✳️ امام حسین«ع» و اصحابش تاریخ را نجات دادند
مىخواهم از روى مقتل «ابنطاووس» -کتاب «لهوف»- یک چند جمله ذکر مصیبت کنم و چند صحنه از این صحنههاى عظیم را براى شما عزیزان بخوانم. این مقتل، مقتل بسیار معتبرى است. این سیدبنطاووس فقیه است، عارف است، بزرگ است، صدوق است، موثق است، مورد احترام همه است. ایشان نخستین مقتل بسیار معتبر و موجز را نوشت. البته قبل از ایشان مقاتل زیادى است اما وقتى لهوف آمد، تقریبا همه آن مقاتل، تحتالشعاع قرار گرفت. این مقتلِ بسیار خوبى است؛ چون عبارات، خیلى خوب و دقیق و خلاصه انتخاب شده است. من حالا چند جمله از اینها را مىخوانم...
یک منظره دیگر، منظره میدان رفتن علىاکبر علیهالسلام است که یکى از آن مناظر بسیار پرماجرا و عجیب است. واقعاً عجیب است؛ از همهطرف عجیب است. از جهت خود امام حسین عجیب است؛ از جهت این جوان
- علىاکبر - عجیب است؛ از جهت زنان و بویژه جناب زینب کبرا عجیب است. راوى مىگوید این جوان پیش پدر آمد. اولاً علىاکبر را ۱۸ تا ۲۵ساله نوشتهاند. مىگوید: «خرج على بنالحسین»؛ علىبنالحسین براى جنگیدن، از خیمهگاه امام حسین خارج شد. باز در اینجا راوى مىگوید: «و کان مِن اشبه النّاس خلقاً»؛ این جوان، جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع. «فاستأذن اباه فى القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فأذن له»؛ حضرت بدون ملاحظه اذن داد. درباره «قاسمبنالحسن»، حضرت اول اذن نمىداد و بعد مقدارى التماس کرد، تا حضرت اذن داد اما «علىبنالحسین» که آمد، چون فرزند خودش است، تا اذن خواست، حضرت فرمود برو. «ثمّ نظر الیه نظر یائسٍ منه»؛ نگاه نومیدانهاى به این جوان کرد که به میدان مىرود و دیگر برنخواهد گشت. «و ارخى علیهالسلام عینه و بکى»؛ چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن.
یکى از خصوصیات عاطفى دنیاى اسلام همین است؛ اشک ریختن در حوادث و پدیدههاى عاطفى. شما در قضایا زیاد مىبینید که حضرت گریه کرد. این گریه، گریه جزع نیست؛ این همان شدت عاطفه است؛ چون اسلام این عاطفه را در فرد رشد مىدهد. حضرت بنا کرد به گریهکردن. بعد این جمله را فرمود که همه شنیدهاید: «اللهم اشهد»؛ خدایا خودت گواه باش. «فقد برز الیهم غلامٌ»؛ جوانى به سمت اینها براى جنگ رفته است که «اشبه النّاس خُلقاً و خَلقاً و منطقاً برسولک».
یک نکته در اینجا هست که من به شما عرض کنم. ببینید؛ امام حسین«ع» در دوران کودکى محبوب پیامبر بود؛ خود او هم پیامبر را بىنهایت دوست مىداشت. حضرت ۷-۶ ساله بود که پیامبر از دنیا رفت. چهره پیامبر، به صورت خاطره بىزوالى در ذهن امام حسین«ع» مانده است و عشق به پیامبر در دل او هست. بعد خداى متعال، علىاکبر را به امام حسین«ع» مىدهد. وقتى این جوان کمى بزرگ مىشود، یا به حد بلوغ مىرسد، حضرت مىبیند چهره، درست چهره پیامبر است؛ همان قیافهاى که اینقدر به او علاقه داشت و اینقدر عاشق او بود، حالا این به جد خودش شبیه شده است. حرف مىزند، صدا شبیه صداى پیامبر است. حرفزدن، شبیه حرفزدن پیامبر است. اخلاق، شبیه اخلاق پیامبر است؛ همان بزرگوارى، همان کرم و همان شرف.
بعد اینگونه مىفرماید: «کنّا اذا اشتقنا الى نبیّک نظرنا الیه»؛ هر وقت دلمان براى پیامبر تنگ مىشد، به این جوان نگاه مىکردیم اما این جوان هم به میدان رفت. «فصاح و قال یابن سعد! قطعالله رَحِمَک کما قطعت رَحِمى».
