آماده سازی برای استقبال از دانشجویان
در مرکز شهدای مکه
سم پاشی و نظافت دوره ای در تابستان و آماده سازی شرایط مناسب برای استقبال از ایام امتحانات و مهر ۴۰۴
https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 مداحی مهدی امیری دانشجو معلم دانشگاه فرهنگیان پردیس شهید چمران تهران در برنامه «مثبت آموزش» شبکه آموزش | مرداد ماه ۱۴۰۴
https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir
https://ble.ir/tehran_cfu_ac_ir
https://rubika.ir/tehran_cfu_ac_ir
"دعوت نامه"
وقتی بیداری از دل عمیق ترین خواب، خودش را به ما می رساند و پیداشدن جز در گمگشتگی ممکن نیست؛ بازگشت تنها در شلوغ ترین روزهای سفر امکان می پذیرد. وقتی که خلوت می گزینی در شلوغ ترین نقطه ی دنیا و میان بزرگترین نهضت زمین... چون یار تو را فراخوانده!
و تو چشم هایت را می بندی تا ببینی و گوش هایت را می گیری تا بشنوی...
و بالاخره خویشتن را از میان گرد و غبار خاکی زمین، ملاقات می کنی؛ همان جا که آسمان سقف ندارد... و فاصله ای نیست.
نویسنده داستان: هستی کلوندی
قسمت اول
با تپش های بی امان دلش و لرزش تنش، از خواب پرید. عرق از سر و رویش چکه می کرد. صورتش سفت و سخت شده بود و اما قلبش، مثل یک پسربچه ی کوچک بی پناه ذوب شده بود. خواب عجیبی دیده بود که باور نمی کرد. پس از سال ها، بابا به خوابش آمده بود... با حسی بی نهایت واقعی که حتی می توانست بوی تنش را حس کند.
نفسی کشید و دستی به روی ریش هایش کشید. به سمت سرویس رفت و چند مشت آب که به صورتش پاشید حالش سر جا آمد.
به صورت سرخ و عصبی امیرمهدی مقابلش توی آینه نگریست و خاطرات، او را بردند به سال های دور گذشته. وقتی که بابا هنوز بود و وقتی که امیرمهدی، هنوز امیرمهدی بود... توی دنیای خواب، همه چیز مثل همان دوران ها بود. هیچ چیز تغییر نکرده بود مگر حس او...
بابا همان بابا بود. صدای مهربانش همان گرمای سابق را داشت؛ اما امیرمهدی خوب می دانست در این سال ها چقدر تغییر کرده و شاید اگر بابا زنده بود، او را پسر خود نمی خواند.
چه برسد به آن که به او وعده دیدار دهد، آن هم بعد از این همه مدت که حتی یکبار به خوابش نیامده بود. بعد سال ها یک دفعه ای چه شده بود؟
عصبی شد و مشتی به دیوار مقابلش زد. فقط دست خودش درد گرفت... مثل تمام زندگی اش.
پسر جوانی که توی خواب فراخوانده شده بود، کوچکترین شباهتی به امیرمهدی مقابلش نداشت و این تضاد خنده آمیز او را به گریه می انداخت.
"باباجان اربعین بیا کربلا، می خوام ببینمت..."
ادامه دارد...
نقد و نظرات
https://eitaa.com/HASTI_kaf
به قلم هستی کلوندی دانشجو معلم پردیس زینبیه دانشگاه فرهنگیان تهران
#روایت_یک_دعوت
#دانشجومعلم_نویسنده
#پردیس_زینبیه
🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران
https://tehran.cfu.ac.ir/
https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir
https://ble.ir/tehran_cfu_ac_ir
https://rubika.ir/tehran_cfu_ac_ir
"دعوت نامه"
قسمت دوم
جمله ای که پدرش گفته بود؛ با آن لحن گرم ذوب کننده مدام توی سرش می چرخید و می چرخید و خواب را از او ربوده بود. برود کربلا؟ کدام کربلا؟ برود پیش همانی که موقع رفتن بابا به هزار و چند روش متفاوت صدایش زده بود و او پاسخش نداده بود؟
حالا بابا می خواست او را همان جا ملاقات کند... جایی که امیرمهدی را خودش مریدش کرده بود و جایی که باز خودش سبب دل بریدنش شده بود.
