|‹ #عکس_نوشته |‹ #خط_دیدار 📃
🔰 Imam Khamenei’s third televised message on June 26, 2025,
سومین پیام تلوزیونی مقام معظم رهبری به ملت ایران در ۵ تیر ۱۴۰۴
⌝ #آذربایجان_شرقی⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/ostancfu
زنگ فارسی
مثل همیشه همه چیز شلوغه بود علی مدادشو گاز می زنه، یاسین داره روی تختهاش قلب میکشه، رادین با صداهای عجیب، طاها رو میترسونه.
اما من…
من امسال یه درس تازه دارم برای گفتن.
کتاب فارسیِ جدید، یه درس داره به اسم:
«آن شب که ستارهها خاموش نشدند»
کتابو باز میکنم، میگم:«بچهها… امروز دربارهی چیزی حرف میزنیم که شاید براتون شبیه قصه باشه، ولی واقعیتر از هر چیزی بوده که خونید.»
چشمهاشون درشت میشه. ساکت میشن.
ادامه میدم:«چند سال پیش، همین شبها، ما زیر آسمونی بودیم که موشک میبارید. »
صدرا دستش رو بلند کرد:
– خانوم، شما اون شبها زنده بودین؟
لبخند تلخی زدم.
– آره عزیزم اون موقع دم دمای تابستون بود ولی من و چند تا دیگه از معلما تو همین مدرسه و همین کلاس سواد رسانه ای رو به مردم درس میدادیم میدونید سواد رسانه ای چیه؟
طاها گفت خانم اینو که دیگه همه میدونن:
_سواد رسانه یعنی بدونیم خبرها و مطالبی که تو گوشی و جاهای دیگه میبینیم چقدرش راسته و چقدرش دروغ
گفتم: درسته عزیزم ولی اون روز ها مردم اینقدر اطلاعات نداشتن دشمن هم از راهی استفاده میکرد تا به کشورمون و مردممون اسیب بزنه حتی دروغ گفتن ولی از این که مردم ما باهوش تر از اونی هستن که گول حرف هاشو بخورن خبر نداشت
علی دستشو بلند کرد:
«خانوم، شما اون موقع ترسیده بودین؟»
لبخند میزنم:«آره اولش منم ترسیده بودم… ولی وقتی اولین پیام رهبر عزیزمون رو از تلوزیون دیدم فهمیدم اونی که باید بترسه اسراییله نه ما، توی اون روزا ما مردمی بودیم که کنار هم پشت رهبرمون ایستادیم و به تمام دنیا نشون دادیم ایران خونه ی دلیرانه»
رادین میپرسه:
«چرا جنگ کردن با ما؟مگه ما چیکارشون کرده بودیم؟»نگاهش میکنم:«چون از ما میترسیدن از اینکه ما جلوی هیچ ظالمی سکوت نمیکردیم و اجازه نمیدادیم اونا حق مردم مظلومی مثل مردم فلسطین رو ضایع کنن چون تو سختترین شبها هم، مدرسههامون باز میموند، خندههامون خاموش نمیشد، و امید از دلمون نمیرفت.»
دفترم رو باز میکنم. همون دفتر حضور و غیاب قدیمی که از اون شب ها نگهش داشتم. صفحهی آخرش یه جمله نوشته بودم:«فردا اگه زنده بودم، درس امروز رو میسازم.»
یاسمین آروم میپرسه:
«خانوم… الان دیگه امنیم؟»
سری تکون میدم:«آره عزیزم، چون اون روز، مردا و زنایی بودن که جونشونو گذاشتن تا امروز، شما بتونین با خیال راحت، تو کلاس، نفس بکشین و بخندین.»
بعد گفتم:
– بچهها، شما تو این درس چی یاد گرفتید؟
طاها گفت:
– اینکه جنگ بده… ولی ما نباید بترسیم.
صدرا گفت:
– اینکه ایران، همیشه قوی میمونه اگه بچههاش بمونن.
