ایران دخترانی در بالین خود دارد که غضب و شجاعت و خون هایشان رعشه بر تن دشمن است...

بله بچه‌ها حالا بنازید به وجود عزیز و مبارکشون ❤️ برای سلامتی شون دعا کنید. https://eitaa.com/zmotafavet

✍ از شروع جنگ پسر ۷ساله م به عشق این که توی قنوت هاش برای سربازان اسلام و نابودی اسرائیل دعا کنه، نماز هاشو اول وقت میخونه🥰 یادش میندازم میگم پسرم اذان شده تو دعات میگیره برو برای پیروزی اسلام دعا کن. و هر روز صبح با ذوق این بیدار میشه که ببینه چندتا موشک زدیم و چقد دعاهاش اثر کرده😍 با یه افتخاری میگه مامان دعاهای من بود که گرفت ها☺️ توی ادبیات من با پسرام، ساختمون های ما که موشک میخورن، در راه هدف بزرگمون دارن شهید میشن، و خوشحالن که مثلا با زلزله (به مرگ طبیعی) نمردن، بلکه در راه آزادی قدس تخریب شدن تو ادبیات من با پسرم، طبیعیه که وقتی با یه قلدر بدجنس میجنگی دوتام چک بخوری، این نباید بترسوندمون، هیچی نمیتونه بچه شیعه رو بترسونه، چون ته تهش اینه که شهید میشیم میریم بهشت خوشگل و خوشمزه😋 (بهشتی که از خردسالی براش توصیف کردم و شوقشو داره) میریم همسایه شهید آرمان میشیم، میریم مهمونی خونه حاج قاسم، میریم با رقیه (سلام‌الله‌علیها) بدو بدو بازی میکنیم😍 میخوام بگم الان بهترین فرصت تربیتی برای مادرهاست، که از پسرهامون شیر بچه های حیدر کرار بسازیم، مباد بذاریم ترس به دلشون راه پیدا کنه، مباد که یأس به قلب های امیدوارشون تزریق کنیم، مراقب لحن حرف زدنمون باشیم که یه موقع دشمن رو قدرتمند و خودمون رو ضعیف نبینن!! این ماییم که تعیین می‌کنیم اخبار، به چه شکلی به گوش بچه هامون برسه. ✍ شادی قدیمی

اللهم ارقنا شهاده فی سبیلک #شهادت_آرزوی_ماست پ.ن: «صرفا جهت کم شدن استرس و تلطیف روحیه»🤭 🙂

حق ... 🤣🤣🤣🤪

تهران آبروداری می‌کند! دیشب برای اینکه به جلسه‌ی امروز در یکی از شهرهای اطراف تهران برسم باید بنزین می‌زدم. با خانواده که زدیم بیرون پدافند قهرمان شروع به کار کرد؛ درست بالای سرمان؛ حس نوی بود که همگی داشتیم باهم تجربه می‌کردیم. نزدیک شوش، وانتی زردآلو را ۸۰ تومان می‌فروخت؛ عجب زردآلویی! حیف فرصت نبود! حالا حضور بسیجیان در همه جا نویدبخش است و غرورآفرین. نزدیک شهرری در صف آرام یکی از پمپ بنزین‌ها ایستادم. وقتی به جایگاه رسیدم حضور آرام‌بخش و نظم‌دهنده‌ی دو نفر از عزیزان نیروی انتظامی کاملاً مشهود بود. شام نخورده بودیم؛ فلافلی‌های شهرری معرکه است؛ حتی از فلافلی‌های قم و آبادان هم بهتر است! رفتم اما فلافلی‌ها غلغله بود. دو تای اول تمام کرده بودند! رفتم فلافلی سید؛ ساندویچ ۵ قرصی را ۸۰ تومان حساب کرد. چقدر اما خوشمزه بود. داخل ماشین، خوردن‌مان هم خاطره شد! در یکی از خیابان‌های منتهی به حرم حضرت عبدالعظیم، شاید ۳۰ خانواده با چای و قلیان وسط میدان داشتند سیاحت می‌‌کردند و هرازگاهی نگاهی به آسمان هم می‌انداختند؛ مثل یمنی‌ها و لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها! لبه‌ی همان میدان یکی‌شان داشت جوجه باد می‌زد‌؛ چقدر هم محکم و جدی! مقداری آن طرف‌تر حدود ۴۰ نفر از بچه بسیجی‌های مشتی در حال گشت و بازرسی بودند. آدرس را از یکی‌شان پرسیدم؛ درست مثل همان بسیجی‌های دهه‌ی شصت، محترم و باحیا آدرس داد و برگشت. زینب بعد از اینکه راه افتادیم باذوق گفت: کلت کمریش رو دیدین؟! همه‌شان مسلح بودند؛ هم به دعا هم به تفنگ. این روزها و شب‌های تهران بسیار دیدنی است؛ پر از مهرورزی و نوع‌دوستی و حماسه و شجاعت. این شهر پايتخت «حرم جمهوری اسلامی» است؛ تهران با قامتی افراشته همچون دماوند، ایستاده آبروداری می‌کند. ✍ عباس بابائی ۲۷ خرداد ۱۴۰۴ 🇮🇷 من انقلابی‌ام||عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/1473183921Ce6dfe307ec

🔴آقا دقت کردید امروز چی شد؟ دوتا F35 و یک F16 ارتش پوشالی ناتو (ما با ناتو در حال جنگ هستیم نه فقط رژیم صهیونیستی) توسط دلاور مردان نیروهای مسلح سرنگون شد الله اکبر الله اکبر