پدر که فوت شد؛ امیرمهدی دیگر دل بریده بود از صاحب سرزمین کربلا و حالا خود بابا او را به آنجا دعوت کرده بود. این همان چیزی بود که امیرمهدی نمی توانست آن را درک کند و عصبی اش می کرد. پس از این پهلو و آن پهلو شدن های مداوم و میان افکار مختلف، دوباره به عالم خواب فرو رفت.
صبح با سردرد بیدار شد. مغزش از حجم افکار گوناگون درد گرفته بود. میان پریشانی افکارش تخم مرغی شکست و توی ماهیتابه انداخت. به جلز و ولز آن نگریست. بابا همیشه تخم مرغ عسلی می خورد. امیرمهدی هم... بعد از فوت او اما، امیرمهدی همه ی تخم مرغ ها را تا مرز سوختن روی شعله نگاه می داشت.
به لجبازی بچگانه ی خود خندید و قبل از پخت کامل، نیمرو را از روی گاز برداشت. عسلی بود... به حدی که زرده اش چکه می کرد!
لقمه ای از تخم مرغش گرفت و توی دهانش چپاند. چشمانش را بست و روی جویدن لقمه اش تمرکز کرد. صدای زنگ گوشی اش بلند شد. زیرلب چیزی گفت و تند تند لقمه را پایین داد و تماس را که از طرف شماره ای ناشناس بود، پاسخ داد.
"_آقای امیرمهدی کلاته به شما مرخصی مخصوص زیارت اربعین اختصاص داده شده."
ادامه دارد...
نقد و نظرات
https://eitaa.com/HASTI_kaf
به قلم هستی کلوندی دانشجو معلم پردیس زینبیه دانشگاه فرهنگیان تهران
#روایت_یک_دعوت
#دانشجومعلم_نویسنده
#پردیس_زینبیه
🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران
https://tehran.cfu.ac.ir/
https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir
https://ble.ir/tehran_cfu_ac_ir
https://rubika.ir/tehran_cfu_ac_ir
"دعوت نامه"
قسمت سوم
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش، تصمیم گرفت صادق باشد. باشد... او نمی توانست بیخیال رفتن شود؛ آن هم وقتی بابا شخصا به خوابش آمده بود و از او خواسته بود بیاید.
و حالا... خیلی اتفاقی یا شاید کاملا بی اتفاق از پادگان تماس گرفته بودند و یکی از بزرگترین موانع رفتنش، یعنی خدمت سربازی حل شده بود.
دستی به صورتش کشید و به سقف چشم دوخت. این طوری نمی شد... باید کاری می کرد.
حساب های بانکی اش را بالا و پایین کرد و فهمید که باز نیازمند معجزه ای دیگر است. به لیست مخاطبینش نگاه کرد و فهرستش کوتاه تر از آن بود که کسی را داخلش بیابد برای پول قرض گرفتن...
پوفی کشید و از جا بلند شد. فکرش را توی سرش مرور کرد و وقتی فهمید از آن مطمئن است به سوی در شتافت.
تنها دارایی اش، که می شد تبدیل به پول نقد شود، موتورش بود. تمام دار و ندار و چیزی که وصل بود به جانش... کسی نبود که امیرمهدی را بشناسد و او را سوا از موتورش بپندارد. یک امیرمهدی بود و یک عشق موتورسواری...
با این حساب، پدرش به او گفته بود بیا تا ببینمت و او باید می رفت. هر کاری می کرد تا بتواند برود.
دستی به سر و روی موتور کشید و چند عکس مناسب از آن توی اینترنت بارگزاری کرد و آگهی فروش فوری، خنده ای کج روی صورت خودش نشاند.