و من روی تخته نوشتم درس امروز:
«زندگی، فقط ادامه داشتن نیست گاهی جنگ میافته، تا ما یاد بگیریم برای آرامش، باید مثل قهرمانها زندگی کنیم ولی مهم اینه وقتی صدای موشک میاد، امید باید بلندتر از اون فریاد بزنه.
🖋️نویسنده: نازنین زهرا قلندری
دانشجوی پردیس نسیبه تهران
⌝ #تهران⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/ostancfu
از منِ معلم ...
برای مادرم « ایران » که هرگاه که فروریخت، هیچکس برای آباد کردنش نیامد...
او همیشه خود، بر ویرانههایش آجر شد، خشت به خشت، با خونِ رگهایش ملات بست، تا قامتش را دوباره از خاک برکشد . قامتی که حتی توفانِ تاریخ هم نتوانست خمش کند.
فرزندانش؛
همانها که بویِ خاکش را در ریههایشان جا دادهاند، همانها که نامش را پیش از "مادر" یاد گرفتند، حالا چون سروهای خمنشده، دورتادورش حلقه زدهاند، تا آخرین قطرهٔ خون، تا آخرین نفسِ بر لبمانده...
مبادا ...
مبادا کسی گیسوانِ سبزِ گیلان و مازندرانش را بفشارد، این تاجِ شکوهِ طبیعت، که تاجگلِ بهشت است بر سرِ خاکش.
مبادا کسی به چشمانِ آبیاش خلیجفارس و خزر خیره شود، آن دو گوهرِ درخشان، که اشکهای زمینند بر رخسارهٔ زمان.
مبادا کسی پایش را بر خاکِ در خون غلتیدهاش دراز کند، خاکی که هر ذرهاش روایتی است از جانفشانی، هر دانهاش شعری است نوشته با سرنیزه و ستاره...
مادرِ من ایران؛
گر چه دشمن خنجر به پهلویت میفشارد، بدان که هر برگِ درختت یک قلم است، هر رودت یک سرود، و هر کوهت دژی است از اراده...
ما فرزندانِ خشم و قلم روزگار را به تو بازمیگردانیم، حتی اگر با جانهایمان فرش کنیم این راه را.
تو ...
تنها خاک نیستی؛
تو خاطرهی درختانی هستی که ریشه در استخوانهای ما دارند، تو آوازِ رودهایی هستی که در رگهای ما جاریاند .
جنگ آمد،آمد تا پوستاندازِ تاریخ را بدرَد، اما ندانست که تو پوست انداختهای بارها و بارها ...
پس از هر سوختگی، جوانههایی تازه رُستهاند از خاکسترهایت، جوانههایی که نامشان مقاومت است، نامشان عشق است، نامشان ایران است...
تو تنها نیستی!
من با گچِ سفیدِ تخته بر پیشانی ات «امید» مینویسم و در مشق هایِ کوچک فرزندانت تسبیحِ دانایی میکارم ...
برایِ فردا، وقتیکه کودکان قامتِ حقیقتِ تاریخ را اندازه میگیرند، ریشه های تو را ژرف تر از هر باور بیابند .
تو ایرانی؛
و ایران همین که هست؛
همیشه، همیشه خواهد بود ...
پایان ناپذیر باشی، همانگونه که هستی و همانگونه که بودی .
✍🏻 به قلم: "هانیه شریفی"
|
دانشجو معلم کارشناسی آموزش ابتدایی 1403| ⌝ #بوشهر⌞ ⌝ #دانشجومعلم_خبرنگار ⌞ ⌝ #یاوران_رسانه ⌞ 💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان https://eitaa.com/ostancfu
#ویراست_نوشت
💠بخشی از ویراست های فعالین بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان استان آذربایجان شرقی درباره پیرامون حملات اخیر رژیم صهیونیستی و آمریکای جنایت کار و پاسخ قاطع ایران❤️🇮🇷
🖊خبرنگار:دانشجو معلم_سجادبیانی ✨
⌝ #آذربایجان_شرقی ⌞
⌝ #دانشجومعلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/ostancfu