ترور رسانه
🔅 🔅🔅 🔅💠🔅 🔅💠💠🔅 🔅💠💠💠🔅 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_هفتاد_و_
سبکـ پوشش و زندگی #حاکمان چگونه باید باشد؟
بخونید👆
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
نگاهی به عزاداری برای امام حسین در #خارج_از_ایران_واسلام
از برهمن های حسینی چه میدانید؟
#حسيـــــــــــــــن_و_جهـــــــــــــــاݩ
👇به نکات ناب بیاید
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
با عرض پوزش امشب رمان دیرتر در کانال قرار می گیرد🌹
ببخشید از اونایی که پیام دادند و پیگیر رمان شدند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جایزه ی برندگان دوم تا چهارم تحویل داده شد💐🌷
نفر اول هم به زودی پست میشود ❤️
🔷
🔸🔷
🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔸🔷
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_چهارم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
امام پاسخ داد:
من مانند تو نیستم.
خداوند بر حاکمان واجب کرده که در شیوه ی زندگی، خود را در ردیف #فقیر ترین افراد جامعه قرار دهند از مشکلات فقیران و تنگ دستان غافل نشوند.
علی چنان #شخصیتی داشت؛ حتی دشمنانش، کسانی چون معاویه هم می دانستند که علی چگونه انسانی است و هرگز نمی توانستند بر روی #حقایق چشم بپوشند.
می گویند روزی مردی از اهالی کوفه، سوار بر شتری به دمشق آمد.
مردی دمشقی به او آویخت که این شتر، شتر من است که آن را گم کرده بودم.
باید شترم را به من باز گرداندی.
#اختلاف بین آن دو شدت گرفت.
مرد دمشقی او را به نزد معاویه برد تا قضاوت کند.
او بیش از ۵۰ تن را نیز به عنوان شاهد با خود آورد تا شهادت بدهند که شتر مال اوست.
معاویه با دیدن شهادت آن همه شاهد علیه مرد کوفی رأی داد و امر کرد که مرد کوفی شتر را به مرد دمشقی بازگرداند.
مرد کوفی از مرد دمشقی پرسید:
شتر تو، نر بود یا ماده؟
مرد دمشقی گفت:
ماده
مرد کوفی رو به معاویه گفت:
اما شتر من #نر است، نه یک شتر #ماده.
معاویه به حرف مرد کوفی توجهی نکرد و گفت:
هر چه بوده رأی ما صادر شده و پس گرفته نمی شود.
چون آن ها از محضرش خارج شدند، معاویه رو به اطرافیانش گفت:
می بینید که ما قصد داریم با چه کسانی بجنگیم؟!
حتی اگر یکصد هزار سپاهی را به سوی علی گسیل کنیم، یکی از آن ها #فرق بين شتر نر و ماده را نمی داند.
شاید بد نباشد در همین زمینه، حکایت دیگری نقل کنم:
می گویند در هنگام جنگ صفین، امام به میان دو لشکر آمد و با صدای بلند معاویه را صدا زد.
معاویه به اطرافیانش گفت:
بپرسید با من چه کار دارد؟
علی فرمود:
می خواهم خود را آشکار سازد تا جمله ای به او بگویم.
معاویه در حالی که عمروعاص در کنارش بود، به میدان آمد و پیشاپیش لشکریان خود ایستاد.
امام علی رو به او گفت:
این مردم برای چه #هدفی در برابر من و تو با هم بجنگند و یکدیگر را #بکشند؟
اکنون تو خود به جنگ من آی تا هر کس دیگری را کشت، #خلافت از آن او باشد.
معاویه خطاب به عمروعاص گفت:
نظر تو راجع به این پیشنهاد علی چیست؟
🍃@chaharrah_majazi
🔷
🔸🔷
🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔸🔷
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
عمروعاص جواب داد:
به راستی که پیشنهاد #منصفانه ای است و این را هم بدان که اگر این پیشنهاد را نپذیری، تا دنیا باقی است این #ننگ و عار برای تو و خاندانت ثبت خواهد شد.
