زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۳۵ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ روزهای بی تو بودن 🥀 در همان روزهایی که کار آموزش و مسائل امن
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۳۶
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
آسانی پس از سختی
🌹 در همان ایام، وقتی فشار زندگی شدید شد، تصمیم گرفتم عازم سوریه شوم.
🌹 گفتم می روم برای پیوستن به مدافعان حرم. تمام کارها هماهنگ شد. اما با خودم گفتم: قرار بود هرکاری می خواهی انجام دهی، فقط برای رضای خدا باشد. آیا واقعا نیت تو رضای خداست، یا فرار از شرایط موجود؟! تصمیم گرفتم بمانم. با اینکه می دانستم این ماندن، از رفتن سخت تر است. من فقط خدا را داشتم. لذا آن شب هم فقط راز دل برای خدا گفتم. اما به این کلام نورانی الهی یقین داشتم که می فرماید:« اِنَّ مَعَ العُسْرِ يُسْرا»
🌹 یقین داشتم که زندگی همیشه این گونه نخواهد بود. به یقین پس از این همه سختیها دوران آسانی هم خواهد آمد.
🌹 من بچه ها را همان شب آوردم و با هم به یک خوابگاه رفتیم. چند روزی مرخصی گرفتم و در جایی شبیه مسافرخانه پیش بچه ها بودم. منتظر بودم که خداوند گشایشی ایجاد کند. یقین داشتم که به زودی این اتفاق خواهد افتاد!
🌹 در این مدت که همسرم از دنیا رفته بود، خیلی ها برای من خواستگاری رفتند. اما با جواب منفی مواجه بودند. کسی زیر بار دو فرزندم نمی رفت. من هم نمی دانستم چه کنم.
🌹 مدتی قبل، برادرم با همسرش راهی شیراز شدند. خانواده خواهر همسرش تصادف کرده بودند. باجناق برادرم در آن سانحه از دنیا رفت. چند ماه بعد از فوت آن بنده خدا، خداوند یکباره به ذهن برادرم انداخت که این موضوع را مطرح کند. آن شب خدا وسیله را جور کرد. همسر برادرم با خواهرش صحبت کرد و شرایط من و فرزندانم را برای او توضیح داد. او هم که یک دختر داشت، همراه با آنها به تهران آمد. به مسئول اداره، موضوع و شرایط خودم را گفتم. یک منزل سازمانی در اختیار ما گذاشتند. یک مراسم مختصر نیز برگزار شد و همسرم با دخترش به منزل ما آمدند.
🌹 یکباره ورق زندگی ما برگشت. دیگر بچه های من پرخاشگر و ناراحت نبودند. خداوند لطف خودش را در حق من کامل کرد. زندگی هر روز زیباتر از قبل شد.
🌹 پراید را برای بدهیها فروخته بودم. برای خودرو ثبت نام کردم و قبل از آغاز گرانیها توانستم ماشین بخرم. سال ۱۳۹۷ خداوند فاطمه را به خانواده ما هدیه داد، دختری زیبا و دوست داشتنی. الان هم که با شما صحبت می کنم یکی دو روز است امیرعلی، پنجمین فرزند خانواده ما به دنیا آمده. البته پنجمین فرزند با احتساب دختر همسرم.
🌹 ما در منزل هیچ گونه کمبودی نداریم. با اینکه حقوق من به خاطر بدهیها و... خیلی کم است اما برکت را حس می کنم. من خیلی به خداوند مهربان بدهکارم.
🌹 امیدوارم بتوانم برای رضای او کار کنم.
🌹 امیدوارم بتوانم به همه بگویم که چه خدای مهربانی داریم.
🌹 اگر عبد واقعی باشیم، او به ما همه چیز را نشان خواهد داد.
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۳۶ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ آسانی پس از سختی 🌹 در همان ایام، وقتی فشار زندگی شدید شد، تص
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۳۷
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
در پایان ۱
⁉️ پرسیدم: سؤالی برایم پیش آمده. الان چرا بیمارستان هستید؟
✅ گفت: خدا را صد هزار مرتبه شکر که سلامتی برقرار است. اما هر چند وقت یکبار، آثار مننژیت روی سرم نمایان می شود و چند روزی ما را گرفتار می کند.
این بار هم دکتر تشخیص داد که چند روزی بستری شوم و آزمایشهای پیشرفته از من گرفته شود.
دلم خیلی برای امیرعلی تنگ شده. می خواهم سریع بروم بیمارستان نجمیه.
دوست دارم زودتر مرخص شوم. خانواده ام را خیلی دوست دارم، اما این را برایت بگویم که به راحتی می توانم از آنها دل بکنم.
✅ اصلا به هیچ چیز این دنیا نباید دل بست. دنیا جایی برای دل بستن ندارد. آخرت ابدی و پایدار است. اینجا را تا چشم بر هم میزنی باید بروی. به تمام دوستانم این مثال را می زنم: وقتی ما می خواهیم به سفری مثل مشهد برویم، ابتدا مقدمات سفر مثل وسیله، محل اقامت، وسایل و هزینه لازم و... را آماده می کنیم که در طی سفر با مشکلات روبه رو نشویم. اگر این سفر ما کمی طولانی تر باشد، وسایل بیشتری باید با خود ببریم. از ماه ها قبل روی این سفر طولانی فکر می کنیم که در مقصد با مشکلی مواجه نشویم.
حالا می خواهیم به سفر بدون بازگشت آخرت برویم، هیچ کس هم نمیداند که این سفر کی آغاز می شود، یعنی هر لحظه باید وسایل و مایحتاج خود را آماده نگه داریم. چقدر برای این سفر آماده ایم؟!
