eitaa logo
آب و آتش
461 دنبال‌کننده
7 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ وقتی همه پسرها ساکت شدند! در محوطهٔ آموزشگاه خلبانی، تعدادی دختر و پسر ایستاده بودند. شهلا کنارشان ایستاد. مثل همیشه وقتی به هنرجویان رسید، سلامی کرد والسلام. یکی از پسرها طوری‌ که بشنود گفت: «انگار با خودش هم قهر است!» استاد بلند گفت: «حرف نباشد. به سؤال من جواب دهید؛ کی حاضر است اولین نفر برای پرواز باشد؟» دستش را بالا برد. - من. یکی از پسرها گفت: «اِ... خانم ده‌بزرگی! حالتان بد می‌شودها!» بدون لبخند نگاهش کرد و گفت: «خب شما بفرمایید.» پسر گفت: «آمادگی ندارم. یعنی... می‌ترسم.» - پس اجازه بدهید من سوار شوم. این‌طوری همه پسرها ساکت شدند. از استاد اجازه گرفت و به طرف هواپیما رفت. سوار که شد، استاد هم کنارش نشست. -آماده‌ای؟ - بله استاد! شهلا شروع کرد به خواندن آیت‌الکرسی... زندگی‌نامه داستانی خلبان ، اولین زن خلبان ایران انتشارات سوره مهر صفحه ۲۱. @Ab_o_Atash