eitaa logo
زندگی با کتاب🤓
363 دنبال‌کننده
515 عکس
63 ویدیو
31 فایل
بیشتر از انچه میخوانید #فکر کنید.🤓 اگر به صرف خواندن عادت کنید،در بین متنها وسطرها محدود می شوید. آن وقت نوآور نمی شوید. #زندگی_با_کتاب راه ارتباطی 🌐 @Ketabdar_alzahra حرف شما https://abzarek.ir/service-p/msg/1895518
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 سیدعلی شیفته آقا سیدجواد خامنه‌ای 🔹 کتاب «روایت آقا» خاطرات آیت اللّه العظمی خامنه‌ای از زندگی پدر 🔸 مهم‌ترین مشوّق مطالعه این کتاب، شیفته بودن سیدعلی به پدرش است به‌طوری که خود می‌گوید در میان فرزندان پدر، من از همه بیشتر با ایشان مأنوس بودم و انس من، رفاقتی و طلبگی بود و همچنین بیشترین تأثیرپذیری در دوره کودکی و نوجوانی‌ام از پدر بوده است. با مطالعه این کتاب نه‌تنها فقط یک پدر و همچنین خانواده رهبر انقلاب را می‌شناسیم بلکه در صدد شناخت یک استاد و پدری هستیم که حواسش کاملاً جمع سیدعلی است و پسر در شرایط بسیاری با او همراه است و سِمَت شاگردی او را دارد. سیدعلی پدر خود را با عنوان «آقا» و مادر را «خانم» یاد می کند. شناخت پدر، مادر و خاندان رهبری و نقشی که در شکل‌گیری او داشته اند از این جهت مهم است که این شخصیت همه‌جانبه در خانواده‌ای زیست کرده است که مختصات ویژه خود را داشته است و در نهایت خیر دنیا و آخرت سیدعلی نیز از همین در خدمت پدر بودن اتفاق می‌افتد. 🔹 کتاب ویژگی‌های فراوانی دارد: 1️⃣ حافظه بی‌نظیر رهبر انقلاب در ثبت و بیان خاطرات و نگاه دقیق به جزئیات. 2️⃣ مهم بودن ثبت خاطرات پدر: نفس اینکه پسری از پدر خود این همه خاطرات را ضبط کرده است و اهتمام به روایت پدر دارد مهم است و نشان می‌دهد نقش پدر فصل مهمی را در زندگی او رقم زده است. 3️⃣ علاقه و انس شدید و متقابل پدر و فرزند به یکدیگر که موجب شده است سیدعلی اطلاعات بسیار گسترده از او داشته باشد. سیدعلی این علاقه را اینگونه روایت می کند: «عملاً انس و رفاقت و گفتگو و رازگویی خلوت آقا با من بیشتر بود. یعنی فرق من و برادرهای دیگر این بود که من انس بیشتری با آقا داشتم. درس هم من بیشتر از بقیۀ برادرها پیش پدرم خوانده‌ام». 4️⃣ نگاه بدون تعصب: علاقه‌مندی به پدر موجب نشده است که سیدعلی بخواهد واقعیات و رفتارهای خاص پدر را نادیده بگیرد بلکه شفاف و صریح تمام شخصیت پدر را تعریف می‌کند و در مواقعی می‌گوید من شیوه ای بر خلاف ایشان داشتم. 5️⃣ روایت از پدر و رفتارهای او همراه با ارائه نظر در برخی موارد: برای مثال در بحث زندگی زاهدانه و همراه با قناعت پدر در نهایت نظر خود را این گونه ابراز می کند که: «به نظر من این مصداق درست روح قناعت بود». 6️⃣ ارتباط نزدیک با علما به سبب پدر: سیدعلی بخاطر اشتیاق زیاد به حوزه و علما، در بسیاری از رفت و آمدهای پدر با دوستانش که عموماً از علما بوده‌اند همراه است و جالب آن است که به شکل عجیبی با ذکر جزئیات از آن‌ها یاد می کند و ویژگی آن‌ها را به خواننده منتقل می‌کند. 7️⃣ معرفی مادر و ارتباط او با پدر: از جذاب‌ترین فصل‌های کتاب است. نقش بی‌نظیر مادر در تربیت سیدعلی به خوبی در این کتاب تصویر شده است و پُرواضح است که برخی از ابعاد وجودی رهبر انقلاب در دامن پُرمهر این مادر بالفعل شده است. 8️⃣ شناخت خاندان سیدعلی: در این کتاب به هر بهانه‌ای از خاندان و اجداد سیدعلی یاد شده است. پیوست شماره (۱) کتاب به صورت مفصل به خانواده و خاندان سیدعلی پرداخته است. 9️⃣ جذاب بودن کتاب: به طوری که خواننده نه تنها احساس خستگی نمی‌کند بلکه به راحتی نمی‌تواند مطالعه را متوقف کند. 🔟 بیان شیرین رهبری: متن کتاب چون عیناً از کلام رهبر انقلاب صادر شده است گرم، گیرا و صمیمی است. @zendegibaketab
🌿 ♡ شايد الان در چندقدمى معجزه‌ٔ خدا باشی وقتى تو صبورى ميكنى خدا هم داستانت رو قشنگتر مينويسه... 📚|@zendegibaketab
📚 در این کتاب یک داستان از زندگی کنونی میخوانیم و در مقابل آن یک داستان از زندگی ائمه(ع)، به راستی چقدر زندگی ما شبیه پیشوایان دینی‌مان است؟ ⏳ [کتاب داستان های رو به رو نوشته مظفر سالاری] 📚|@zendegibaketab
زندگی با کتاب🤓
#معرفی_کتاب📚 در این کتاب یک داستان از زندگی کنونی میخوانیم و در مقابل آن یک داستان از زندگی ائمه(ع)
درباره کتاب داستان های رو به رو یک سر ماجراهای کتاب در تاریخ اسلام است و سر دیگر در زندگی همین روزها. داستان‌های روبه‌رو ماجراهایی جذاب از مقاطع تاریخی مختلف است. این کتاب تکرار تاریخ را با زبانی جذاب و گیرا و در دل داستان به تصویر می‌کشد. مظفر سالاری متولد سال ۱۳۴۱ در یزد است. خودش می‌‌گوید از دوم دبستان که با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شد عشق به ادبیات هم دروجودش روشن شد و باعث شد دوست داشته باشد روزی بنویسد اما بعد از این‌که دیپلم گرفت و وارد حوزه­‌ٔ علمیه شد همکاری‌اش با نشریات کودک و نوجوان جدی‌تر شد. مولف در این کتاب به کمک داستان نشان می دهد که این خود انسان است که با انتخاب‌هایش سعادت یا شقاوت را برای زندگی‌اش رقم می زند. اتفاقاتی از یک جنس و آدم‌هایی در موقعیت‌های یکسان، گاهی شبیه هم انتخاب می‌کنند و گاهی کاملا برعکس و مخالف.
