🌸🍃🌸🍃اللّهمّ
🍃🌸🍃عجّل
🌸🍃لولیك
🍃الفرج
#مهدویت
✔️ ... غربــــــــت یـــــــــار ...
👈غریب یعنی چه⁉️
❗برای غریب سه معنی ذکر شده است:
۱. کسی که از وطنش دور است.
۲. فردتنهایی که هیچکدام ازخانواده
و دوستانش نزد او نیستند.
۳. کسی که یار و یاوری ندارد.
🔹همه ی معصومین غریب هستند؛
👈اما بین آنها سه امام به صفت
غریب توصیف شده اند:
🌟 امام حسین علیه السلام
🌟 امام رضا علیه السلام
🌟 امام زمان علیه السلام
از بین سه امام غریب هم حضرت مهدی صاحب الزمان (عجل الله) به خاطر:
❗طولانی بودن دوران غربت؛
❗زندگی مخفیانه؛
❗کمی یاران
❗و تقسیم میراثش درحالی که زنده هستند؛
از همه غریب تر هستند.
🔹تا جایی که امیرالمؤمنین فرموده اند:
مهدی آواره، رانده شده و بی کس و تنهاست.
📚بحارالانوار، ج۸، ص۱۲
📚مکیال المکارم، ج۱، ص۱۶۵
📚کمال الدین، ج۱، باب۲۶، ح۱۳
🌤الّلهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج الساعة🌤
┏━━━━━━━━🌸🍃━┓
@nasimezendegi
┗━━🌸🍃━━━━━━━┛
~🕊
⚘#شهدا_عند_ربهم_یرزقون🌸
رفتم سر #مزار رفقاے شهيدم
فاتحہ خوندم ،اومدم خونہ,
شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند :
فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم :چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما #شهدا آماده بوديم...
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم
💔ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے
خيلے دلمون برات سوخت
" سر مزار شهدا حاجاتتون را بخواهید
برآورده میشہ.😢😢 "
✍روايتگر : حاج حسين ڪاجے
🌄 تشییع زنده یاد مریم رحیمی پرستار ۲۷ ساله بیمارستان شیراز
وی با وجود بارداری همچنان مشغول به کار بود که پس از ابتلا به کرونا، ناچار به زایمان زودرس شد و دو روز پس از زایمان در گذشت.
🔹فرزند وی نیز پس از چند روز دوری به مادر پیوست.😭😭😭
#مدافع_سلامت
#شهیده_جهادگر_مریم_رحیمی
دست دراز کنید ؛
بهترین شفیع روز قیامت
#شهید است ......
#مردان_بی_ادعا
🍃🌹🍃
مادرم کرده سفارش که بگو اول ماه
"بابـی انـت و امـــی یا ابـاعبـــدالله"
🍃🌹🍃
🌹ماه ربیع الثانی ،به عنایت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام برایتان سرشار از توفیق و برکت و سلامتی ...
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_ششم
✅ خواندن زیارت آل یاسین و دعای بعد آن از طرف شهدا هدیه به امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
✅ نماز استغاثه به امام زمان عج
✅ صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
✅ مراقبت عملی به فرازهایی از کتاب مکیال المکارم
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_بیست_ششم ✅ خواندن زیارت آل یاسین و دعای بعد آن از طرف شهدا هدیه به امام زمان عج الل
سلام علیکم 💐
بیست و سومین روز از چله 🌟 💫 بیست و ششم💫🌟
سر سفره 🌷 شهید جبار عراقی 🌷 هستیم.