معاویه گفت:
ای عمروعاص، کسی مانند من با این حرف ها گول نمی خورد و مغرور نمی شود و خودش را به کشتن نمی دهد.
به خدا سوگند هیچ مردی نیست که با علی به #مبارزه برخیزد، جز آن که زمین خونش را بیاشامد.
معاویه این را گفت و به سرعت خود را به صف لشکریانش رساند.
حکایتی هم خواندم از #علاقه ای که بین علی و ابوذر وجود داشت.
می گویند در زمان خلافت عثمان، چون او بیت المال را حیف و میل می کرد و آن را به اقوام خویش می بخشید، ابوذر از هر فرصتی برای #انتقاد از عملکرد او استفاده می کرد.
او روزی به حالت انتقاد از مردمی که در کنارش بودند، پرسید:
#آیا #رهبر اسلامی می تواند #بیت_المال را به عنوان #قرض برای خود بردارد و هر وقت که توانست آن را پس بدهد؟
مردی به نام کعب الاحبار که یهودی زاده بود، گفت:
بله، هیچ اشکالی ندارد.
ابوذر با عصبانیت گفت:
ای یهودی زاده!
آیا تو دین را به ما یاد می دهی؟
عثمان او را فرا خواند و گفت:
اعتراض های تو به من و یاران من بیش از #حد شده و از این به بعد حق ماندن در مدینه را نداری و باید به شام بروی.
به این صورت ابوذر به شام که تحت فرمانروایی معاویه بود، تبعید شد.
او در شام نیز از روش انتقادی خود دست بر نداشت و افشاگری و ایستادن در برابر #ظلم و #ستم را روش و سیره و سفارش پیامبر اسلام می دانست و از آن، به امر معروف و نهی از منکر یاد می کرد که در قرآن بدان سفارش شده است.
تا این که معاویه از عثمان خواست تا او را به مدینه باز گرداند.
در مدینه باز ابوذر به کار خود ادامه داد تا این که یک روز در جمع عثمان و یارانش، خطاب به او گفت:
تو باید بیت المال را در راه درست هزینه می کردی و به دست بندگان خدا می رساندی، اما من از رسول خدا شنیدم که فرمود هرگاه دودمان عاص، به سی نفر برسد، #مال خدا را از آن خود می دانند و بندگان خدا را #غلام خود می شمارند.
عثمان از حاضرین، صحت گفته ی ابوذر را پرسید، آن ها گفتند ما چنین مطلبی را نشنیده ایم، اما ابوذر گفت:
من #دروغ نمی گویم؛ می خواهی باور کن و میخواهی نکن.
عثمان کسی را به سراغ على فرستاد.
وقتی علی وارد شد، عثمان مسأله را با او در میان گذاشت و گفت:
آیا تو چنین مطلبی را از قول پیامبر شنیده ای؟
✨#ادامـــہ_دارد ...
🍃@chaharrah_majazi
آیا #رهبر اسلامی می تواند #بیت_المال را به عنوان #قرض برای خود بردارد و هر وقت که توانست آن را پس بدهد؟☝️🤔☝️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بدون درنگ بخوانید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
🔷
🔸🔷
🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔷
🔸🔸🔸🔸🔷
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
علــے گفت:
#قرابـــــت من با پیامبـــر، دلیــل نمےشود ڪه هر چه او گفتـه من شنیده باشـم، اما این را مےدانم ڪه ابوذر راست مےگوید؛ چرا ڪه پیامبر درباره ے او به من فرمود:
ابـــــوذر یڪــــــے از #راستگوترین مردم دنیاست.
اما عثمان ڪه نمےتوانست ابوذر و #انتقاد هایش را تحمل ڪند، او را فتنــه گرے نامید ڪه قصــد سرنگونــے حڪومتش را دارد.
لذا ابـــوذر را به صحراے ربذه تبعید ڪرد.
عثمان دستور داد ڪه هیچ ڪس حق ندارد با ابوذر سخـــن بگوید یا به بدرقـــه ے او برود و مروان بن حڪم را مراقب اجرای این حڪم ڪرد.