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🔹تفسیر قرآن کریم 🔸جلسه : ۸۱ 🔸سوره بقره 🔸آیات : ۱۵۴ تا ۱۶۳ 💠 محمد رضا رنجبر 👇👇👇👇👇👇 http://eitaa
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۳۸
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
در پایان ۲
⁉️ اگر نکته ای مانده که بخواهید در پایان مصاحبه بیان کنید بفرمایید؟
✅ با خداوند هر طور باشید، او نیز با شما همان گونه است.
✅ من در زندگی ام و در مقابل خداوند، هیچ گاه حسابگر نبودم که بگویم چه داده ای و چه ندادی و چقدر عبادت کنم. من سعی می کنم آنچه در توان دارم برای خدا انجام دهم. خیلی اهل حساب و کتاب با خداوند نبودم، خدا هم به چشم بر هم زدنی کارم را رسیدگی کرد و تمام
شد.
✅ من معنای «اِنَّ اللّهَ سَريعُ الحِساب» را لمس کردم. از طرفی تحمل تمام این سختی ها برای من بسیار ساده بود، چرا که می دانستم خداوند می بیند، همان خدایی که آنچه دیدنی و نادیدنی بود را برایم نمایان ساخت، همان خدایی که زمان جان دادن و شهادتم را به من نشان داد.
✅ نکته دیگری که باید عرض کنم، اینکه در آن وادی کسی ما را بازخواست نمی کند، این خود ما هستیم که همه چیز را می بینیم و خودمان قاضی هستیم. اینکه به نماز و روزه گرفتن و انجام واجبات، دلمان را خوش کنیم خیلی خوش خیالی است.
اینها ابزار سفر است، ابزاری برای رسیدن به مقصد. حالا به مقصد که رسیدیم باید به خداوند عرض کنیم که چه کردیم و برای رضای خدا چه آوردیم! اگر کسی می خواهد مثالی در این زمینه ببیند، به زندگی امیر المؤمنین (علیه السلام) و یا آقا اباعبدالله (علیه السلام) نگاه کند.
آنها بودند که خودشان را وقف راه خدا کردند، از همه چیز خود در راه خدا گذشتند و هیچ منتی نداشتند. مولای ما در گودی قتلگاه و در روز عاشورا هیچ گاه زبان به شکوه و شکایت نگشود. بارها از آنچه بر سرش می آمد اعلام رضایت کرد، چون می دانست برای رضای خداست و خداوند شاهد است.
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۳۸ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ در پایان ۲ ⁉️ اگر نکته ای مانده که بخواهید در پایان مصاحبه ب
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۳۹
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
در پایان ۳
⁉️ آیا مطلب دیگری هست که دیده باشید و بیان نشده باشد؟
✅خیلی از حرفها را نمی شود بیان کرد. من در این تجربیات نزدیک به مرگ، خیلی از کسانی که الان برای خودشان برو بیایی دارند، کسی را تحویل نمی گیرند، تیم حفاظت دارند و... را دیدم که وضعیت آنها قابل توصیف نیست.
✅ حیف و میل بیت المال و بی توجهی به حق الناس، بلایی بر سر آنها آورد که امیدوارم نصیب هیچ کس نشود.
✅ این را بدانید؛ در کشوری که داعیه دار و منتظر ظهور امام زمان (عجلﷲفرجه) است، اگر کسی خیانت نماید، عذاب سختی خواهد داشت، چرا که اعتقادات مردم را سست خواهد کرد. به قول شهید رجایی؛ در جهنم جایی هست که گناه ۳۶ میلیون انسان را برای ما مسئولین می نویسند.
✅ اما نکته مهمی که از تمام این تجربه ها به خوبی حس کردم یک جمله بود. البته اصراری ندارم که همه مانند من این مطلب را قبول کنند، اما من به این مطلبی که می خواهم بگویم یقین دارم و در این سال های اخیر، براساس همین مطلب برنامه زندگی ام را پایه ریزی کرده ام و آن جمله این است: «برای رضای خدا، هر کاری می توانم برای پایداری و حفظ تنها دولتی که منتظر ظهور امام زمان (عجلﷲفرجه) است انجام دهم.»
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۳۹ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ در پایان ۳ ⁉️ آیا مطلب دیگری هست که دیده باشید و بیان نشده ب
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۴۰
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
در پایان ۴
⁉️ تجربه نزدیک به مرگ خودتان را چگونه ارزیابی می کنید؟
✅ در یک جمله اگر بخواهم این تجربه را توصیف کنم، یک دوره ده روزه برای معرفت نفس بود. من در این دوره ای که خداوند برایم برگزار کرد، با خیلی از مطالب مهم آشنا شدم که در ادامه زندگی به آنها نیاز داشتم. اما باید بگویم که تمام ما انسانها در زمین برای یک دوره مشخص زندگی می کنیم و سپس به سوی خداوند خواهیم رفت.
این دوره مانند یک مسافرت کوتاه است که در آن، هرکسی بیشتر از این فرصت بهره ببرد، نتیجه اش را در آن سوی هستی مشاهده خواهد کرد.
✅ مثلا شهید ابراهیم هادی از فرصت کوتاه زندگی برای زندگی صحیح استفاده کرد. کمتر به امور دنیایی می پرداخت و همیشه به دنبال رضای خداوند بود. بسیاری انسان های دیگر هم بودند که چند برابر شهید هادی عمر کردند اما فقط به دنبال شکم و راحت طلبی و دنیا بودند. تفاوت اینها را در آن طرف خواهیم دید. لذا بارها به دوستانم گفته ام همه چیز دست ماست. اگر امروز که بهترین ساعات عمر را می گذرانیم، غفلت نماییم، بعدها پشمیان خواهیم شد.