سردار شهید مدافع حرم جبار عراقی معروف به «ابا عارف» یک مرد استثنایی بود؛ همچون بسیاری از دلاور مردان ایران زمین که راه شهادت را از مسیر ولایت یافت و برای وطن و دین و اعتقاداتش مرزهای جغرافیایی را پیمود. به لطف خدا در دانش نظامی و هوشمندی بیبدیلی که داشت توانست در عملیاتهای بسیاری جان مظلومان را نجات دهد و راه را برای آزادی سرزمینهای اسلامی در سوریه باز کند و شاید ذکاوت نظامی او و شاگردانی که در این راه تربیت کرد کابوسی برای داعش و حامیان آنها بود که هیچ مین و فتنهای را بدون خنثی سازی رها نمیکرد.
۴۷/۱۲/۱۰ در یکی از روستاهای شهر بستان مرز ایران و عراق دیده به جهان گشود. جبار ۱۶ - ۱۷ ساله بود که جنگ شروع شد. او که شور و شوق جهاد و حماسه در وجودش نقش بسته بود سلاح را بر دوش خود انداخت و به نیروهای مردمی و بسیجی منطقه پیوست. سرانجام در اسفند ۱۳۶۹ به استخدام سپاه در آمد. ۱۵ سال خدمت در تیپ یک زرهی لشکر هفت ولی عصر(عج) اهواز را در قسمت بسیج در قسمت اداری با کمال امانت و درستکاری بر عهده داشت. سرانجام به سبب لیاقتها و رشادتهایش وی را به عنوان فرماندهی گردان امام حسین(ع) در شهرستان کارون (کوت عبدالله) منصوب کردند.
کار در گردان برای جبار امری جدی بود. یک لحظه از وقتش خالی از دغدغه گردان نبود. چند سال مسئولیت گردان را داشت ولی کارش از اسم گردان امام حسین(ع) از شهرستان و اهواز بالا زد.
فرزند شهید جبار عراقی میگوید:
شهید یکی از فرماندهان تیپ استان حماء بود. او در تاریخ ۳ آبان سال ۹۴ در استان حماء به شهادت رسید. نزدیک ساعت ۱۲:۳۰ به آنها حمله میشود و پدرم به همراه دو نیروی ایرانی و حدود ۴۰۰ نیروی سوری بودند که بعد از آن حمله تمام نیروهای سوری فرار میکنند. همرزم پدرم همان ساعت ۱۲:۳۰ زخمی میشود و تا ساعت ۶ صبح بیهوش بود. وقتی به هوش میآید متوجه میشود که پدرم در تمام این مدت به تنهایی جنگیده است. همرزم پدرم تعریف میکند که پدر، او را کول میکند تا از معرکه نجات دهد؛ در همین حین پدر را هم میزنند. پدرم در میان همرزمانش به نام ابوعارف شناخته شده بود.
همرزمان پدرم از مدیریت او هم تعریف کردند. پدر هیچ وقت غذایش را تنهایی نمیخورد. وقت ناهار یا حتی صبحانه که میشد پشت بلندگو پیج میکرد تا همه در مقر جمع شوند و دسته جمعی با هم صبحانه یا ناهار بخورند. پدرم شب آخر قبل از شهادتش از دوستش میخواهد که برایش آب گرم تهیه کند تا غسل شهادت کند. همرزمان پدرم به او خندیدند و گفتند شما شهید نمیشوید. پدر جواب میدهد که من شهید میشوم و جایی هم شهید میشوم که شما نمیتوانید من را برگردانید، همان طور شد که گفته بود بعد از شهادت پدرم تا ۲۰ روز نتوانسته بودند پیکر او را برگردانند.
فرزند سردار شهید عراقی ادامه میدهد: پدرم سه مرحله به سوریه رفت. سال ۹۳ دو بار به سوریه اعزام شد و بار آخری که رفت تقریباً شهریور سال ۹۴ بود که حدود ۷۰ روز در سوریه ماند و بعد به شهادت رسید. به پدر گفته بودند که جایگزین شما آمده است؛ شما اگر بخواهید میتوانید برگردید؛ اما پدر قبول نکرد و گفت که تا جایگزین تمام نیروهای من نیاید من برنمیگردم. من این نیروها را با خودم آوردم با خودم هم برمیگردانم.