بعد نقل مىکند که حضرت به میدان رفت و جنگ بسیار شجاعانهاى کرد و عده زیادى از افراد دشمن را تارومار کرد؛ بعد برگشت و گفت تشنهام. دوباره به طرف میدان رفت. وقتى که اظهار عطش کرد، حضرت به او فرمودند: عزیزم! یک مقدار دیگر بجنگ؛ طولى نخواهد کشید که از دست جدت پیامبر سیراب خواهى شد. وقتى امام حسین این جمله را به علىاکبر فرمود، علىاکبر در آن لحظه آخر، صدایش بلند شد و عرض کرد: «یا ابتا! علیکالسلام»؛ پدرم! خداحافظ. «هذا جدى رسولاللَّه یقرئک السّلام»؛ این جدم پیامبر است که به تو سلام مىفرستد. «و یقول عجل القدوم علینا»؛ مىگوید بیا به سمت ما.
اینها منظرههاى عجیبِ این ماجراى عظیم است و امروز هم که روز جناب زینب کبرا سلامالله علیهاست. آن بزرگوار هم ماجراهاى عجیبى دارد. حضرت زینب، آن کسى است که از لحظه شهادت امام حسین«ع»، این بار امانت را بر دوش گرفت و شجاعانه و با کمال اقتدار، آنچنان که شایسته دختر امیرالمؤمنین است، در این راه حرکت کرد. اینها توانستند اسلام را جاودانه و دین مردم را حفظ کنند. ماجراى امام حسین، نجاتبخشى یک ملت نبود، نجاتبخشى یک امت نبود؛ نجاتبخشى یک تاریخ بود. امام حسین«ع»، خواهرش زینب و اصحاب و دوستانش، با این حرکت، تاریخ را نجات دادند.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
بیانات در خطبههای نماز جمعه - ۱۳۷۷/۲/۱۸
@Ab_o_Atash
✳ چون چشم اهلبیت بر آن کشتگان فتاد...
بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه، غلغله در ششجهت فکند
هم گریه بر ملایک هفتآسمان فتاد
هرجا که بود آهویی، از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری، از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهٔ «هذا حسین» او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گِله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که «یا ایهاالرسول...»
#محتشم_کاشانی
#ترکیببند
بند هشتم
@Ab_o_Atash
✳ این صید دستوپا زده در خون حسین توست
این کشتهٔ فتاده به هامون، حسین توست
وین صید دستوپا زده در خون، حسین توست
این نخلِ تر، کز آتش جانسوزِ تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون، حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون، حسین توست
این غرقهٔ محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون، حسین توست
این خشکلب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون، حسین توست
این شاهِ کمسپاه که با خیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون، حسین توست
این قالبِ طپان که چنین مانده بر زمین
شاهِ شهیدِ ناشدهمدفون، حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
#محتشم_کاشانی
#ترکیببند
بند نهم
@Ab_o_Atash
✳️ شاه شمشادقدان
به گفته بزرگان، این غزل لسانالغیب به #حضرت_ابوالفضل «علیهالسلام» اشاره دارد:
شاه شمشادقدان خسرو شیریندهنان
که به مژگان شکند قلب همه صفشکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت: ای چشم و چراغ همه شیرینسخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود؟
بندهٔ من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای؛ پَست مشو مِهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زُهرهجَبینان خور و نازکبدنان
پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد
گفت: پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم:
که شهیدانِ کهاند اینهمه خونینکفنان؟
گفت: حافظ! من و تو مَحرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیریندهنان
#ديوان_حافظ
غزل شماره ٣٨٧
@Ab_o_Atash
✅ روضه وداع...
برویم سراغ کسی که دستمان را میگیرد و حفظمان میکند و سفینۀ نجات ماست. مینویسند روز عاشورا «فَنَظَرَ یَمیناَ وَ شِمالاَ»؛ حسین«ع» یک نگاهی کرد به سمت چپ و راست خودش، «وَلَم یَرَ مِن أصحابِهِ أحَداً»؛ دید دیگر هیچیک از اصحابش باقی نمانده است؛ همه رفتهاند. «فَنادی یا مُسلِم بن عقیل و یا هانی بن عروه، یا بُریر، یا زُهیر...». یکییکی اینها را صدا زد. «قوموا عَن نَومِکُم أیُّها الکِرام، اِدفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول»؛ بلند شوید و از این زن و بچهها دفاع کنید...