🖌 پـــایـــان
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۴۰ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ در پایان ۴ ⁉️ تجربه نزدیک به مرگ خودتان را چگونه ارزیابی می
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
نگرشی به مرور زندگی پس از مرگ ۱
💢 برخی از انسان ها، آنچه را که از تجربیات نزدیک به مرگ می شنوند، به تمام زندگی تعمیم داده و می گویند: جز عشق و خوبی و نور و زیبایی چیز دیگری نیست و بر این اساس می گویند مرگ یک انتقال ساده به دنیای نور و زیبایی است.
💢 باید اشاره کرد که تمام تجربه کنندگان مرگ تقریبی، کسانی بودند که هنوز مدت زندگیشان در دنیا به پایان نرسیده و فرشته مرگ برای انتقال آنها اقدام نکرده است. بلکه آنها برای لحظات یا دقایقی از وجود مادی خود خارج شده و توانایی یافتند تا برخی از زیبایی ها و یا سختیهای برزخی را نظاره کنند. با این وجود کم نیستند کسانی که متوجه عذابها و سختی عقوبت اعمال شده و با التماس می خواستند که برگردند. اما در کل شنیدن آنچه این افراد در تجربه خود کسب کردند، خالی از لطف نبوده و می تواند تا حدودی گره گشای برخی مشکلات معنوی ما باشد.
💢 برخی از آنان، آنچه را که ما در زبان آیات و روایات شنیده ایم، به گونه ای امروزی و زیباتر تفسیر می کنند. مثلا یکی از بزرگترین سؤالات این است که اعمال ما چگونه و با چه معیاری بازبینی خواهد شد و مورد قضاوت قرار خواهد گرفت؟
💢 در بسیاری از تجربه های نزدیک به مرگ، به بازبینی اعمال و رفتار انسان برخورد می کنیم. از مطالعه این تجربه ها می توان واقعیت های مهمی را در مورد بازبینی زندگی فهمید:
1⃣. ما خود قاضی اعمال خود خواهیم بود. ما از دیدگاه حقیقت و نور، و جدای از منیت ها و ترس هایی که معمولا عامل تصمیمات اشتباه ما در زندگی هستند، واقعیت اعمال و تصمیمات خود و نیت های پشت آن را ارزیابی خواهیم کرد.
یکی از تجربه گران می گوید: «مرور زندگی من، مانند این بود که در یک سینما نشسته و فیلمی از کل زندگی گذشته خود می بینم. این سخت ترین و دردناک ترین قسمت تجربه ام بود!
واقعیت این است که هیچ کس مرا مورد
قضاوت قرار نمی داد. خودم بودم که باید قاضی اعمالم می شدم، آن هم در زمانی که در هالهای از عشق الهی احاطه شده بودم. من فهمیدم که ما اعمال خود را مورد ارزیابی قرار می دهیم، آن هم نه از زاویه دید خود، بلکه از زاویه وجود الهی که از منیت و احساسات خالی است. آنجا شرمندگی انسان به خاطر اشتباهات گذشته اش خیلی دردآور است. من سخت گیرترین قاضی در مورد خود بودم...»
2⃣. مرور زندگی به منظور تنبیه ما نیست، بلکه برای یادگیری و رشد روحی ماست تا دریابیم چگونه تصمیمات ما روی زندگی دیگران و خود ما تأثیرگذار بوده و کجا می توانستیم بهتر عمل کنیم.
بسیاری مرور زندگی را بیدار کننده ترین و یکی از مهم ترین قسمت های تجربه خود خوانده اند.
در مرور اعمال، آنچه از همه مهم تر به شمار می رود اثری است که این اعمال و تصمیمات روی زندگی سایر انسانها گذاشته است. ما خواهیم دید که چگونه حتی با یک مهربانی ساده یا کمکی کوچک توانسته ایم بذر نیکی را درون انسانی بکاریم و باعث شویم که او نیز به نوبه خود در جایی به موجودی دیگر محبت و احسان نماید و چگونه یک احسان کوچک می تواند موجی از نیکی را پدید آورد که تا بی نهایت در جهان
منتشر گردد و روی کسانی که حتی آنها را نمی شناسیم اثری مثبت به جای گذارد.
به همین شکل، چگونه اعمال خودخواهانه ما که در آن به دیگران آسیب می زنیم می تواند اثری عمیق تر از آنچه فکر می کنیم روی بسیاری داشته باشد.
یکی از تجربه کنندگان می گوید: «مردی را به خاطر اینکه به ماشین من برخورد کرد، به شدت کتک زدم. تمام این صحنه را در مرور زندگی دوباره تجربه کردم؛ ولی از دو دیدگاه مختلف! یکی از دید شاهدی بی طرف که باعث شرمندگی ام شد، و دیگر از دید مردی که کتک خورده بود.
من هر یک از ضربات مشتی را که به آن مرد وارد نمودم را خودم حس کردم، تک تک ۳۲ ضربه ای را که زده بودم. تا وقتی که بیهوش در پیاده رو افتاد.
شاید مهم ترین بصیرتی که از مرور زندگی برای ما حاصل میشود دیدی کاملاً متفاوت به دنیاست. بیشتر ما می گوییم: باید با دیگران همان گونه رفتار کنیم که می خواهیم آنها با ما رفتار کنند... ولی واقعیت این است که آن طور که ما با دیگران رفتار می کنیم، در حقیقت با خود رفتار می کنیم.»
