سلام دوستان
نظرتون راجع به پیام این دوستمون چیه؟
نظری اگه داشتید برای بنده درباره موضوع و اسم کانال بفرستید بزنم کانال
👇
@Yaasnabi
زندگی از غسالخونه تا برزخ
سلام دوستان نظرتون راجع به پیام این دوستمون چیه؟ نظری اگه داشتید برای بنده درباره موضوع و اسم کانا
بنده پی وی ایشون پاسخی ندادم
اما اینجا مطلبی عرض کنم هم برای یادآوری خودم هم اعضا
چی میشه که بازگو کردن واقعیترین حقیقت زندگی میشه تحجر و مغز پوسیده؟
به کجا داریم میریم که از شنیدن اسم و مکانی که هر لحظه و ثانیه ممکنه مارو به اونجا ببرن در این حد فراری هستیم ؟
چه شده که یاد مرگ رعب آور میشه ؟
چه شده آخرین خانه ما که غسالخانه س برای ما دلچسب نیست ؟
چه شده که مارا سرزنش میکنید از یاد کردن خانه آخرمون؟
غسالخانه هم مثل خانه های ماست
اما فرقش اینه که ما در خانه ها زندگی میکنیم در غسالخانه با زندگی خداحافظی میکنیم خود را تطهیر میکنیم و از این دنیا رخت برمیبندیم
آیا اگر ما از خانه ها صحبت کنیم کسی مارا به تحجر و مغز پوسیده متهم میکنه ؟
پس خانه آخر خودتان را قبول کنید و پذیرا باشید نه بترسید نه یادآوری آن را محکوم کنید
دوست عزیزی که غضبناک پیام فرستادید آن شالله عمر بلند و با عزت داشته باشید
بدانید مرگ حق است
غسالخانه واقعیت است
حق و واقعیت نه تحجر است نه رعب آور
با واقعیت های زندگیتان کنار بیایید قبل از آنکه با مرگ به غسالخانه وارد شوید و با واقعی ترین واقعیت بغل در بغل شوید.
خدایا مرگ با عزت و بلند به همه عنایت بفرما🙏🙏🙏🙏🙏🙏
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشرف پیرمرد قمی با طی الارض به کربلا ...شاهد عینی
📚 توحيد آخوند
حاج محمود آقا کفایی که شاید بزرگترین نوه مرحوم آخوند بود از آشیخ احمد دشتی نقل کرد: شبی در منزل مرحوم آخوند بودیم. خادم حضرت با یکی از مریدان مرحوم آخوند وارد آن جلسه شد و آن مرید پول هنگفتی تقدیم مرحوم آخوند کرد و رفت. آن خادم مطلبی به مرحوم آخوند گفت و مرحوم آخوند به او اشاره کرد که شما بنویسید. خادم هم نوشت و به مرحوم آخوند داد. مرحوم آخوند به نوشته نگاه کرد و از آن خوشش نیامد. سپس همه آن پول را به خادم داد.
وقتی خادم رفت، مدتی سکوت جلسه را فراگرفت که قضیه از چه قرار بود؟ آشیخ احمد یا یکی دیگر از اصحاب مرحوم آخوند سؤال کرد که آقا! جریان چه بود؟
ایشان فرمود: خادم به من گفت که میخواهم دو تا از پسرهایم را داماد کنم، ولی وضع مالی من خوب نیست. به او گفتم: ما چقدر تقدیم کنیم؟ بنویس که ببینم. او مبلغی روی کاغذ نوشت، ولی دیدم مبلغ ناچیزی نوشته است، خوشم نیامد، اما تمام آن پول را به او دادم.
اصحاب با ناراحتی گفتند: آقا شما همه این مبلغ را یکجا به او دادید؟ مرحوم آخوند فرمود: مهیا کردن وسایل ازدواج برای دو پسر، همین مقدار خرج دارد. مدتی اصحاب با مرحوم آخوند یک و دو کردند. یکی از افراد جلسه گفت: اگر شما طلبهها را در نظر نمیگیرید، لااقل خودتان را در نظر بگیرید. شما تازه خانهتان را فروختید. (این قضیه بعد از شکست مشروطه و افول مرحوم آخوند واقع شده است)
مرحوم آخوند شروع کرد به گریه کردن به گونهای که چنین گریهای تا آن وقت سابقه نداشت. اصحاب از کار خود ناراحت شدند که چرا سبب شدند مرحوم آخوند متذکر شکست و مشکلاتشان گردد و اینگونه متأثر شود.
وقتی گریه آخوند پایان یافت، فرمود: شما خیال میکنید که من برای فروختن خانه ناراحت شدهام. ناراحتی من از این است که زحمات چندین ساله من هدر رفته است. من حدود بیست سال است که به شما میگویم موحد باشید، خدا را بشناسید، بدانید منشأ امور جای دیگر است.
من طلبهای بودم، قدری درس خواندم، ازدواج کردم، بعد هم تدریس کردم و عدهای شاگرد من و بعد چند نفر هم مقلد من شدند. این حوادث همگی به عنایت خداوند متعال و مصلحت ما همین بود که رخ داده است. معلوم میشود حرفهای من هیچ اثری در آقایان نگذاشته و جدی تلقی نشده است. من از این بابت ناراحتم.
📚 جرعهای از دریا ؛ ج 2 ص 431
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🏴🏴🏴❅┅┅┄
@khandehpak
📚 محو شدن كار خير از ديوان اعمال
روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مى گذشت، ناگاه گناه كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را ديد، آتش حسرت در سينه اش افروخته گشت، آب ندامت از ديده اش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد.
پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى رفت.
يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى آيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرد را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران كه مبادا شومى گناهان او به ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه:
يا روح اللّه! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم
📚 برگرفته از کتاب داستان ها و حکایات عبرت آموز
کانال شادی و نکات مومنانه
┄┅┅❅🏴🏴🏴❅┅┅┄
@khandehpak