10.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
داستان عجیب راننده تاکسی و پیرمرد فقیر!
@tarighatezendegi
#حدیث
ابو هاشم جعفری گوید: از تنگی زندان و فشار کند و زنجیر بامام حسن عسکری علیه السلام شکایت کردم، بمن نوشت: «تو امروز، نماز ظهر را در منزلت میگزاری» هنگام ظهر بود که بیرون آمدم و چنان که فرموده بود، نمازم را در منزلم گزاردم، و نیز در تنگی زندگی بودم و میخواستم در نامه از آن حضرت تقاضای پول کنم، خجالت کشیدم، چون بمنزلم رسیدم، صد دینار برایم فرستاد و در نامه نوشته بود: هر گاه احتیاج داشتی شرم مدار و پروا مکن، بخواه که طبق میلت خواهی دید ان شاء اللّٰه.
📚اصول کافی دوره۴جلدی،جلد۲،ص۶۲۹
@tarighatezendegi
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
سه خصلت روحی دلبستگان به دنیا
@tarighatezendegi
#حدیث
اسماعیل بن محمد، نوه عبد المطلب گوید: سر راه حضرت ابی محمد(امام حسن عسکری(ع)) نشستم، چون بر من گذشت، از نیازمندی خود باو شکایت کردم و سوگند خوردم که یکدرهم و بیشتر ندارم و صبحانه و شام هم ندارم، فرمود: بنام خدا سوگند دروغ میخوری در صورتی که ۲۰۰ دینار زیر خاک کرده ئی؟! من این سخن را برای نبخشیدن بتو نمیگویم، غلام هر چه همراه داری باو ده. غلامش صد دینار بمن داد سپس رو بمن کرد و فرمود: هنگامی که احتیاج بسیاری بآن دنانیر زیر خاکداری محروم میشوی، و راست فرمود، و چنان شد که او گفت، زیرا ۲۰۰ دینار زیر خاک کردم و با خود گفتم: پشتیبان و پس انداز روز بیچارگیم باشد، سپس بشدت برای مخارجی ناچار شدم و درهای روزی برویم بسته شد، آنجا را کندم معلوم شد، پسرم جای آنها را دانسته و برداشته و فرار کرده و چیزی از آنها بدست من نرسید.
📚اصول کافی دوره ۴جلدی،جلد۲ص۶۳۲
@tarighatezendegi
#حدیث
اسحاق روایت کرده که گفت: برای من یحیی بن قشیری (که از روستایی به نام قیر بود) حدیث کرد که گفت:
برای ابومحمد (امام حسن عسکری علیه السلام) وکیلی بود که در خانهی او حجرهای برای خود گرفته بود و در آن حجره، خدمتکاری سفیدرو (غلامی اروپایی تبار) با او بود.
وکیل (میل نامشروع و) قصد سوء نسبت به آن خدمتکار کرد. خدمتکار خودداری کرد، مگر آنکه (شرط کرد) وکیل برایش شراب بیاورد. پس وکیل برایش شرابی با حیله و تقلب فراهم کرد و آن را نزد او برد. بین محلّ او (وکیل) و ابومحمد (علیه السلام) سه درِ بسته فاصله بود.
(یحیی بن قشیری) گفت: خود وکیل برایم تعریف کرد که: ناگهان به خود آمدم که دیدم درها یکی پس از دیگری گشوده میشوند تا اینکه خودِ امام (علیه السلام) آمد و بر درگاه حجره ایستاد و فرمود: «ای این جماعت! از خدا بترسید، پروای خدا داشته باشید.»
وقتی صبح شد، امام دستور داد آن خدمتکار را بفروشند و مرا از خانه بیرون کنند.
---
📚 اصول کافی۴جلدی،جلد۲ص۶۳۷
✍ این روایت اشاره به علم غیب و نظارت امام معصوم (ع) حتی بر اعمالی که در خفا انجام میشود دارد و همچنین نشاندهندهٔ برخورد قاطع ایشان با منکر و اینکه گناهان ما چه قدر می تواند ایشان را از ما دور کند است.
@tarighatezendegi
#حدیث
ابو هاشم جعفری گوید: روزی خدمت حضرت ابو محمد علیه السلام(امام حسن عسکری)رسیدم و در نظر داشتم که قدری نقره از آن حضرت بگیرم تا از نظر تبرک با آن انگشتری بسازم، خدمتش نشستم، ولی فراموش کردم که برای چه آمده بودم، چون خداحافظی کردم و برخاستم، انگشترش را سوی من انداخت و فرمود: تو نقره میخواستی و ما انگشتر بتو دادیم، نگین و مزدش را هم سود بردی، گوارایت باد، ای ابا هاشم! عرضکردم: آقای من! گواهی دهم که تو ولی خدا و امام من هستی که با اطاعت از شما دینداری خدا میکنم. فرمود: خدا ترا بیامرزد، ای ابا هاشم !