حسین«ع» وقتی آماده شد که خودش به میدان برود، «فَنادی یا زَینَب، یا اُمَّ کُلثومِ، یا سُکَینَة، یا رُباب، عَلَیکُنَّ مِنّی السَّلام». یعنی خداحافظ، من هم رفتم.
میگویند وقتی صدای حسین«ع» بلند شد، این زنوبچهها و بیبیها از خیمه بیرون ریختند و اطراف حسین«ع» را گرفتند. هرکس یک چیزی میگوید؛ اما خواهرش یک تقاضا دارد و آن اینکه بگذار یک بوسه به زیر گلویت بزنم...
دخترش سکینه آمد، جلوی بابا را گرفت. رو کرد به پدر و گفت: «یا أبَه! أ استَسلَمتَ بِالمَوت؟»؛ پدر! دیگر تن به مرگ دادی؟ حسین«ع» در جواب به او گفت: «کَیفَ لا یَستَسلِمَُ لِلمَوتِ مَن لا ناصِرَ لَهُ؟»؛ چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یاوری ندارد؟ سکینه گفت: حالا که چارهای جز این نیست، «رُدَّنا الی حَرَمِ جَدِّنا». یعنی اول ما را بگذار مدینه و بعد خودت بیا و بجنگ. حسین«ع» با کنایه جواب او را داد. فرمود: «لَو تُرِکَ القَطا لَنامَ». یعنی دخترم! دیگر راه برگشت بر حسین بسته است... اینجا بود که سکینه شروع کرد هایهای گریهکردن. حسین«ع» آمد دخترش را بغل کرد و روی زانوهایش نشاند. با آستینهایش اشکهای سکینه را پاک میکرد و این جملات را میگفت: «سَیَطولُ بَعدی یا سُکَینَةُ فَاعلَمی مِنکَ البُکاأُ اِذِ الحِمامُ دِهانی»؛ دخترم! گریهها برای بعد از این است نه الان، «لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکِ حَسرَتا»؛ دخترم! دل پدر را با این قطرههای اشکت آتش نزن...
#مجتبی_تهرانی
#سلوک_عاشورایی
منزل اول، تعاون و همیاری
(چاپ اول، تهران: مؤسسۀ پژوهشی- فرهنگی مصابیح الهدی، ۱۳۹۰)
صفحات ۱۶۳ و ۱۶۴.
@Ab_o_Atash
✳ تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
کای مونس شکستهدلان! حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد، بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان، مصیبت ما برملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول! ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
#محتشم_کاشانی
#ترکیببند
بند دهم
@Ab_o_Atash
✳️ رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس...
زان یار دلنوازم شُکری است با شکایت
گر نکتهدان عشقی، بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب! مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان #تشنهلب را، آبی نمیدهد کس
گویی #ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
#سرها بریده بینی، بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد #خونریز را حمایت
در این #شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی، ای #کوکب_هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این #بیابان، وین راه بینهایت
ای #آفتاب_خوبان! میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل، بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم، روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد، ار خود بسان حافظ
قرآن ز بر بخوانی، در چارده روایت
#حافظ
دیوان حافظ - غزل شماره۹۴
@Ab_o_Atash
✳ و شهید، قلب تاریخ است...
خواهران! برادران!
اكنون شهيدان مردهاند، و ما مردهها زنده هستيم. شهيدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستيم، آنها كه گستاخی آن را داشتند كه ـ وقتی نمیتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب كنند، رفتند، و ما بیشرمان مانديم، صدها سال است كه ماندهايم. و جا دارد كه دنيا بر ما بخندد كه ما ـ مظاهر ذلت و زبوني ـ بر حسين و زينب ـ مظاهر حيات و عزت ـ میگرييم، و اين يك ستم ديگر تاريخ است كه ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزيزان باشيم.
كسانی كه مرگ سرخ را به دست خويش به عنوان نشاندادن عشق خويش به حقيقتی كه دارد میميرد و به عنوان تنها سلاح برای جهاد در راه ارزشهای بزرگی كه دارد #مسخ میشود انتخاب میكنند، شهيدند، حی و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پيشگاه خدا كه در پيشگاه خلق نيز و در هر عصری و قرنی و هر زمان و زمينی.
و آنها كه تن به هر #ذلتی میدهند تا #زنده بمانند، مردههای خاموش و پليد تاريخند، و ببينيد كه آيا كسانی كه سخاوتمندانه با حسين«ع» به قتلگاه خويش آمدهاند و مرگ خويش را انتخاب كردهاند، در حالی كه صدها گريزگاه آبرومندانه برای ماندنشان بود، و صدها توجيه شرعی و دينی برای زنده ماندنشان بود، توجيه و تأويل نكردهاند و مردهاند، اينها زنده هستند؟ يا آنها كه برای ماندنشان تن به ذلت و پستی رهاكردن حسين«ع» و تحملكردن يزيد دادند؟ كدام هنوز زندهاند؟
هركس زنده بودن را فقط در يك #لش_متحرك نمیبيند، زندهبودن و شاهدبودن حسين«ع» را با همه وجودش میبيند، حس میكند و مرگ كسانی را كه به ذلتها تن دادهاند، تا زنده بمانند، میبيند.
آنها نشان دادند، شهيد نشان میدهد و میآموزد و پيام میدهد كه در برابر ظلم و ستم، ای كسانی كه میپنداريد «نتوانستن از جهاد معاف میكند»، و ای كسانی كه میگوييد «پيروزی بر خصم هنگامی تحقق دارد كه بر خصم غلبه شود»، نه! شهيد، انسانی است كه در عصر نتوانستن و غلبهنيافتن، با مرگ خويش بر دشمن #پيروز میشود و اگر دشمنش را نمیكشد، #رسوا میكند.
و شهيد، #قلب تاريخ است، همچنانكه قلب به رگهای خشك اندام، خون، حيات و زندگی میدهد. جامعهای كه رو به #مردن میرود، جامعهای كه فرزندانش ايمان خويش را به خويش از دست دادهاند و جامعهای كه به #مرگ_تدريجی گرفتار است، جامعهای كه تسليم را تمكين كرده است، جامعهای كه #احساس_مسئوليت را از ياد برده است، و جامعهای كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاريخي كه از حيات و جنبش و حركت و زايش بازمانده است، شهيد همچون قلبی، به اندامهای خشك مرده بیرمق اين جامعه، خون خويش را میرساند و بزرگترين معجزه شهادتش اين است كه به يك نسل، #ايمان_جديد به خويشتن را میبخشد. شهيد حاضر است و هميشه جاويد. [اما] کی غايب است؟!
#علی_شریعتی
#حسین_وارث_آدم
مجموعه آثار- شماره ۱۹
#پس_از_شهادت
صفحات ۲۰۳ و ۲۰۴.
@Ab_o_Atash
✳️ دو فایدهٔ مهم شناخت امام سجاد«ع»
دو روش دشمنان یک ملت برای از بینبردن قهرمانان ملتها؛ یکی به فراموشی سپردن نام آن قهرمان و ممنوعکردن یاد او و دیگری تحریف چهرهٔ آن قهرمان است.
این روش دوم خطرناک است و خلفای بنیامیه و بنیعباس آن را در پیش گرفتند. این کار گرفت؛ آنچنان این تیر به هدف رسید که دورهٔ بنیامیّه سرآمد، دورهٔ بنیعباس سرآمد، قرنها بر این گذشت و دوستان اهلبیت، اهلبیت علیهمالسلام را آنچنان میبینند که آن دشمنان میدیدند.
در زندگی اهلبیت علیهمالسلام این جنایت بزرگ موفق شد. هنوز آنچنان است که شیعهٔ امام صادق و مدعی تبلیغ سخن امام صادق علیهالسلام، ایشان را آنچنان معرفی میکند که اگر چنانچه شما را آنجور معرفی کنند؛ فحش تلقی میشود. اگر من را آنجور معرفی کنند، توهین تلقی میشود. اگر امروز هر چهره موجّهی را آنجور معرفی کنند، بیادبی تلقی میشود.
امام سجاد علیهالسلام را یک آدم ضعیف بیارادهٔ بازیچهٔ بیمار، معرفی کردند؛ «امام بیمار»! هیچ نام دیگری، هیچ عنوان دیگری، هیچ لقب افتخارآمیز دیگری غیر از بیمار برای یک امام پیدا نکردند. آن هم چه امامی؟!
امام چهارمی که به نظر ما بنیانگذار نهضت مخفی شیعی بعد از واقعهٔ کربلاست، امام سجادی که متزلزلکننده بنیان اموی است، کسی که ضامن همه نهضتهایی است که در طول تاریخ تشیع بهوسیلهٔ شیعه انجام گرفته. امام سجاد علیهالسلام به وجودآورندهٔ همهٔ اینهاست. شیعه امروز امام سجاد را یک بیمار میداند؛ در حالیکه بیماری امام سجاد _آنچه در تاریخ هست_ محدود به همان چندروز کربلاست.