توی توضیحات آگهی نوشته بود "پولش رو برای کربلا میخوام، عجله دارم." که کسی که خریدار واقعی است اقدام کند.
ادامه دارد...
نقد و نظرات
https://eitaa.com/HASTI_kaf
به قلم هستی کلوندی دانشجو معلم پردیس زینبیه دانشگاه فرهنگیان تهران
#روایت_یک_دعوت
#دانشجومعلم_نویسنده
#پردیس_زینبیه
🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران
https://tehran.cfu.ac.ir/
https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir
https://ble.ir/tehran_cfu_ac_ir
https://rubika.ir/tehran_cfu_ac_ir
در آستانه حضور دانشجویان برای امتحانات پایان ترم دوم وآمادگی برای مهر ۱۴۰۴ جلسات تخصصی مراکز و پردیس ها با مدیران استانی بصورت فشرده در حال برگزاری است در روز شنبه مورخ ۲۵ مرداد
مدیران مراکز باهنرو شهدای مکه با حضور در مدیریت استان بصورت دقیق و مصداقی مراحل آماده سازی مراکز خود را مورد بررسی قرار دادند. لازم به ذکر است تا پایان هفته جاری تمام مراکز و پردیس در جلسات تخصصی با مدیران استانی شرکت تا تصمیمات اجرایی با هدف کیفیت بخشی برنامه ها اتخاذ شود.
🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران
https://tehran.cfu.ac.ir/
https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir
https://ble.ir/tehran_cfu_ac_ir
https://rubika.ir/tehran_cfu_ac_ir
ادامه جلسات تخصصی با مراکز و پردیس ها
در آستانه حضور دانشجویان برای امتحانات پایان ترم دوم وآمادگی برای مهر ۱۴۰۴ جلسات تخصصی مراکز و پردیس ها با مدیران استانی بصورت فشرده در حال برگزاری است امروز یکشنبه مورخ ۲۶ مرداد
مدیران مراکز بهشتی و پردیس مفتح با حضور در مدیریت استان بصورت دقیق و مصداقی مراحل آماده سازی مراکز خود را مورد بررسی قرار دادند. لازم به ذکر است تا پایان هفته جاری تمام مراکز و پردیس در جلسات تخصصی با مدیران استانی شرکت تا تصمیمات اجرایی با هدف کیفیت بخشی برنامه ها اتخاذ شود.
🌐 روابط عمومی دانشگاه فرهنگیان استان تهران
https://tehran.cfu.ac.ir/
https://eitaa.com/tehran_cfu_ac_ir
https://ble.ir/tehran_cfu_ac_ir
https://rubika.ir/tehran_cfu_ac_ir
یادمان باشد که مدیون چه کسانی هستیم
۲۶ مرداد سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی گرامی باد
در تاریخ ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ شمسی، آزادگان سرافراز، قدم به خاک پاک میهن اسلامی خود گذاشتند. در آن سال تبادل حدود چهل هزار آزاده با همین تعداد اسیر عراقی انجام شد. این روز، یادآور خاطره شیرین و مبارک است که در آن، صابران راستقامت جمهوری اسلامی ایران، پس از سالها دوری از وطن به خاک میهن پای گذاشتند و به آغوش خانواده و ملت بازگشتند.
در طی ۸ سال دفاع مقدس، ۴۵ هزار رزمنده به اسارت ارتش تجاوزگر عراق درآمدند؛ ولی فقط ۴۰ هزار تن از آنها به میهن بازگشتند. شماری از این افراد، به علت همکاری نکردن ارتش عراق با صلیب سرخ و عدم اعلام آمار دقیق اسرای ایرانی، مفقودالاثر شدند که وضعیت تعدادی از آنها تا به حال معلوم نشدهاست.
https://tehran.cfu.ac.ir/
جهاد سازندگی تعطیلی ندارد
تلاش برای آماده سازی مرکز شرافت برای مهر ۱۴۰۴ علیرغم تعطیلی دانشگاه مانند سایر مراکز و پردیس ها در حال انجام است
https://tehran.cfu.ac.ir/