eitaa logo
تلاوت آرامش
505 دنبال‌کننده
549 عکس
72 ویدیو
2 فایل
انتشارات تلاوت آرامش ناشر تخصصی حوزه زن، حجاب، خانواده و سبک زندگی #تلاوتی_از_جنس_آرامش ارتباط با ادمین: @telavat_aramesh https://eitaa.com/telavate_aramesh
مشاهده در ایتا
دانلود
📢《ماطلبکاریم》 به بازار نشر آمد. ⭕️ پیشنهاد ویژه انتشارات تلاوت آرامش به مناسبت روز زن⭕️ 💠ادمین سفارش: @telavat_aramesh ✅ اطلاعات تکمیلی: http://yon.ir/wvRMR
📌 "احترام به زن این است که به زن فرصت داده شود تا نیروها و استعدادهای برجسته اش در سطوح مختلف خانواده، جامعه و سطوح بین المللی، برای دانش و معرفت و تحقیق، برای تربیت و سازندگی بروز کند." 🔺"ما طلبکاریم"🔻 🔆جدیدترین اثر تلاوت آرامش با بررسی مقایسه ای دو دیدگاه پیرامون مقام زن 💝 بهترین هدیه برای زنانی که گرامی می داریم شان... ادمین سفارش: @telavat_aramesh
خانه‌داری، بردگی است. #زن خانه‌دار، هیچ کس نیست و خانه‌داری یک کار به بن‌بست رسیده است که زن در آن نمی‌تواند پیشرفت کند. خانه‌دار بودن زن را بیمار می‌کند. اصلا در همین موارد "#ما_طلبکاریم" بیایید که جوابهامون رو با هم تقویت کنیم. ادمین سفارش: @telavat_aramesh
"خانواده صرفاً یک اردوگاه کار اجباری است. زندانیان آن، زنان خانه داری هستند که به وسیله نیروی زنانگی، شست و شوی مغزی شده اند و دیگر به طور کامل انسان نیستند. آزادی زنان به منزله ی آزادی از خانواده، یعنی همسر و فرزندان است." 🔵 اگر موافق نیستید بیایید بقیه‌ی دلایل را بشنوید. @telavate_aramesh
🎁بسته های #عیدانه تلاوت آرامش همراه با محبت،‌ تفکر و اندیشیدن را هدیه بدهیم... ادمین سفارش: @telavat_aramesh
🌱🌸مانند هر سال کنار شماییم با هدایایی از جنس آرامش و اندیشه 🌸🌱 @telavate_aramesh
🌸🌼🌸🌼 🌼🌸 🌸 🌼 🌱🌸همراهی یکساله تان با تلاوت آرامش، عیدانه ماست.🌸🌱 🌾 @telavate_aramesh 🌾
💠تلاقی نگاه مشتاق شما و گنبد نورانی امام مهربانی ها را به نظاره نشسته ایم و همراه شماییم در این احساس فیروزه ای 🔶🔸در فروشگاه های به نشر، کنار حرم مطهر رضوی در دسترس تان هستیم. @telavate_aramesh
💟 توی راهرو دانشگاه او را دیدم. احساس کردم سرم گیج می رود. دست و پاهایم بی حس شده بود و صدای تپش قلبم را به وضوح می شنیدم. می خواستم همان جا بنشینم و های های گریه کنم. امیر خیلی با عجله از آن جا رد شد و حتی من را ندید. حس می کردم قلبم را از جا کند و با خودش برد. توان راه رفتن نداشتم، آرام چند قدم عقب رفتم و روی نیمکت نشستم. سرم را به دیوار تکیه دادم... اشک هایم بی اختیار روی گونه هایم ریخت.