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ نگرشی به مرور زندگی پس از مرگ ۱ 💢 برخی از انسان ها، آنچه را که
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
نگرشی به مرور زندگی پس از مرگ ۲
3⃣. یکی از علتهای مرور زندگی این است که دریابیم در مورد انجام وظیفهٔ خود در زندگی تا چه حد موفق بوده ایم و در کجا قرار داریم.
شخصی که در اثر برق گرفتگی جان خود را از دست داده بود، در مورد مرور زندگی اش می گوید:
از کارهای خوبی که انجام داده بودم، خیلی از آنها به نیت تشویق و پاداش دنیایی بود، اما در مورد آن به طور خاص مورد توجه قرار گرفت، چنان که گویی خداوند خود از طریق فرشتگانش با من سخن می گفت و تمامی ارواح در آسمان ها به خاطر عمل دلسوزانه ای که بدون هیچ خودخواهی انجام داده بودم مرا مورد تشویق قرار می دادند. در هنگام مرور این دو عمل احساس دریافت چنان عشقی را می کردم که گوئی خداوند مرا در آغوش گرفته!
اولین عمل در مورد روزی بود که من در ترافیک اتوبان، با ماشینی مواجه شدم که خراب شده بود. پیاده شدم تا به صاحب آن کمک کنم و آن را هل دادم تا از اتوبان خارج شود و به پارکینگ سوپرمارکتی که در آن نزدیکی بود برود. من به سرعت به سمت ماشین خود برگشتم و این باعث شد که صاحب آن ماشین فرصت تشکر از من را پیدا نکند.
عمل دوم مربوط به وقتی بود که هفده ساله بودم و بعد از ساعات مدرسه برای کار به یک بیمارستان می رفتم. در بین بیماران پیرزنی بود که دندان نداشت و به سختی می توانست حرف بزند و کسی به ملاقات او نمی آمد. او دوست داشت که قبل از خوابیدن چند بیسکویت را بمکد ولی آنجا کسی حاضر نبود برای این کار به او کمک کند، زیرا بعد از اینکه کارش تمام می شد تمام دستان کسی که به او بیسکویت داده بود را می بوسید و آب دهانش را که به راه افتاده بود به دستان او می مالید. من در حالی که دیگران از او اجتناب می کردند، با رغبت به او بیسکویت هایی را که خیلی دوست داشت میدادم، زیرا میدیدم چقدر او را خوشحال می کند. در حالی که این صحنه برای من منعکس می شد، احساس می کردم تمام ارواح مهربان در جهان هستی دست به دست هم داده اند و از من قدردانی می کنند. عشقی که به وجود من سرازیر می شد فراتر از حد تصور بود.»
4⃣. مرور زندگی در بسیاری موارد در حضور وجودی نورانی اتفاق می افتد. معمولاً نقش وجود نور این است که در مواردی که مشاهده اشتباهات و رفتار خودخواهانه شخص برای وی بسیار دردناک و شرم آور میشوند، به او دلداری و تسکین دهد و در بازبینی زندگی اش به وی یاری می رساند.
همچنین گرچه ما حقیقت عمل خود را خواهیم دید و حس خواهیم کرد، وجود نور ممکن است با ابراز شادی و تشویق، یا ابراز تأسف و ناراحتی، تایید یا عدم تأیید الهی را در مورد برخی اعمال ما ابراز کند.
شخصی می گفت: هنگام مشاهده برخی از اعمالم، شرایط برایم غیرقابل تحمل می شد، آن قدر از اعمال خودم ناراحت بودم که وجود نورانی که به همراهم بود، مرور زندگی ام را برای مدتی متوقف کرد و با عشق و محبت خود به من دلداری داد. اما در این زمینه که آیا این تجارب،
حقیقی است و از وجود جهان نورانی و بقای انسان پس از مرگ حکایت دارد یا نه، اختلاف نظر وجود دارد.
بسیاری از دانشمندان چنین تجاربی را به شرایط فیزیکی خاص بدن فرد رو به مرگ نسبت میدهند، اما برخی دیگر از دانشمندان این تجارب را واقعی میدانند. دکتر ایبن الکساندر، جراح مغز و اعصاب، اعتقاد داشت که این داستان ها، یک خیال پردازی بیش نیست، تا اینکه مننژیت گرفت و هفت روز در کُما بود. او یکباره به هوش آمد. دکتر در این مدت تجربه نزدیک به مرگ را شخصا لمس کرد. پس از این تجربه، او به حقیقت این تجارب ایمان آورد و تجربه خود را در کتابش با عنوان بهشت برین حقیقت دارد، شرح داد.
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
❌🎥 نتیجه آزادی های جنسی و شهوت رانی در غرب!!
🔺بخشی از مستند #ایکسونامی
🔗 مشاهده و دانلود رایگان مستند:
Roshangari.ir/video/69921
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ نگرشی به مرور زندگی پس از مرگ ۲ 3⃣. یکی از علتهای مرور زندگی ا
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
نگرشی به مرور زندگی پس از مرگ ۳
💢 با توجه به ماهیت تجربه نزدیک به مرگ که بعد غیرمادی را در برمی گیرد، با اینکه شاید علم هرگز نتواند روشی برای بررسی روشمند و علمی آن ارائه و صحت وسقم آن را مشخص کند، اما اگر با آگاهی به محدودیتهای روش علمی و با نگاه گسترده تری به شواهد نگاه کنیم، از این همه روایت های مشابه و سازگار از جهان پس از مرگ شگفت زده می شویم.
💢 به ویژه آنچه که این تجربیات را ارزشمند می سازد، پیام های مشترکی است که تجربه کنندگان نزدیک به مرگ از سراسر جهان و با باورها و فرهنگ های مختلف از آنسو آورده اند. شاید شنیدن و عمل به این پیام ها بتواند جهان ما را از طریق تحول و تعالی تک تک انسان ها از بحران های کنونی نجات بدهد و باعث جهشی معنوی در تاریخ تکامل بشر شود.
💢 یکی از مهم ترین پیام های تجربه کنندگان نزدیک به مرگ این است که زندگی ما و جهان به طور کلی براساس حساب و کتابی خلق شده و دارای معنا وهدفی است و این هدف «رشد و تکامل معنوی» است. یکی از تجربه کنندگان دراین زمینه معتقد است که «همگی ما در راه و مسیر تکامل هستیم. تنها چیزی که بین ما تفاوت دارد مسیر و تجربه ای است که برای خود انتخاب می کنیم ... تک تک ما موجوداتی روحانی هستیم که در حال تجربه زندگی زمینی هستیم.»
💢 یکی از تجربه گران می گوید: «آنچه درک کردم این بود که من هرگز فانی نیستم و از ازل وجود داشته ام و تا ابد وجود خواهم داشت و محال است که نابود شوم... و من برای همیشه در امنیت و محافظت کامل بوده و خواهم بود.»
💢 جالب است که براساس نظریات بسیاری از تجربه گران نزدیک به مرگ، ما به اراده و اختیار خود تصمیم می گیریم که برای رشد و تعالی معنوی بیشتر متولد شویم و به دنیای زمینی بیاییم. یکی از تجربه گران و نویسندگان معروف در مورد تجربه نزدیک به مرگ خودش می نویسد: «به من گفتند که ما زمینی ها، همه بدون استثناء، بنابه میل و اراده و اشتیاق شخصی بوده که روی کره زمین آمده ایم، و اینکه به راستی، این خود ما بودیم که بسیاری از نقاط ضعف، شرایط و اوضاع دشوار زندگی مان را برگزیده ایم تا به کمک آنها، امکان رشد و تکامل معنوی پیدا کنیم. ما قبل از آمدن بر روی زمین می دانستیم که لازم است مورد آزمایش های دشوار و گوناگون قرار بگیریم تا بفهمیم که چگونه خواهیم توانست مأموریت مان را انجام دهیم.
✋ پـــایـــان
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
هدایت شده از زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۱
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
مصاحبه ای متفاوت
📌 چهارشنبه سوم تیر ماه ۱۳۹۹ بود. صبح برای کار دیگری میخواستم از خانه خارج شوم، گوشی را نگاه کردم، یکباره یاد پیام روز قبلش افتادم! پیام را بار دیگر نگاه کردم.
📌 نوشته بود: با سلام #سه_دقیقه_در_قیامت را خواندم. چقدر به ماجرای من شبیه است. در سؤال و جوابهای بعدی گفته بود که فعلاً در بیمارستان بستری است. گفتم خوب است امروز بجای رفتن به دفتر دوستم، وسایل لازم را بردارم و عازم بیمارستان شوم.
📌 خیلی سریع تصمیم من عملی شد. جلوی بیمارستان که رسیدم با خودم گفتم: شاید الان حال و شرایط مناسبی نداشته باشد. ای کاش قبل از حرکت تماس میگرفتم. همانجا شماره اش را زنگ زدم.
با مهربانی گفت: سلام برادر در طبقه پنجم بیمارستان منتظرت هستم. میدانستم که میآیی!
📌 وارد اتاق که شدم تمام شرایط مصاحبه را آماده کرده بود! گفت: امروز مرا به این اتاق دوتختهٔ ایزوله آوردند. مریض دیگر این اتاق را هم بردند. تمام شرایط مهیا شد. یقین داشتم کار خداست. مطمئن شدم که شما خواهی آمد تا آنچه برای بندگان خدا لازم است بازگو شود.
📌 ضبط را روشن کردم و بسم الله را گفتیم.
هرچند بخاطر عوارض بیماری و حضور کادر درمانی، مرتب مصاحبه ما قطع میشد، اما تا غروب همان روز، بیشتر مطالب ثبت و ضبط گردید. خداوند به من لطف نمود که با یکی از بندگان خوب او آشنا شدم.
📌 ایشان مطالب و خاطرات زیبایی از #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ داشت که بسیار اثر گذار بود.
📌 او ده روز را مشغول گشتوگذار در عالم بوده و حقایق بسیاری را مشاهده کرده بود که با آیات و روایات دینی تطبیق داشت.
📌 ایشان کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت را نیز خوانده بود و در بسیاری از موارد، ماجرایش با راوی آن کتاب نزدیک بود.
📌 این بزرگوار چندین بار #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ داشت که هر کدام از تجربه هایش مدتها طول کشیده و دریایی از ماجراهای عجیب و معارف معنوی با خودش داشت.
📌 شرط این بزرگوار برای ثبت خاطراتش، بیان ماجرا بدون نام راوی بود. هم بخاطر اینکه از مسئولین امنیتی بود و هم به دلایل دیگر.
📌 اما نکته ای که در بررسی اعمال خودش گفت که جالب بود ایشان به روحیه خودش اشاره کرد و گفت:
« من در دنیا خیلی راحت میگذشتم. مال دنیا برایم اهمیتی نداشت. اگر به کسی پولی قرض میدادم و او قرضم را نمیآورد، هیچ برایم مهم نبود. در دنیا راحت و آسوده بودم و حرص دنیا را نمیخوردم، هرچند که گرفتاری و مشکلات من کم نبود، اما خداوند هم در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم خیلی با ملاطفت و مهربانی با من برخورد کرد. خیلی سریع و شاید متفاوتتر از راوی کتاب سه دقیقه در قیامت و فقط در یک لحظه اعمال من محاسبه و بررسی شد.
اما من در این تجربیات چیزهایی دیدم که شنیدنش برای اهل ایمان میتواند راهگشا باشد.
من ده شب، در بدترین شرایط، در بیمارستان بودم و در آن شبها خداوند مرا با دنیایی متفاوت و رازهایی از عالم هستی آشنا مینمود!
با اینکه شش سال از آن ماجرا گذشته و زندگی من در این مدت دستخوش طوفان حوادث گردید، اما خواستم برای رضای خدا این مطالب بازگو شود، تا شاید در زندگی یکی از بندگان خداوند متعال تاثیر مثبت ایجاد نماید.
مشخصات بیمارستان و نام پزشک و پروندهام را در اختیار شما قرار میدهم تا صحت مطالب را هم بررسی کنید.»
📌 به سراغ دوستانم در بیمارستان مربوطه رفتم و مدارک پزشکی او را بررسی کردیم. او ده روز در بیمارستان بستری و بیشتر این مدت را در حالت کما بوده.
📌 مطالب کتاب را برای یکی از علمای ربانی که در زمینه معاد کار کرده اند، ارسال و پس از تأیید، کار را ادامه دادیم. مسئول مربوطه ایشان را در اداره دیدم و مطالب بیان شده از طرف راوی را بررسی کردیم. ایشان هم پس از تکمیل کتاب و قبل از چاپ، مطالب کتاب را مطالعه و ضمن حذف برخی موارد امنیتی و اطلاعاتی، کل کتاب را تأیید کردند.
در بازنگری مطالب در اداره ارشاد نیز، برخی مطالب تصحیح و چندین صفحه حذف شد و در نهایت کتاب حاضر در مقابل شما آماده شد.
📌 هدف ما در این کتاب، از بیان خاطرات این سرباز گمنام اسلام و انقلاب، این بوده و هست که راه را گم نکنیم و فقط در تمام امور، رضای خداوند متعال را در نظر بگیریم.
📌 در پایان به تمام دوستان و همراهان عزیز بیان می کنم که: نقل تجربیات نزدیک به مرگ، صرفا مؤیدی است بر وجود عالم پس از مرگ، و خواننده نباید جزئیات تمام خاطرات و مطالب نقل شده از این افراد را عين واقعیت تلقی نماید، چرا که برای سنجش صحت چنین تجربیاتی هیچ معیاری وجود ندارد.
اما هر تجربه و خاطره ای که خلاف آموزه های دین باشد، قطعا كذب و غیر واقعی است. و هر تجربه ای که در آموزه های دینی وجود نداشته باشد و خلاف عقل نیز نباشد، تنها به عنوان امری ممکن تلقی می شود.
🖌 ادامه دارد...
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_95
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۱ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ مصاحبه ای متفاوت 📌 چهارشنبه سوم تیر ماه ۱۳۹۹ بود. صبح برای ک
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۲
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
نفوذ مخفی داعش ۱
➰ اوایل سال ۱۳۹۳ بود. آن زمان در یکی از دستگاه های امنیتی کشور کار می کردم.
➰ بیشتر تمرکز ما بر روی گروههای مسلح برانداز بود که قصد فعالیت در خاک ایران داشتند.
➰ لذا بیشترین حضور ما در مرزهای جنوب شرقی و غربی کشور به حساب می آمد. از طرفی به خاطر شرایط کاری، اوضاع کشورهای منطقه، به خصوص عراق و سوریه را زیر نظر داشتیم.
➰ ناآرامی ها در عراق، به طرز سؤال برانگیزی زیاد شده بود. یقین داشتیم که آمریکاییها پشت سر این ناآرامی ها قرار دارند.
➰ از طرفی تشکیل حکومت داعش در
خاک سوریه و آزادی ارتباط آنها با استان های غربی عراق، خطر را برای حکومت مرکزی عراق دو چندان می کرد.
➰ هر لحظه احتمال حمله نیروهای سلفی و تندروی داعش به مناطقی از عراق وجود داشت. این اتفاق در اواخر بهار همان سال رخ داد و موصل و چندین شهر شمالی عراق سقوط کرد.
➰ تصور نمی کردیم که ارتش و دولت مرکزی عراق در آن زمان، در مقابل این ماجرا این قدر ضعیف عمل کنند. بعدها مشخص شد که دست های پشت پرده، کار خودش را کرده!
➰ گزارش هایی به ما رسید که داعش، با دلارهای مرتجعین عرب منطقه در حال جذب نیرو از دیگر کشورهای اسلامی است.
➰ آنها به سلاح های روز دنیا مجهز میشدند و نیروهای خود را از لحاظ معنوی برای نبردی انتحاری آماده می کردند.
➰ هر روز اخبار آنها را رصد می کردم. دهها هزار جنگجو از آفریقا، آسیای میانه و آسیای شرقی به آنها ملحق شده بودند. حتی داعش توانسته بود از دیگر کشورهای همسایه، حتى از لبنان و فلسطین نیرو جذب کند؟
➰ آنها به سرعت به سوی مرزهای ایران و استان دیاله عراق نزدیک می شدند.
➰ یک روز صبح که به محل کار آمدم،
گزارشی هرچند ناقص به دستم رسید که در شهرها و روستاهای مرزی ما، جلساتی مخفی برگزار می شود و به بهانه جهاد در راه خدا و به طمع دلار، جوان های ایرانی را راهی سوریه و عراق می کنند؟ به واحد سایبری رفتم و پیگیری کردم. متوجه شدم آنچه شنیده ام صحت دارد.