أمير المؤمنان و پسرانش به همراه عقیــل برادر علــے و عمار یاس، به بدرقه ے او رفتند و با او سخن گفتند و از او دلجویے نمودند.
مروان با حڪم بر سر آن ها فریـــــاد زد و آن ها را به #سڪــوت و بازگشت فراخواند.
امام به مرو گفت:
از این جا دور شو ڪه تو مردے از #جهنمــــے!
پس رو به ابوذر فرمود:
اے ابـــــوذر!
تو براے خدا خشم ڪردے، لذا مردم به خاطر #دنیایشان از تو ترسیدند و از اطراف تو پراکنده شدند و تو به خاطر دینــــت از آن ها ترسیدے.
پس دنیا را به آن ها واگذار ڪه #پیروزے واقعے از آن توست.
در روایت دیگرے آمده است ڪه یڪے از دختران امير المؤمنین (ع) از ابن رافع خزانه دار بيت المال، گردنبندے قیمتـــے ڪه از غنایم بصره و جزء بیت المال بود، به عنوان عاریه گرفت تا در عید قربان، با آن خود را زینت ڪند و پس از سه روز باز گرداند.
علی گردنبند را در گردن دخترش دید و شناخت. از او پرسید:
این گلوبند از ڪجا به تو رسیده است؟
✨#ادامـــہ_دارد ...
🔷@chaharrah_majazi
🔅
🔅🔅
🔅💠🔅
🔅💠💠🔅
🔅💠💠💠🔅
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
دخترش گفت:
از ابن رافع به #عاریـــه گرفتم تا در عید قربان با آن زینت کنم.
علــے ابن رافع را خواست به او گفت:
آیا به مسلمانان #خیانــت مےڪنــے؟
گفت:
پناه بر خدا مےبرم ڪه خواسته باشم به مسلمانان خیانتــے ڪنم.
حضرت فرمود:
پس چگونــه گردنبندے ڪه در #بیت_المال مسلمين بوده، بدون اجازه ے من به دخترم عاریـــه دادے؟
ابن رافع پاسخ داد:
اے امیرالمؤمنیـــن!
او دختر تو بـود و از من خواست ڪه براے زینت خود، آن را به وے عاریه بدهم و من دادم.
وانگهــے من با مال خودم آن را #ضمانت ڪردم و بر من است ڪه آن را سالم به جایش برگردانم.
علــــے گفت:
همین امروز آن را به صندوق بیت المال باز گردان و مبادا ایـن ڪار تڪرار شود ڪه مورد #عقوبت من قرار خواهــے گرفت.
وقتــے این خبــر به دختر علــے رسید، به نزد پدر رفت و گفت:
مگر مـن دختــر و پـــاره ے تن تو نیستم پدر؟
من این گردنبند را عاریــه گرفتم، چرا بر ابن رافع #خشـــم گرفتــے و مرا نیز سرزنش مےڪنے؟
علــے گفت:
دختــــرم!
به پرسش من پاسخ بده؛ آیا همه ے زنان و دختران ڪوفه مےتوانند در عید قربان، چون تو خود را با چنین گردنبندے بیارایند؟
دختر سرش را پایین آورد و گفت:
خیـــــر!
علـــے گفت:
خـدا را خوش نمےآید ڪه تو نسبت به سایرین از حقــوق #خاصــے برخوردار باشے؛ در حالــے ڪه تو به عنوان دختر علـــے، باید در #ســــاده پوشــے و بــے آلایشــے الگو و سرمشـــق دیگران باشــے.
حڪایت هایــے از این دست در باب اخلاق و رفتار و زندگــے علـے بسیار خوانده ام و در پی نوشت این ڪتاب قدیمــے، به همین چند حڪایت بسنده مےڪنم.
🍃@chaharrah_majazi
🔅
🔅🔅
🔅💠🔅
🔅💠💠🔅
🔅💠💠💠🔅
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ڪلیساے حضــرت مریــم عذرا، در بلندترین نقطه ے ڪوه و لابه لاے درختان انبوه، رو به دریا ساخته شده بود و مجسمه ے بزرگ و با عظمت حضرت مریـم را در مقابل آن، مے شد از هر نقطه از دریــــا دید؛ مجسمه اے ڪه هدیه ے فرانسوے ها به مسیحیان بیـــــروت بود.
ڪشیش ایوانف در طول سال ها زندگــے در بیروت، در هیچ مڪان و ڪلیسایــے چون ڪلیساے حضرت مریــم عــذرا، به آرامــش روحــے خاصــے ڪه به آن نیاز داشت، نمےرسید.
در آن ســال ها هفته اے نبود ڪه چند ساعتــے را به ڪلیسا نرود و در زیر مجسمه ے بزرگ و سفید حضرت مریم، روی صندلـــے چوبــے قهوه اے رنگ، رو به دریا ننشنید و مطالعه نڪند.
و اینڪ پس از سال ها، در یڪ روز ابرے بیروت، ساعت سه بعد از ظهر، روے همان نیمڪت چوبــے نشسته بود و پیــش از مطالعــه ے ڪتابــے ڪه قصــد داشت بخش هایــے از آن را بخواند داشت از نسیــم خنڪے ڪه از سمت دریا مےوزید و سرماے دلنشینے را بر گونه ها و پیشانے اش مے نشاند لذت مےبرد.
هنگامــے ڪه قصــد داشت از خانه بیرون بزند، ایریــنا گفته بــود ڪه ڪلاهش را بردارد، اما او گفته بـود ڪه یڪ پیرمرد روس، نباید پاییز بیروت، از سرما یخ ڪند، به خود بلرزد و شال و ڪلاه بپوشد.
او روے پیراهنش، پولیورے طوسے پوشیده بود و همین ڪافــے بـود تا خنڪاے نسیــم را روے سر و گونه هایش، جدے نگیرد.
پاے چپش را روے پاے راستش انداخت و به جلد ڪتاب نگاه ڪرد:
علــے بـــن ابــے طالـــب، نوشتــه عبدالفتــاح عبــد المقصــود، نویسنــده ے اهــل #تسنــن مصــر.
با خودش فڪر ڪرد چه قــدر جالـب است ڪه به جز #شیعیـــان، اهل #سنــــت و مسیحیــــــان هم درباره ے #علـــــــــے ڪتاب مےنویسند.
این جلــد از ڪتاب عبــد الفتــاح عبــد المقصــود مصــرے درباره ے جنگــے بود ڪه نویسنــده، نام آن را جنــگ نهــروان گذاشتــه بـود، به گفتــه ے جــرج جــرداق، جنگ هاے علـــے همگــے جنگ هاے داخلــے بودند و علــے در زمانــِ به قدرت رسید ڪه قدرت طلبانــِ چون معاویــه براے رسیدن به حڪومت و قدرت، #نفاق و بدعــت در دیــن را در پیــش گرفته بودنــد و این روش ها، علــے را ناچــار به جنگ به آنـان مےساخت
ڪشیـش عینڪش را به چشـم زد.
صفحات اوليــه مقدمـه اے بود درباره ے شڪل گیرے واقعه ے نهــروان.
به یــاد آورد ڪه علــے وقتــے به ناچار تن به حڪمیت داد و از صفیــن به ڪوفه بازگشت، #دودستگــے و انشقــاق بيــن یارانش فزونــے یافت.
چند صفحه اے از ڪتـاب را سرسرے مطالعه ڪرد تا رسیــد به مطلبــے ڪه نویسنده در آن، از تشڪیل جلســه اے با حضــور علــے خبــر مے داد.
شروع ڪرد به مطالعه ے آن:
علــے جلسه اے متشڪل از افـراد خود تشڪیل مےدهد. لحظــه ے حساســے است.
مسجـد ڪوفه مملــو از مردمــے است ڪه آمده اند تا سرنوشــت خود را پس از یڪ جنگ ناتمام، دنبال ڪنند.
همه نگراننــد.
