به نام مسجد کرامت داشتیم که اجتماع عظیمی از جوانان و نوجوانان در آنجا گرد می‌آمدند. من یک وقت در آنجا در خلال صحبت به یکی از این حرف‌هایی که درباره ما گفته شده بود، اشاره می‌کردم، این شعر _که ظاهرا متعلق به میرزا حبیب است_ به زبانم آمد: زین علم که رسمی است بی‌بحث و جدل نیز افزون ز تو چندین ورق باطله داریم بعد گفتم اگر نوشته‌های و نوشته‌های و را به سر هر کدامتان بزنم، سرتان می‌شکند، این قدر زیاد است. دیدار با جمعی از هنرمندان ۱۳۷۰/۹/۴ @t_manzome_f_r
۳۳ خاطرات زندان قزل قلعه شماها واقعا یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ امّا افرادی که بودند، می‌دانند چه بود؛ اصلا قابل تصویر نیست. سال ۴۲ بنده را به زندان قزل قلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانی را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم که دارند حرف می‌زنند؛ فهمیدم این‌ها را تازه دستگیر کرده‌اند. قدری خوشحال شدم؛ گفتم چند روزی که بگذرد و بازجویی‌ها تمام شود، داخل زندانِ انفرادی هم گشایشی پیش می‌آید؛ با این‌ها تماس می‌گیریم و حرفی می‌زنیم و بالاخره یک هم‌صحبتی پیدا می‌کنیم. شب شد؛ دیدیم یکی یکی آن‌ها را صدا کردند و بردند. یک ساعت بعد، من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یک نفر دریچه‌ی روی درِ سلول را کنار زد و گفت: "حاج آقا ما برگشتیم". دیدم یکی از همان تهرانی‌هاست. گفتم در را باز کن، بیا تو. در را باز کرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتی؟ معلوم شد آن‌ها را پای منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال ۴۲ در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواکی‌ها هجوم می‌آورند و عدّه‌ای را همین طوری می‌گیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آن‌ها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل قلعه بردند. از این افراد بازجویی می‌کنند، می‌بینند نه، این‌ها کاره‌ای نیستند و فعّالیت مهمی ندارند؛ لذا آن‌ها را رها می‌کنند. وقتی وسایل جیب آن‌ها را می‌گردند، تقویمی از این شخصی که او را باز گردانده بودند، پیدا می‌کنند که در یکی از صفحات آن با خط بدی یک بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود: جمله بگویید از برنا و پیر لعنت‌الله رضا شاه کبیر او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ کرده بود، نه جایی آن را نقل کرده بود؛ فقط در تقویم جیبی‌اش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محکوم کردند! سخنرانی در دیدار دانشجویان و اساتید دانشگاه‌های استان کرمان ۱۳۸۴/۲/۱۹ @t_manzome_f_r
۳۴ این سه صلوات، مبارزه است. در دوران پیش از انقلاب، بنده در ایرانشهر تبعید بودم. در یکی از شهر‌های هم‌جوار، چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آن‌ها راننده بود، یکی شغل آزاد داشت و بالاخره، اهل فرهنگ و معرفت به معنای خاص کلمه نبودند. به حسب ظاهر، به آن‌ها عامی اطلاق می‌شد. با این حال جزو خواص بودند. آن‌ها مرتّب برای دیدن ما به ایرانشهر می‌آمدند و از قضایای مذاکرات خود با روحانی شهرستان می‌گفتند. روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه می‌کنید! راننده‌ی کمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پیش نماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی می‌گفت: چرا وقتی اسم پیغمبر می‌آید یک صلوات می‌فرستید، ولی اسم "آقا" که می‌آید، سه صلوات می‌فرستید؟! نمی‌فهمید. راننده به او جواب می‌داد: روزی که دیگر مبارزه‌ای نداشته باشیم؛ اسلام بر همه‌جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمی‌فرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده می‌فهمید، روحانی نمی‌فهمید! این را مثال زدم تا بدانید خواص که می‌گوییم، معنایش صاحب لباسِ خاصی نیست. ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیل کرده باشد، ممکن است تحصیل نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانی باشد که در دستگاه‌های دولتی خدمت می‌کند، ممکن است جزو مخالفین دستگاه‌های دولتیِ طاغوت باشد. بیانات در جمع فرماندهان لشگر ۲۷ محمد رسول‌الله صلی الله علیه‌و‌آله‌ ۱۳۷۵/۳/۲۰ @t_manzome_f_r
۳۵ زنـدانیِ سـلول بیست من در سـلول هجـده بودم. آقـاي خـامنه‌اي در سلول بیست بودند. در زندان، اخبار را با هم مبادله می‌کردیم. مأموران ساواك ریش آقاي خامنه‌اي را تراشیده بودند؛ تا براي تحقیر به صورت ایشان سـیلی بزننـد. این حرکت ذره‌اي در مقاومت معظم‌له خدشه‌اي وارد نکرد. ایشان مقاوم و محکم، لباس زندان را به صورت عمامه، به سـرشان می‌بسـتند و در زنـدان رفت و آمـد می‌کردنـد. یک روز ایشان را در حیاط زنـدان دیدم که بسـیار شاد و خوشحال بودند. این شادمانی، نشان از روحیه بالاي ایشان است. شهید محمدعلی رجایی. پرتوي از خورشید، ص۱۴۷. @t_manzome_f_r
۳۶ آسـفالتِ خیابان پایتخت بعد از ۱۹سال بنده در زمان مسئولیت قبلی خودم _ریاست جمهوري_ به کشوري سفر کردم که هم بزرگ است وجمعیت زیادي دارد و هم انقلابی در آن به وقـوع پیوسـته بـود. روزي که بنـده به آن کشـور _که نمی‌خـواهم اسـمش را بیـاورم_ رفتم، نوزده سـال از انقلابشـان گذشـته بود. در حـال حرکت از فرودگاه به طرف محلّی که براي ما در نظر گرفته بودنـد، رئیس جمهور آن کشور، کنار من در اتومبیل نشسـته بود و راجع به بعضـی از امور صحبت می‌کردیم. من دیدم بعضی از خیابان‌ها را بسته‌اند و کارگران کار می‌کنند. گفتم: «مثـل این‌که مشـغول کارهـایی هستیـد؟» گفت: «بله؛ مـا تـا امسـال فرصت نکرده بودیم آسـفالت خیابان‌هاي پایتخت را که در انقلاب خراب شـده بود، ترمیم کنیم. امسـال فرصتی به دست آمـده است و آسـفالت خیابان‌ها را بعـد از نوزده سال، ترمیم می‌کنیم!» بینیـد؛ این کـارآیی انقلاب‌هـاست. انقلاب‌هـایی که مـا دیـده‌ایم همه‌ي همتّشـان صرف نگه داشتن می‌شد، نه یک انتخاب درست، نه یک سازنـدگی‌اي در کشور و نه بناي تازه‌اي. آن انقلاب‌هایی که بسـیار پیشـرفته بودنـد، برنامه‌هاي پنـج ساله وچنـد ساله اعلام می‌کردنـد؛ امـا صوري بود و در بـاطن تقریبـاًچیزي نـداشت. غالبـاً هم این انقلاب‌هـا یکی پس از دیگري به دلیـل کم کاری‌هـا، ناتوانی‌هـا و عیوب دیگرشـان، شـکست خوردنـد؛ چه کمونیسـت‌ها و چه غیرکمونیسـت‌ها که به هر حـال چپ بودنـد. آري؛ نوزده سال از انقلابشان گذشـته بود، تازه به فکر افتاده بودند که پولی هم خرج ترمیم خیابان‌هاي پایتخت کنند! بیانات در خطبه‌هاي نماز جمعه ۲۰ بهمن ۷۴ @t_manzome_f_r
۳۷ نمـاز اول وقت در قطـار امروز در کشور مـا این جهـات (نمـاز اول وقت) قابل مقایسه‌ي با قبل از انقلاب نیست. شـماها اغلب قبل از انقلاب را یادتان نیست. عجیب بود! هم این جا، هم بعضـی جاهاي دیگر. ما عراق رفته بودیم، یک سفر عتبات مشرف شدیم، هر کار کردیم براي نماز صـبح، توقف نکرد؛ یعنی اصـلاً نمی‌شد؛ جوري تنظیم کرده بودند که نمی‌شد. و بنده مجبور شدم از اواخر قطار - که نزدیک ایسـتگاه یا اوائل ایستگاه بود -خودم را از پنجره بیندازم بیرون، که بتوانم نماز بخوانم؛ چون در داخل قطار کثیف بود و نمی‌شد نماز خواند. به هر حال، این چیزها هیچ رعایت نمی‌شد. حالا خیلی تفاوت کرده؛ منتها بیش از این‌ها انتظار هست. . بیانات در دیدار شرکت کنندگان در هفدهمین اجلاس سراسري نماز ۱۳۸۷/۸/۲۹ @t_manzome_f_r