➰ سلفی ها و وهابیت، با سرعت در لایه های پایین جامعه و در مناطق مرزی حتی مرزهای شرقی ایران فعالیت خود را گسترش داده اند.
➰ اما این موارد برای عوامل استانی ارسال شده و آنها مشغول پیگیری بودند. بلافاصله با دو نفر از نیروهای همکار راهی مأموریت شدیم.
➰ آیا این ماجرا، با این گستردگی که اشاره شده واقعیت دارد؟!
➰ دو هفته در مأموریت بودیم. به چهار استان سرکشی کردیم. به گزارش نهادهای امنیتی استان ها اکتفا نکردم و گفتم: خودم باید بررسی کنم. برای همین با لباس مبدل به روستاهای مرزی رفتم.
➰ با آنچه آموخته بودم مشغول فعالیت و رصد اطلاعاتی شدم. برخی مسئولین استانها واقعا در خواب بودند. کارشان شده بود نوشتن گزارش های تکراری و ارسال به مرکز؛ برخی از آنها از پشت میز کارشان تکان نخورده و در میان مردم حضور نداشتند و در گزارش های ارسالی، همه چیز را گل و بلبل نشان میدادند؟
➰ از آنچه شنیدم و تحقیق کردم، متوجه شدم که ماجرا بسیار پیچیده و گسترده تر از آن است که فکر می کردم! دشمن داعشی از فقر فرهنگی و اقتصادی مناطق مرزی استفاده کرده و عقیده سلفیت جهادی و تکفیری را در آن مناطق گسترش میداد!
➰ گزارش های متعدد از منابع محلی و برخی همکاران بومی به دستم می رسید که من و دوستانم را بسیار نگران می کرد. در مساجد برخی روستاها، به نام جلسات قرآن، افراد خاصی رفت و آمد داشتند؟
➰ هرطور بود در برخی از آن جلسات، منابع خودمان را نفوذ دادیم.
🖌ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
🥀قسمت پیشین👉
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۲ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ نفوذ مخفی داعش ۱ ➰ اوایل سال ۱۳۹۳ بود. آن زمان در یکی از دستگ
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۳
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
نفوذ مخفی داعش ۲
➰ ابتدای جلسه آموزش قرآن بود، اما بعد از آن، افراد خاصی حضور می یافتند و در خصوص اهمیت جهاد در راه خدا و ثواب آن صحبت می کردند. بعد هم در مورد جهاد در سرزمین شام و دولت خلافت اسلامی و لزوم پیوستن به آن حرف می زدند و... در پایان هم حرف از دلار و پول می شد تا آنها که مشکل مالی دارند نیز ترغیب شوند.
➰ در آن جلسات اعلام شد که تاکنون از ایران تعداد قابل توجهی به شام اعزام شده اند! حتی گزارشی به دستم رسید که در یک مسجد روستایی، کلاس آمادگی جسمانی و سپس کلاس آموزش سلاح و ترور و حتی ساخت بمب برگزار شده! آنها فیلم های داعش را از طریق رایانه های دستی نمایش میدادند؟
➰ روز بعد با مسئول امنیتی استان، کلی بحث کردم! مشاهدات خود را کامل کرده و راهی استان بعدی شدیم. همین ماجرا در ابعادی پیچیده تر را شاهد بودم. استان بعدی همین طور، استان بعدی... فرصتی برای نوشتن گزارش نبود.
➰ سریع به سوی تهران حرکت کردم. باید هرچه سریعتر مسئولین مربوطه را آگاه می کردم. ما حضور مستشاری در سوریه را آغاز کرده بودیم و برخی از نیروهای امنیتی ما آنجا شهید شده بودند، اما غافل از اینکه دشمن در خانه ما نفوذ کرده و مشغول جذب نیروست! البته ضعف مالی مناطق مرزی و عدم توجه به رشد مادی و معنوی این مناطق، در این امر بی تأثیر نبود.
➰ من با یکی از کسانی که از آنجا عازم شام بود، از طریق مجازی صحبت کردم. می گفت: به من قول سه هزار دلار حقوق ماهانه داده اند و گفته اند اگر کشته شدی، این حقوق به همسر و خانواده ات می رسد!
➰ خدایا، این همه فعالیت تکفیری ها، چرا تاکنون گزارش کاملی به تهران مخابره نشده؟!
➰ داعش چندین ماه بود که به صورت گسترده، اما بسیار مخفی در ایران فعالیت می کرد. حتی برای مناطق مختلف کشور ما «امیر» تعیین کرده بودند تا مردم با آنها بیعت کنند؟
➰ باور کردنی نبود، من از طریق دوستی با یکی از مبلغین داعش، امیر منطقه غرب ایران را ملاقات کردم! او هم مرا به حضور و جهاد در منطقه شام تشویق کرد؟
➰ چنان فشار روحی و عصبی داشتم که گفتنی نبود. می خواستم هرچه سریع تر به تهران برسم و آنچه دیده و شنیده ام را گزارش کنم.
➰ از طرفی همسرم در آن زمان مبتلا به سرطان و مشغول شیمی درمانی بود.
من او را و دو فرزندم را رها کرده و دو هفته در این مأموریت بودم. چیزهایی دیدم که دیگر همسرم را از یاد برده بودم. دیگر اعصاب نداشتم.
➰ نمیدانم فشارهای روحی و عصبی بود، یا حضور در مناطق آلوده مرزی، هرچه بود باعث شد که در مسیر برگشت به تهران شديداً مريض شوم. سردرد شدید، عفونت و تب چهل درجه و... در طی مسیر به دکتر رفتم که گفتند سریع به بیمارستان مراجعه کنید.
