"دعوت نامه"
🔸قسمت سوم
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودش، تصمیم گرفت صادق باشد. باشد... او نمی توانست بیخیال رفتن شود؛ آن هم وقتی بابا شخصا به خوابش آمده بود و از او خواسته بود بیاید.
و حالا... خیلی اتفاقی یا شاید کاملا بی اتفاق از پادگان تماس گرفته بودند و یکی از بزرگترین موانع رفتنش، یعنی خدمت سربازی حل شده بود.
دستی به صورتش کشید و به سقف چشم دوخت. این طوری نمی شد... باید کاری می کرد.
حساب های بانکی اش را بالا و پایین کرد و فهمید که باز نیازمند معجزه ای دیگر است. به لیست مخاطبینش نگاه کرد و فهرستش کوتاه تر از آن بود که کسی را داخلش بیابد برای پول قرض گرفتن...
پوفی کشید و از جا بلند شد. فکرش را توی سرش مرور کرد و وقتی فهمید از آن مطمئن است به سوی در شتافت.
تنها دارایی اش، که می شد تبدیل به پول نقد شود، موتورش بود. تمام دار و ندار و چیزی که وصل بود به جانش... کسی نبود که امیرمهدی را بشناسد و او را سوا از موتورش بپندارد. یک امیرمهدی بود و یک عشق موتورسواری...
با این حساب، پدرش به او گفته بود بیا تا ببینمت و او باید می رفت. هر کاری می کرد تا بتواند برود.
دستی به سر و روی موتور کشید و چند عکس مناسب از آن توی اینترنت بارگزاری کرد و آگهی فروش فوری، خنده ای کج روی صورت خودش نشاند.
توی توضیحات آگهی نوشته بود "پولش رو برای کربلا میخوام، عجله دارم." که کسی که خریدار واقعی است اقدام کند.
ادامه دارد...
✍نویسنده: هستی کلوندی
⌝ #تهران⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
#شهیدان_معلمند
بِسمِ رَبِّ الشُهَداءِ وَ الصِّدّیقین
🔰 شهادت وارد شدن به حریم خلوت الهی و مهمان شدن بر سر سفره ضیافت الهی است.(مقام معظم رهبری)
🔺شهید اسماعیل برزگر
▪️متولد ۱۳۴۶/۰۵/۲۲
▪️اهل شیراز
▪️دانشجو معلم رشته دینی و عربی مرکز تربیت معلم شهید مطهری شیراز
▪️تاریخ و محل شهادت:
۱۳۶۵/۱۰/۰۴ عملیات کربلای۴ منطقه شلمچه
🌻 شهید اسماعیل برزگر میگفت :
دانشجو معلمم اما درس اصلی ام را تو جبهه و از شهدا گرفتم ، با خدا بودن یعنی همه چیز.
📝 هر معلم شهید، مشعلی است که راه علم و شهادت را برای همیشه روشن نگه میدارد.
⌝ #فارس⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
#شهیدان_معلمند
بِسمِ رَبِّ الشُهَداءِ وَ الصِّدّیقین
🔺شهید اسماعیل برزگر
📜 زندگینامه شهید
شهید اسماعیل برزگر در بیست و پنج مرداد سال 1346 در شهر شیراز در محله ارتش شیراز چشم به جهان گشودند.
پدر ایشان حاجی برزگر و مادر نرگس برزگر نام داشتند پدر ایشان در آن زمان کارمند آموزش و پرورش بودند.
شهید در مدرسه ابتدایی انوشیروان و راهنمایی و دبیرستان حاج قوام مشغول به تحصیل شدند و موفق به اخذ دیپلم انسانی شدند.
پس از آن در دانشگاه تربیت معلم آب باریک از حوالی شیراز قبول شدند.
ایشان همزمان از طریق بسیج به شلمچه اعزام شدند که در همان جا به مدت دو ماه مشغول گذراندن دوره غواصی شدند.
💌 گزیده ای از وصیت نامه شهید
اما ای حسین شهید؛ اگر ما در کربلا نبودیم، اما میگوییم:
«یا لیتنا کنّا معک»
ای کاش با تو بودیم تا تو را یاری میکردیم. اما در کربلای ایران بودیم و به یاری فرزند پیامبر و سلاله پاک ایشان شتافتیم.»
⌝ #فارس⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
"دعوت نامه"
🔸قسمت چهارم
چند ساعتی گذشته بود و کسی تماس نگرفته بود. روی صندلی توی یک کافه خلوت نشسته بود و به گوشی توی دستش با اخم زل زده بود و پایش تیک عصبی گرفته بود و تند تند تکان می خورد.
اعصابش زود به هم می ریخت و این لحظه هم منتظر یک جرقه بود... فروش موتور زخم داشت برایش اما به روی خودش نمی آورد و حالا که خریداری هم برایش نبود، این زخم عمیق تر می شد.
خدا با او شوخی اش گرفته بود؟
گوشی را روی میز پرتاب کرد و نوشیدنی مقابلش را یک جا سر کشید. فقط خود بابا می توانست کمکش کند...