♡•♡•
هر پلک زدن نشانهٔ مرگ یک لحظه است و مژه ها سوگوارانی سیاه پوش در ماتم قتل عام لحظه هایند... 📚|@zendegibaketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 در این کتاب ۱۰۰ داستان نکته دار و کوتاه از آیت الله قاضی به زبانی ساده و شیوا میخوانیم🌱 [کتاب استاد نوشته محمدجواد میری] 📚|@zendegibaketab
📚 آن روز ده پانزده نفری بودیم که پای درس اخلاق استاد نشسته بودیم. دیدیم سید جوانی وارد حجره شد و ساکت یک گوشه نشست. آقای قاضی همیشه جلوی پای مهمان بلند می‌شد و گاه تعارف می‌کرد که در بالای مجلس بنشیند. اما این بار فضا خیلی سرد و سنگین بود. سید جوان در کمال ادب دو زانو دم در اتاق نشست و استاد هم سکوت کرد. شاید یک ربع به سکوت گذشت. هیچ کسی حرف نمی‌زد. هر دو سرشان پایین بود. ناگهان آقای قاضی رو کرد به من و گفت: «آقای حاج شیخ عباس! آن کتاب را بیاور». من یادم رفت بپرسم «کدام کتاب؟» ناخودآگاه دستم به سوی کتابی رفت و آوردمش. استاد گفت:«باز کن» گفتم:«آقا کدام صفحه را؟!» گفت:« هر کجایش که بود!» باز کردم دیدیم اول صفحه نوشته شده «حکایت». شروع کردم بلند بلند به خواندن آن حکایت. حکایت عجیبی بود. «مملکتی بود که در آن مملکت، سلطانی حکومت می‌کرد. فسق و فجور این سلطان و خاندانش فساد و بی‌دینی را فراگیر کرده بود. مردی الهی علیه آن سلطان قیام کرد. هرچه این آن سلطان را نصیحت می‌کرد، فایده ای نداشت. لذا مجبور می‌شد اقدامات شدیدتری علیه او انجام دهد. سلطان هم دستور داد آن عالم را دستگیر کنند و به زندان بفرستند و سپس به یکی از ممالک همسایه تبعید کنند. پس از مدتی، آن عالم را به مملکت دیگری که حرم ائمه در آن بود، تبعید کردند تا اینکه آن سلطان فرار کرد. آن عالم نیز به مملکت خود بازگشت و زمام آن را در دست گرفت...» آقای قاضی گفت:« کفایت می‌کند. کتاب را ببند و بگذار سر جایش». سپس خود آقای قاضی شروع کرد به سخن گفتن. اشاره کرد به فتنه‌ها و آزمایش‌هایی که در آینده اتفاق می‌افتد. مجلس تمام شد. سید جوان برخاست و رفت؛ ولی ما هنوز در شوک بودیم که چرا آن جلسه به این شکل گذشت. شیخ عباس قوچانی که بعد از وفات آقای قاضی، وصی شرعی او هم شده بود، سال‌ها بعد از این اتفاق، وقتی اخبار ایران به گوشش خورد کم کم پشت صحنه ماجرای جلسه آن روز برایش روشن شد. وقتی امام خمینی به نجف تبعید شد شيخ عباس قوچانی برای اولین بار پیش او رفت، چهره او را شناخت. همان جوانی بود که آن روز... شیخ عباس از اولین کسانی بود که بعد از انقلاب هم به ایران آمد و با امام خمینی بیعت کرد. رفتار خاص آن روز آقای قاضی شاید آزمونی برای کشف میزان قدرت روحی آقا روح‌الله خمینی بود. می‌گویند بیرون از جلسه، وقتی از او پرسیدند:« آقای قاضی را چگونه یافتید؟» پاسخ داده بود:«فردی بسیار بزرگ؛ بزرگ‌تر از آنچه فکر می‌کردم!» بعدها هم در وصف او گفته بود:«قاضی کوهی بود از عظمت و مقام توحید». [کتاب استاد نوشته محمدجواد میری] 📚|@zendegibaketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا