eitaa logo
زندگی از غسالخونه تا برزخ
18.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
13 فایل
مقصد همه ما در ایستگاه اخر (غسالخونه) آیا اماده ای از کانال راضی بودید برای مادر بنده و همه ارواح مومنین فاتحه ای بفرستید بنده غساله نیستم از خاطرات غسال و غساله های محترم استفاده میکنیم جهت اثر گذاری بیشتر راه ارتباطی 👇 @Yaasnabi
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت عزرائیل سلام‌الله علیه،‌ شبانه‌روز پنج بار به هر خانه نگاه می‌کند، پیامبر اکرم(ص) فرمود: این پنج بار در اوقات پنجگانه نماز است تا ببیند آنها در موقع نماز چه می‌کنند. الله سیدان تبیین کرد:■ کسی که به نماز اول وقت اهمیت دهد عزرائیل به او تلقین شهادت می دهدکسی که به نماز اول وقت اهمیت دهد عزرائیل به او تلقین شهادت می دهد آیت الله سیدان، استاد درس خارج حوزه علمیه در ادامه سلسله جلسات درس تفسیر قرآن در مدرسه آیت الله خویی، به تبیین زمان مرگ و شرایطی که موجب راحتی در زمان مرگ می شود پرداخت. وی با اشاره با حالات انسان های مختلف در زمان مرگ، گفت: در هنگام مرگ برخی در وضعیت خوب، برخی گرفتار و برخی بسیار بسیار راحت هستند اما راحت مردن دلیلی بر خوبی یا بدی شخص نیست بلکه ممکن است مومنی به خاطر گرفتاری هایی که در زندگی تا زمان مرگ وی وجود دارد در هنگام مرگ نیز این شرایط سخت او نتیجه همان گرفتاری ها باشد و یا فرد گنهکاری به خاطر کارهای خوبی که انجام داده به پاداش کارهای خوب وی، مرگ راحت داشته باشد. آیت الله سیدان افزود: کسانی که انسان های بسیار خوب هستند، در زمان مرگ نیز راحت هستند و آنان که انسان های بسیار بدی در زندگی هستند، وضعیت سختی در زمان مرگ خواهند داشت. استاد حوزه علمیه با اشاره به حضور اهل بیت(ع) در وقت مردن براساس آیات و روایات، گفت: پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) در لحظه مرگ همه انسان ها حضور پیدا می کنند اما براساس خوبی و بدی انسان ها برخوردهای متفاوت با آن ها دارند و با توجه به این که هزاران نفر در نقاط مختلف در یک زمان می میرند، تمثال هایی از اهل بیت(ع) وجود دارد که بر بالین هر شخص حاضر می شوند. وی به چیزهایی که به مرگ راحت کمک می کند، اشاره کرد و افزود: اعتقاد صحیح به ولایت معصومین و اهمیت دادن به وقت نماز به راحتی در زمان مرگ بسیار کمک می کند و موجب سعادت انسان می شود، کسی که به نماز اول وقت اهمیت دهد در زمان مرگ عزراییل به وی تلقین شهادت داده و شیطان را از او دور می کند. منبع : خبرگزاری رسا
11.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مقایسه جالب مرگ و سفر به مشهد 🔸 استاد مسعود عالی 🔹تلنگری زیبا برای همه http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
4.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 پنج راهکار برای پاک کردن گناه غیبت 🎙ابراهیم افشاری http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
✨﷽✨ داستان های آموزنده 🌼این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است ✍یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن احوال پرسی کردم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز زیارت عاشورا می خواند 📚حکایاتی از عنایات حسینی http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