توی فکر و خیال ها غرق بود که زنگ تلفن از جا پراندش. خیز رفت روی میز و نگاهش که به نام افتاده روی گوشی افتاد، خاموش ماند.
"مامان" تماس گرفته بود. آن قدر به صفحه گوشی خیره ماند که تماس به پایان رسید. دوباره و دوباره زنگ خورد و بی جواب پایان یافت. در آخر پیامی برایش آمد. با تردید آن را باز کرد.
" من ی عالمه طلا دارم؛ موتورت رو نفروش. "
خنده ای کش دار کرد. نه... آرام نگرفت. لبش را گزید و با عصبانیت از جا برخاست. صدای کشیده شدن صندلی روی زمین، نگاه بقیه را روی او کشاند. بی توجه با زیر لب راندن چیزهایی که فقط خودش می شنید، از کافه بیرون زد.
سوار موتورش شد و تا می توانست سرعت داد. همین مانده بود، طلاهای مادرش را بگیرد و بفروشد. تا این حد بی کفایت شده بود که در این سن چنین کند؟ آن هم طلاهایی که همسر مادرش برای او خریده بود.
با چرخ خوردن افکاری چنین دست توی سرش، حالش خراب تر می شد و سرعت موتورش را بیشتر می کرد.
این گونه نمی شد. باید فکری اساسی می یافت. غیرت و آبروی فرزندی برایش مهم تر از غرور جوانی بود. موتور را با صدای بدی متوقف کرد و دوباره فهرست مخاطبینش را بالا و پایین کرد.
حتما کسی پیدا می شد برای چندرغاز قرض گرفتن.
ادامه دارد...
✍نویسنده: هستی کلوندی
⌝ #تهران⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
انجمن علمی آ.ابتدایی ع.طباطبایی بوشهر-7901116335885246719_58755315508318.mp3
زمان:
حجم:
15.76M
#پادپخش| دفترچهٔ خاطرات کهنه
🔸درآخرین قسمت ازسری دوم پادکستمون «لبخند خسته پشت میز درس»، داستان معلمی را روایت میکنیم که درجدال دائمی بین فشار سیستم برای کسب «نمره» وباور قلبیاش به ارزش «انسان» گرفتارشده است. ازفلشبک به روزهای اول معلمی تا مکالمات تلخ وشیرین با مدیر و همکاران، شاهد تقابل دو دیدگاه هستیم:
✔️آیاموفقیت درگزارشهای خشک وبیروح خلاصه میشود یا در لبخندی که برلبان یک دانش آموز ناامید مینشیند؟
🔸این پادکست دعوتی است برای فکر کردن به جوهر اصلی یادگیری. آیازمین خوردن درمسیر دوچرخهسواری باگرفتن نمرهی پایین تفاوتی دارد؟ مهم برخاستن است یاهرگز زمین نخوردن؟
🔸با ما به این سفرشنیداری بیاییدوبه قصهی معلمی گوش دهیدکه معتقد است امید،گاهی فقط می تواند نوشتهای کوتاه روی یک تکه کاغذکوچک باشد: «من اینجام،کنارت،حواسم بهت هست…»
🎙گویندگان به ترتیب اجرا:
• استاد زهرا محمدی
• محمدرضا گودرزی
• ملیکا اعتصامیان
• مبینا شهابی
• نسرین غزالی
• آذین ایلامی
• محمد محمودی اصل
✍🏻نویسنده : "محمد محمودی اصل"
⌝ #بوشهر ⌞
⌝ #دانشجومعلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | اَلْعِلْمُ سُلْطان!
با افتخار، در آستانهٔ میدان امتحانات، فرمان شهید سردار طهرانچی را چونان عَلَمِ پیروزی برمیافرازیم که: «اَلْعِلْمُ سُلْطان!» و مجاهدان میدان علم را هیمنهای است شکستناپذیرتر از مرگبارترین سلاحها.
ما دانشجو معلمانِ این عصر، سوگند خوردهایم به عزتِ علم؛که هم خود، تا ثریا سلطانِ دانش شویم و هم در سنگرِ کلاسهایمان، سربازانی بپرورانیم از جنسِ آن آسمانیشدۀِ عزیز؛ مجاهدانِ بیادعایی که قلمهایشان خنجر بر قلبِ جهلِ دشمن میکوبد.
باشد که این نهالهای انقلاب، چنان هیبتی به ملتِ علمباورمان بخشند که هراسِ دشمن را تا ابد در تاریخ، جاودانه کنند!
⌝ #اصفهان ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
⌝ #دانشجومعلم_خبرنگار ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
19.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
╭•⊰◄‹☫🕊🍃›••⊱─━─━─━•─┈
♦️|‹ #گزارش_ویدئویی |‹ اردوی جهادی
📌❲ ایران ما پر از الگوست...