حال، حڪمیت به پایـــان شده و حڪمین دستور به عزل علــے داده اند.
مردم منتظرند تا نظر علــے را بشنوند.
ایــن ڪه علــِ درباره ے حڪمیت چه تصمیمــے گرفته است؟
آیا ترڪ مےڪند و تسلیــم #فریــــب معاویـــه و عـمــروعــاص مےگردد؟
یا با معاویـــه را از سر مے گیرد؟
✨#ادامـــہ_دارد ...
لینک قسمت اول رمــان قدیـــس👇
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
🍃@chaharrah_majazi
با خودش فڪر ڪرد چه قــدر جالـب است ڪه به جز #شیعیـــان، اهل #سنــــت و مسیحیــــــان هم درباره ے #علـــــــــے ڪتاب #مےنویسنـــد.
قدیـــــس رمانی که باید حتمــا بخوانیم 👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
••[💠]••
چند تا لحظــه ے نــاب داشتــی؟؟
مطالب دقیق همه جا نیست 😌👇
http://eitaa.com/joinchat/3815768065C75d9aa54b8
🔅
🔅🔅
🔅💠🔅
🔅💠💠🔅
🔅💠💠💠🔅
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_هفتاد_و_نهم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
علـــے روِے پلــه ے اول منبــر ایستــاده و به مردم نگــاه مے ڪند.
چــه تصمیمے گرفته است علـــے؟
نظر او درباره ے ادامه ے ڪار معاویـــه چیست؟
مردم منتظر بودنـد علــے با بیان سخنانــے، آنان را از موضـع خود آگاه سازد، درد را مشخــص و عــلاج آن را معیــــن ڪند؛ اما او چنین نمےڪند.
هرگـــز دوست ندارد بدون #مشــورت با مردم، ڪارے انجام دهد؛ حتے اگر این مشورت ہه #زیــــان او باشد.
عده اے از یــاران سخـــن مےگویند.
هیچ ڪس حاضر نیســت از نتيجه ے حڪمیت دفـــاع ڪند؛ حتی آنهایے ڪه آن روز در صفیــن، علــے را مجبور به قبــول حڪمیت ڪرده بودند.
اشعث بن قیــس یڪے از آنان است ڪه در آن مجلـــس سرش را به زیر افڪنده و سخن نمے گوید...
علــے وقتــے سخنان مردم را مےشنود، لب به سخن مےگشاید.
همه در سڪـــوت گوش مےدهند:
سپـــاس خــداے را در همــه حال.
اگرچه روزگــار، حوادث بسیار سنگیــن و پیشامد هاے گـران به بار آورد.
اے مـــردم! بدانید ڪه #سرپیچــــے از نظرات انسانــے نصیحــت گر و دلسـوز و باتجربـــه، #حســــرت و #ندامــــت به بار مےآورد و پشیمانــے بر جاے مےگذارد.
من از آن روز درباره ے حڪمیت با شما صحبت ڪردم و نظـــرم را گفتم ڪه اغلب شما گوش نڪردید و چون مخالفان #جفاڪار، با من مخالفت کردید
و چون پیمان شڪنان به سرڪشــے پرداختید.
آگـــــاه باشید ڪه دو نفرے ڪه به عنوان حڪم انتخــاب ڪردید، حڪم قـــرآن را پشت سر انداختند.
آنچه را ڪتــب خــدا میرانده است زنده گردانیدند.
هر یڪ از آن دو بدون هدایتــے از سوے خدا، از هواے #نفـــــــس خویش پیروے ڪردند، لذا بدون حجت و سنت گذشته حڪم ڪردند و در حڪم خود هم اختلاف داشتند.
هیج یڪ در این اختلاف به راه راست نرفتند.
پس آماده ے جهاد شوید و براے حرڪت به سوے شـــام مجهز گردیــد و تا چند روز دیگر در اردوگاه خــود درآیید ڪه باید این بار معاویه متمرد را سرجایش #بنشانیم.
ان شاءالله
✨ #ادامـــہ_دارد ...
🍃@chaharrah_majazi