📚اصولکافی ۴جلدی،جلد۲،ص۶۳۸
@tarighatezendegi
#حدیث
۷-از احمد بن اسحق که گفت: من خدمت ابی محمد (امامعسکری علیه السّلام) رسیده و از او خواهش کردم که بنویسد تا من به خط او نگاه کنم و آن را بشناسم هر گاه به ما برسد، فرمود: بسیار خوب. سپس فرمود: ای احمد، به راستی خطی که به تو برسد از نظر قلم درشت و ریز با هم اختلاف یابد، تو تردید به خود راه مده، سپس دوات خواست و نوشت و قلم را که در دوات میزد آن را میکشید تا در دوات (یا برای آنکه مرکبش کم بوده یا برای آنکه در کار نبوده-از مجلسی ره). او که مینوشت من با خود گفتم: این قلمی که با آن مینویسد از او بخشش میخواهم و چون از نوشتن، دست کشید، به من رو کرد و با من گفتگو میکرد و قلم را به خشک کن دوات میمالید تا یک ساعت و پس از آن فرمود: بیا احمد، این را بگیر. گفتم: قربانت، گاهی چیزی در نهادم میآید که از آن غمنده میشوم، من میخواستم از پدرت چیزی بپرسم، میسر نشد، فرمود: ای احمد، آن چیست؟ گفتم: ای آقایم، از پدرانت برای ما روایت شده است که خواب پیغمبران بر پشت است و خواب مؤمنان بر سر دست راست آنها است و خواب منافقان بر سر دست چپ است و خواب شیاطین بروی آنها است؟ فرمود: آن چنین است. گفتم: قربانت، هر چه تلاش میکنم که بر سر دست راستم بخوابم، برایم ممکن نمی شود و خوابم نمی برد، ساعتی خاموش شد و سپس فرمود: ای احمد، نزدیک من بیا، نزدیک او رفتم، فرمود: دستهای خود را زیر جامه هایت کن، من دست هایم را زیر جامه هایم کردم، آن حضرت دست خود را از زیر جامه هایش بر آورد و در زیر جامههای من فرو کرد و دست راستش را به پهلوی چپم کشید و دست چپش را به پهلوی راستم کشید تا سه بار، احمد گفت: ازآنگاه که امام با من این کار را کرد، دیگر نمی توانم بروی پهلوی چپم بخوابم و هیچ روی آن خوابم نمی برد.
📚اصول کافی ۴جلدی،جلد۲ص۶۴۳
@tarighatezendegi
24.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
بیان صفحاتی از تاریخ از زبان یک شخص مخالف نظام ...
@tarighatezendegi
#حدیث
💰کلید رزق و روزی
یکی از پسران امام صادق علیه السلام نامش محمد بود. گاهی از مخارج زندگیش چیزی زیاد میآورد، امام فرمود: چقدر از مخارج زندگیت زیاد آمده؟ عرض کرد: چهل دینار، فرمود: آن را در راه خدا صدقه بده. عرض کرد: غیر از این پولی ندارم، اگر صدقه بدهم چیزی برایم نمیماند.
فرمود: برو آن را صدقه بده، خداوند عوضش را میدهد، آیا نمیدانی که هر چیزی کلیدی دارد و کلید رزق صدقه است!!
محمد نصیحت پدر را پذیرفت و آن چهل دینار اضافی را صدقه داد. از این جریان ده روز بیشتر نگذشت که چهار هزار دینار برای امام آوردند، امام به محمد فرمود: پسر جانم! ما برای خدا، چهل دینار دادیم، خداوند به جای آن، چهار هزار دینار (صد برابر) به ما عنایت فرمود.
📚یکصد موضوع ۵۰۰داستان، سیدعلی اکبر صداقت، انتشارات ناصر قم، ص۲۸۰
@tarighatezendegi
1.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
مسلمان نمایان تکنو کرات !
رها وردتان چیست ، جز منکرات ؟
🎙مرحوم آقاسی
@tarighatezendegi
5.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
علت اصلی دشمنی آمریکا با ایران
@tarighatezendegi