در اردوی جهادی روستای چاله کندی، کنار کودکان، در کلاس شهیدشناسی، یاد شهیدان دانشجو معلم را زنده کردیم؛ معلمانی که با قلم و قدم خویش، درس ایستادگی و زندگی را بر دل ها نوشتند. ❳
⌝ #همدان⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
#خبر| پخش فیلم کوتاه « پنج دوست » روایتِ ۵ شهید دانشجو معلم کرمانشاه، از شبکهٔ زاگرس
👤کارگردان: "سما آقایی"
👤امور اجرائی: "سهیل نصرتی"
👥 بازیگران:
• فرشته دولتخواه
• الهه اسفندیاری
• کیمیا پرورش
• نگین شفیعی
• کوثر پرنا
🔹کاری از دانشجویان دانشگاه فرهنگیان کرمانشاه
📆 پنجشنبه 30 مردادماه
⏰ ساعت 18:10
⌝ #کرمانشاه ⌞
⌝ #دانشجومعلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
38.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مستند_شهادت_پنجشنبه_ها
مهدی باکری، سردار عاشورا، با قلبش برای خدا رزمید و با اخلاصش راه عشق را پیمود.
در هورالعظیم، میان دجله، با دعای «خدایا، جز به تو امیدوارم نکن» جاودانه شد.
ایثار او شعر حماسهست، نامش چراغ راه عاشقان.🕊
تک سوار عرصه پیکار و ایمان باکری
سر سپاه لشکر اسلام و قرآن باکری
ای به خون غلتیده در محراب عشق
بزرگ آموزگار چهره شاداب عشق
سر سپاه لشکر اسلام و عاشورائیان
افتخار کشور ام القراء المومنان...🤍
🎞 تهیه و تنظیم: رعنا شکوهی اقدم
⌝#آذربایجان_غربی ⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار⌞
⌝ #یاوران_رسانه⌞
⌝#مرکز_شهید_مطهری_خوی⌞
💠کانال تولیدات دانشجویی دانشگاه فرهنگیان کشور
@yavaraneresanecfu
#پادپخش | روایت عشق
♦️شهید محمدرضا تورجی زاده
شهیدی که با نوای آسمانیش، دل ها رو به حضرت زهرا (س) گره میزد.
🏷 به زودی...
⌝ #فارس⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
"دعوت نامه"
🔸قسمت پنجم
چند بار فهرست را بالا و پایین کرد و جز چند تن از رفقایش دست و دلش نمی رفت به کسی زنگ بزند. اما خوب خبر داشت که وضع آن ها هم چندان تعریفی ندارد و بی نتیجه است.
روی اسم دایی فرهاد مکث کرد. گوشه لبش را به دندان گرفت و سعی کرد بدون توجه به درد توی قلبش و غرورش و زخم های گذشته منطقی فکر کند. درحال حاضر او یک هدف داشت؛ رسیدن به بابا در کربلا... چه فرقی می کرد دوباره تحقیر شود؟
تا وقتی از مادر طلا نمی گرفت و خودش را پیش چشم خودش کوچک نمی کرد؛ برایش مهم نبود کجا و چگونه و جلوی چشمان چه کسی خوار می شود...
به بدنه موتور تکیه زد و قبل از تماس گرفتن، دوباره آگهی فروش را چک کرد. دریغ از یک پیام کوتاه...
نفسی کشید و بی درنگ تماس را برقرار کرد و چشمانش را بست.
"_آقا مهدی... چه خبر اسم شما افتاده روی گوشی ما؟"
کلافه پلکی باز و بسته کرد و کوتاه سلام کرد. احوال پرسی عاریه ای رد و بدل شد و لحن صمیمی دایی دلش را می زد.
"_دایی راستش برای ی کاری ی مقدار پول می خواستم، گفتم اگه داری..."
دایی بین حرفش پرید و با لحن تند شده ای گفت:
"مادرت زنگ زد گفت قصد کربلا رفتن داری. دایی من تا دلت بخواد میتونم بهت پول بدم. ولی الله وکیلی دلم نمیاد پولم رو بریزم تو شکم این عربا!
تو هم که عاقل شده بودی، چرا دوباره این وری می خوای بری؟"
از کلام منزجر کننده دایی اش، فکش سخت شد و دندان هایش را روی هم فشار داد. سخت جلوی خودش را گرفت تا چیزی نگوید.
امیرمهدی شاید قهر کرده بود ولی قلبش، همیشه خانه ی خدا بود.
ادامه دارد...
✍نویسنده: هستی کلوندی
⌝ #تهران⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu
4FilesMerged_۲۰۲۵۰۸۱۹_۱۱۴۳۴۸.mp3
زمان:
حجم:
8.36M
#شهیدان_معلمند
🎙روایت عشق
♦️شهید محمدرضا تورجی زاده
شهیدی که با نوای آسمانیش، دل ها رو به حضرت زهرا (س) گره میزد
⌝ #فارس⌞
⌝ #دانشجو_معلم_خبرنگار ⌞
⌝ #یاوران_رسانه ⌞
💠 کانال رسمی انتشار تولیدات رسانهای دانشجویی دانشگاه فرهنگیان
https://eitaa.com/yavaraneresanecfu