خبر شهادت
گفت:«مامان داداش محمد زخمی شده» گفتم: «نه پسرم شهید شده». دستم را بالا گرفتم و خدا را شکر کردم، گفتم:«الحمدالله رب العالمین. خدایا قربانی ما را قبول کن».
میخواستم بروم خانه محمد کنار خانوادهاش که دخترهایم نگذاشتند و گفتند زن داداش خبر ندارد. رسول هم گفت: «مامان بچهها دارند میخوابند و خبر ندارند». گفتم: «من امشب حتما باید بروم پیش محبوبه، حرفی نمیزنم فقط میگویم آمدم پیش تو بخوابم. شما فقط من را برسانید، بالا هم نیایید»
قبل از رسیدن ما خبر شهادت را به محبوبه خانم دادند و وقتی آمدم دیدم وضو گرفته و نماز شکر میخواند.
مادر، فرزندش را فدایی زینب میداند و حاضر است جان هزار محمدش را فدای قطره قطره خون حسین و زینب کند: «پیکر پسرم به همراه تعدادی دیگر از شهدای مدافع حرم هنوز برنگشته است. ناراحت نیستم، همین که پیش حضرت زینب(س) است خیالم راحت است. نذر و نیازی هم نمیکنم که پیکرش برگردد. آنها دوست داشتند که بروند و آنجا شهید شوند، دوست دارم که پیکرش بیاید ولی اگر هم نیامد ناراحت نیستم.
مادر از حرفها و حدیثهای مردم کوچه و بازار میگوید، مردمی که خود در درک مفهوم هل من ناصر ینصرنی حسین عاجزند: «می پرسند چرا اجازه دادی فرزندت کیلومترها دورتر از خاک ایران برود بجنگد؟ خب اسلام لازم دارد، اسلام جان و خون میخواهد، اگر به حرم حضرت زینب(س) تجاوز میشد، ما نزد امام حسین(ع) و خواهرشان چه میخواستیم بگوییم؟ وقتی یک عمر است در هیات ها میگوییم امام حسین(ع) جان اگر زمان تو بودیم با تو به جنگ میآمدیم، خوب الان همان وقت است. اگر رهبر دستور بدهد این پسرم را هم میفرستم که برود. لازم باشد خودم و نوههایم هم میروم، یعنی باید برویم.
محسن بهاری رزمنده مدافع حرم مازندرانی که درحماسه خان طومان حضور داشت، نحوه شهادت شهید بلباسی را اینگونه روایت میکند:
"شهید کابلی با اصابت خمپاره به شهادت رسید. شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد. وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، با قناسه هر دو را از پشت زدند. عکسهای شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شد. اینها واقعا مردانه ایستادند. من خط به خط عقب میآمدم و شاهد این قضایا بودم. "
محبوبه بلباسی همسر شهید محمد بلباسی حدود یک سال بعد از شهادت همسر خود در سوریه میگوید: "اگر باز هم به فروردین ماه ۹۵ برگردیم باز هم خودم کیف سفرش را میبندم و باز هم خودم از زیر قرآن عبور میدهم تا به این راه برود، زیرا راهی که رفت فقط برای خدا بود. "
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
امروز تشییع شهید گمنام👆👆
دعا گوی شما خوبان💐
اعمال مستحب بیستمین روز از
چله ی شهدا ی حسینی
را از طرف
🌷سردار شهید هادی کجباف🌷
تقدیم می کنیم به ساحت مقدس
خانم حضرت زینب سلام الله علیها
خدمت سربازی شهید کجباف مصادف با دوران جنگ تحمیلی بود و استعدادهای جنگی وی هم از همان دوران شکوفا شد، در زمانی که شهر سوسنگرد توسط دشمن بعثی به محاصره درآمد شهید کجباف نیز جزء محاصره شدگان بود اما توانست با زیرکی و با لباس عربی از طریق کانال های اطراف شهر از محاصره خارج شود و خود را به نیروهای خودی برساند و پس از انتقال اطلاعات نیروهای حاضر در شهر سوسنگرد به رزمندگان اسلام، مجدد به جبهه برگردد.
اولین مجروحیت و جانبازی شهید کجباف در سال ۱۳۶۰ و در جبهه بستان اتفاق افتاد و پس از آن در طول سال های جنگ ۸ ساله و بعد از آن در جریان ماموریت های مختلف، وی بارها و بارها مجروح شد.
حضور شهید کجباف در جبهه های جنگ تحمیلی
سردار هادی کجباف در اواخر جنگ تحمیلی به عنوان فرمانده گردان مالک اشتر شوشتر خدمت میکرد و شخصا در عملیاتهای پارتیزانی در عمق خاک عراق شرکت میکرد، این فعالیت ها حتی تا دو سال پس از جنگ تحمیلی ادامه داشت و سردار کجباف با حضور در خاک عراق تحرکات مرزی بعثی ها را زیر نظر داشت.
مردان خدا هر جا و هر زمان که باب شهادت را باز ببینند به سوی آن می شتابند و از همین رو سردار کجباف هم با آغاز درگیری ها در سوریه به عنوان نیروی مستشاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عازم شامات شد.
سردار شهید هادی کجباف پس از سال ها مجاهدت به هنگام ظهر ۳۰ فروردین ماه سال ۱۳۹۴ و در منطقه “بصری الحریر” واقع در حاشیه شمال شرقی استان درعا سوریه و پس از نبردی جانانه در کنار یارانش سردار شهید حاج روزبه هلیسایی، سردار شهید حسین بادپا، شهید حجه الاسلام مهدی مالامیری و به همراه عده ای از رزمندگان دلاور “تیپ سرافراز فاطمیون ، دفاع وطنی و ارتش سوریه” به آرزویش رسید و بال در بال ملائک گشود.
تشییع پیکر