خب شما هم در عمرتان چندروز بیمار میشوید؛ بنده هم بیمار میشوم؛ هر آدم ورزشکار قوی هیکل نیرومندی هم در عمرش چند روزی بیمار میشود؛ اسم «بیمار» که دیگر نباید تا آخر روی این شخص بماند. بهجای نامها و این عنوانهای افتخارآمیز: امام مجاهد، امام عالِم، امام آگاه، امام سازمانبخش، امام تشکیلاتده، امام بهوجود آورندهٔ نهضت، امامی که موتور گردونهٔ تاریخی تشیع است، بگویند: «امام بیمار»!
پس ببینید که واقعاً این شیوهٔ دشمن، گرفته و ما امروز در مقابل یک تحریف چندین قرنی قرار داریم. ما در مقابل یک چنین انبوه متراکمی از دروغ قرار داریم. بایستی از لابهلای اینهمه دروغ، اینهمه ظلمتهای متراکم، حقیقت منوّر را، حقیقت درخشان را کشف کنیم و بیرون بیاوریم. کار مشکلی هم هست اما شدنی است.
گفتیم که شناخت زندگی امامان و سیرهٔ عملی امام دارای این دو فایده است؛ یکی اینکه آموزنده است و دیگر اینکه برانگیزاننده و به اهتزازدرآورنده است، انسان را در پیچ و خمهای زندگی کمک میکند، به انسان حالت تفاخر و مباهات میدهد.
تعبیر جامعتری برای فایده دوم هست و آن اینکه در انسان روح غرور بهوجود میآورد؛ این احساس را در پیروانِ امام بهوجود میآورد که راهی که او میرفت و امروز من شیعه، مدعیام که راه او را میروم راه خداست، راه پرافتخار است، راه افتخارآمیز است و بنابراین این راه را باید پیمود. شناخت امام این دو فایده را دارد.
#سیدعلی_حسینی_خامنهای
#همرزمان_حسین«ع»
(ده گفتار از آیتالله سیدعلی خامنهای در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم علیهمالسلام_محرم سال ۱۳۵۱)
صفحات ۳۷ تا ۳۹.
@Ab_o_Atash
✳️ مذاکره سیاسی زاغ و موش!
زاغ گفت: «من زاغم و خانه من در فلانجاست، تا امروز بدخواه تو بودم اما امروز از اینجا میگذشتم، گرفتاری کبوتران و جوانمردی و وفاداری تو را درباره ایشان دیدم و فایده دوستی و همکاری را فهمیدم و حالا امید و آرزو دارم که مرا هم به یاری و دوستی خود قبول کنی و بدانی که بعد از این از جان و دل به دوستی تو وفادار خواهم بود».
موش جواب داد: «از حرفهای خوب تو متشکرم، ولی این را بدان که میان ما و تو دوستی نمیشود، چرا که موش، خوراک زاغ است و زاغ دشمن موش است و هرگز میان قوی و ضعیف و گوسفند و قصاب دوستی معنی ندارد. کسانی میتوانند با هم دوست باشند که سود یکی در زیان دیگری نباشد و این نخستین شرط دوستی است».
#مهدی_آذریزدی
#قصههای_خوب_برای_بچههای_خوب
قصههای کلیله و دمنه
انتشارات امیرکبیر
صفحه ۴۲.
@Ab_o_Atash
✳️ چرا چین اینچنین پیشرفته است؟
برای خوانندگانی که با احترام به دانش «غربی» پرورش یافتهاند، تکاندهندهترین جنبه تمدن چین باید پیشرفت زودهنگام آن در زمینه تکنولوژی باشد. چین از زمانهای دور کتابخانههای بزرگ داشت. چاپ در قرن یازدهم در چین رایج شده بود، و شمار بزرگی کتاب وجود داشت. تجارت و صنعت به همین حد پیشرفته بودند. شهرهای چین بسیار بزرگتر از معادلهایشان در اروپای قرون وسطی بودند و راههای تجارت در چین به همان اندازه گسترده بود. پیش از آن، پول کاغذی جریان تجارت و رشد بازار را تسریع کرده بود. در دهههای پایانی قرن یازدهم، صنعت عظیم آهن در شمال چین وجود داشت که سالانه ۱۲۵۰۰۰ تُن [آهن] تولید میکرد.
#پل_کندی
#ظهور_و_سقوط_قدرتهای_بزرگ
#محمد_قائد
#ناصر_موفقیان
#اکبر_تبریزی
مؤسسه انتشارات علمی و فرهنگی
صفحه ۲۴.
@Ab_o_Atash