تلنگر خنــــــــکـــــــ👌💡 دم ظهر بود و هوا ب شدت گرم بود, امروز از صبح که بیدار شده بودم بی حوصله بودم, جونم نمی گرفت بلند شم کارای خونه رو انجام بدم.مدام می گفتم وای خفه شدم از گرما! کولر هم جواب نمی داد و خلاصه انرژی مون ته کشیده بود, فقط یه جا نشسته بودم و با گوشی ور میرفتم, حداقل حسن اش این بود که پرسه تو فضای تلگرام زیاد انرژی نمی خواست! از کوچه صدای اذان ب گوش می‌رسید گفتم حالا مطالب این گروه رو هم بخونم بعد پاشم وضو بگیرم .دختر سه ساله ام آب خواست جونم نگرفت برم بهش آب بدم گفتم برو لیوان تو از کابینت بردار و از آبسرد کن آب بخور. و باز کله ام رو کردم تو دریچه ی فضای مجازی; این تلگراملا مصب بد پیله عین شیطون می مونه صاف میره تو جلد آدم. .. اذان تموم شد و من هم چنان در حال خوندن مطالب کانال جوک بودم که یهو یه لیوان آب یخ خالی شد روم! از جا پریدم و جیغ وحشتناکی کشیدم و بعد داد و بیداد سر دخترم که این چه کاری بود که کردی؟! در کمال خونسردی جواب داد مامان جون حالا خنک شدی دیگه پاشو بریم نماز بخونیم. مونده بودم هاج و واج نمیدونستم بخندم یا عصبی بشم امافقط خداییش عجب تلنگر خنکی بود! http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5
🔆تربیت نفس قابل 🌱اولین استاد عرفان و سلوک شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، حاج محمدصادق تخته فولادی (م 1292) بود او در اوایل جوانی به کار رنگرزی اشتغال و چند شاگرد داشت و در بعضی عصرها با شاگردان برای تفریح از شهر اصفهان خارج می‌شدند. 🌱روزی هنگام بازگشت به شهر در قبرستان تخته فولاد، چشمش به پیرمردی می‌افتد که در تفکر بود. حاجی به شاگردانش می‌گوید: «تا غروب وقت زیادی است، برویم با این پیر شوخی کنیم.» به پیرمرد نزدیک می‌شود و سلام می‌کند. پیر سر برداشته و جواب سلام می‌دهد و سر به زانو می‌گذارد؛ حاجی می‌گوید: «اسم شما چیست و از کجا آمده‌اید و چه‌کاره هستید؟» پیر جوابی نمی‌دهد. حاجی با ته عصایی که در دست داشتند، به شانه پیرمرد می‌زند و می‌گوید: «انسانی یا دیوار، چرا جواب نمی‌دهی؟» 🌱به شاگردان می‌گوید: «برگردیم به شهر، ایستادن در اینجا نتیجه‌ای ندارد.» چند قدمی که برمی‌دارد، پیر سر برمی‌دارد و می‌فرماید: «عجب جوانی هستی! حیف از جوانی تو!» و دیگر حرف نمی‌زند. 🌱حاجی منقلب می‌شود و کلید دکان را به شاگردان می‌دهد که بروند و خودش در خدمت پیر می‌ماند. تا سه شبانه‌روز پیر سخنی نمی‌گوید، جز اینکه هرچند ساعت یک‌بار می‌فرماید: «اینجا چه‌کار داری برخیز به دنبال کار خود برو.» 🌱بعد از سه شبانه‌روز می‌فرماید: «شغل شما چیست؟» حاجی می‌گوید: «رنگرزی.» 🌱می‌فرماید: «پس روزها به کسب خود مشغول باش و شب‌ها اینجا بیا.» حاجی هم به گفته این پیر فرزانه بنام بابا رستم بختیاری عمل می‌کند. پس از یک سال بابا رستم می‌فرماید: «دیگر رفتن شما به دکان رنگرزی ضروری نیست؛ همین‌جا بمانید.» و حاجی در تکیه مادر شازده قبرستان تخته فولاد در خدمت استاد می‌ماند. 🌱پس از یک سال استاد برای امتحان نفس حاجی، در روز عید قربان می‌فرماید: «امروز در شهر به منزل فلان شخص (که حاجی میانه خوبی با او نداشت) مراجعه کنید و جگر گوسفندی را که قربانی کرده‌اند بگیرید. بعد در میان عام مردم، هیزم جمع کنید و با جگر گوسفند اینجا بیایید.» 🌱حاجی چون با آن شخص خوب نبود، جگر گوسفندی از بازار می‌خرد و هیزم را از جای خلوت جمع‌آوری می‌کند و با خود به نزد استاد می‌آورد. چون خدمت استاد می‌رسد، بابا رستم با تشدّد می‌فرماید: «هنوز اسیر هوا و هوس خود هستی، جگر را خریدی و هیزم را از محل خلوت جمع نمودی!» 🌱سال دیگر، حاجی وقتی برای کاری به شهری می‌رود، در راه مقداری کشمش می‌خرد و می‌خورد. پس از مراجعت، مرحوم بابا با آن دید باطنی با تغیّر می‌فرماید: «هنوز هم گرفتار هوای نفس هستی!» 🌱حاجی ناراحت می‌شود و تصمیم می‌گیرد چند ساعتی از استاد دور شود تا ناراحتی او فرو نشیند. 🌱به‌محض راه افتادن می‌بیند که از اطراف بر او سنگ، باریدن گرفت که ناگاه بابا رستم با صدای بلند می‌فرماید: «دو سال زحمت تو را کشیدم، کجا می‌روی؟» حاجی می‌گوید: «برگشتم و دیدم به‌ظاهر خشم بود ولی در باطن رحمت و محبت بود.» 🌱خلاصه چند سال حاجی نزد بابا رستم به سلوک و ریاضت می‌پردازد و بعد از بابا رستم در مقام او می‌نشیند. 📚نشان از بی‌نشان‌ها، ج 1، ص 35 🕊🕊@abbass_kardani🕊🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