➰ چون با دارو، تب من پایین نیامده بود، دکتر گفت این وضعیت خیلی خطرناک است.
➰ به تهران رسیدیم. هیچ رمقی برایم باقی نمانده بود. همسرم در بیمارستان بقیه الله (عجلﷲفرجه) تهران مشغول شیمی درمانی بود. به راننده گفتم سریع به همان بیمارستان برو.
➰ در قسمت اورژانس بیمارستان بودم که حالم بدتر شد. اما مرا پذیرش نکردند. گفتند فقط یک تب ساده است و... از بیمارستان به منزل برگشتم. تمام دهان و دور لب هایم آفت و تب خال زده بود. حتی آب را هم به سختی می خوردم. روز بعد خیلی حالم بدتر شد. بلافاصله با کمک دوستان به همان بیمارستان رفتیم.
➰ این بار در ورودی بیمارستان برای لحظاتی بیهوش شدم. همسرم با سختی از بخش خودش به اورژانس و بالای سرم آمد. هرچه به پزشک اورژانس توضیح میداد که حال من بد است، آنها توجه نمی کردند.
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
🥀قسمتهای پیشین👉
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59
زندگی از غسالخونه تا برزخ
🥀ـ﷽ـ🥀 #شنود ۳ #تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ نفوذ مخفی داعش ۲ ➰ ابتدای جلسه آموزش قرآن بود، اما بعد از آن،
🥀ـ﷽ـ🥀
#شنود ۴
#تجربهٔ_نزدیک_به_مرگ
مننژیت
▫️ در اورژانس یادم هست که یک دکتر بالای سرم آمد و مرا تکان داد و گفت: الان دقیقا چه مشکلی داری؟ نمیدانم چه کسی به زبانم انداخت که گفتم: فکر کنم مننژیت دارم. دکتر سکوت کرد.
▫️ شرایط مرا که بررسی کرد، حدس زد درست گفته باشم. بلافاصله مقدمات لازم را فراهم کرد. یک ماسک به صورتم زد و مرا به یک اتاق کوچک ایزوله انتقال دادند و مشغول گرفتن آزمایش ها شدند. به شدت سردرد داشتم. چشمانم هیچ جا را نمی دید. هیچ دستگاهی به من وصل نبود.
▫️ همسرم که تازه شیمی درمانی کرده بود داشت کارهای بستری شدن مرا انجام میداد. اورژانس شلوغ بود و به غیر از من، چند مریض دیگر در بخش بودند. صدا و نور خیلی مرا اذیت می کرد. من به یک اتاق مخصوص یک تخته منتقل شدم. از شدت سردرد سرم را به تخت فشار میدادم و ذکر می گفتم. صدای دکتر که به همسرم در مورد وضعیت وخیم من توضیح میداد را شنیدم.
▫️ می گفت: چرا این قدر دیر مریض رو رساندید!؟ اما وقتی شرایط همسر مرا دید دیگر حرفی نزد. من این قدر درد داشتم که به مرگم راضی بودم. صدای قلبم هرلحظه شدیدتر میشد. دیگه صدای بیمارستان رو نمی شنیدم. فقط صدای تپش قلبم بود. تا اینکه یکباره تنفس من قطع شد! برای کمتر از چند ثانیه صدای قلبم نیز قطع شد!
▫️ سالها قبل، وقتی در دوره آموزشی مشغول غواصی بودم، در چند متر زیر آب گیر کردم و نزدیک بود غرق شوم. آن لحظات وقتی به سطح آب نگاه میکردم، خورشید را مانند یک گوی نورانی بر سطح آب میدیدم که هر لحظه آرزو داشتم به آن نزدیک شوم. آنجا مسیر نور خورشید را شبیه یک دالان نورانی به سمت بالا میدیدم.
▫️ حالا پس از سالها که از آن روز می گذشت، یک بار دیگر همان اتفاق افتاد! تمام دنیا سیاه شد. فقط بالای سرم را می دیدم که یک نقطه بسیار روشن می درخشید.
▫️ در همان اتاق کوچک بیمارستان، احساس کردم سی متر زیر آب دریا قرار دارم و می خواهم خودم را به سطح آب برسانم. خورشید را همانند قبل، مثل یک گوی یا دالان نورانی بر روی آب میدیدم و می خواستم به سویش بروم. با تلاش می خواستم به سطح آب برسم که صداهای مبهمی به گوشم خورد.
▫️ صدای مادربزرگ مرحوم خودم را کامل شناختم که از شخص نامعلومی می پرسید: هنوز وقتش نشده که فلانی بیاد؟ دیگری می گفت: الان می یاد پیش ما و... بعد صدای همهمه ای آمد که گویی تعداد زیادی در آن سوی نور منتظر من هستند! من صدای گفتگوی اموات فامیل را شنیدم. پدر بزرگ، مادر بزرگ و...
▫️ دکتر منتظر جواب آزمایش ها بود و هنوز هیچ دستگاهی برای بررسی وضعیت، به من وصل نشده بود. من دردی را حس نمی کردم. صدای تپش قلبم را هم نمی شنیدم و انگار راحت شده بودم. در همین حین که تلاش می کردم به سطح آب بیایم، احساس کردم سینه ام سنگین شد! چنان سنگین که گویی یک بار سنگین را روی آن قرار داده اند؟
🖌 ادامه دارد... منتظر باشید
#کتاب_شنود #معاد #زندگی_پس_از_زندگی
📺 ندای مُنْتَظَر
@montazar_59