eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
مرگ دوستان و از دست دادن حامیان قاضی نورالله بعد از مرگ بعضی از دوستان و یاران با وفای شاه و حامیان خودش و بعد از برگشتن از «اگرا» تصمیم گرفت به ایران برگردد؛ ولی تلاش او به نتیجه نرسید و کم کم از حمایت اکبر شاه و اطرافیان او محروم و تنها حامی اش، حکیم علی گیلانی بود که او نیز سال های آخر حیات سلطنت اکبر شاه، در گذشت و از این رو، قاضی نورالله تنها ماند. مخصوصا با سلطنت سلطان سلیم، بعد از مرگ اکبر شاه، رهبران متعصب سنی، فشار زیاد بر او آورده و روز به روز، زندگی برایش سخت و دشوار شد. قاضی نورالله در حالی که مذهب خود را مخفی نگه می داشت، بر اساس فقه چهار مذهب سنی درس گفته و نظر خود را بر آنان ترجیج می داد. بعدها اکبر شاه، سلطان هندوستان به سبب فضل و لیاقت و کاردانی او را قاضی القضاة کشور هندوستانش نامید و در ضمن از او خواست که بر وفق مذاهب اربعه و اجتهاد خودش در سرزمین پهناور هندوستان به کرسی قضاوت نشیند. بعضی از علمای اسلامی هندوستان که پیر و مذاهب اربعه بودند، گه گاه به سلطان، حکم قضاوت او را که بر منوال مذهب جعفری بود معروض می داشتند. اما شهید در پاسخ امرا و علما با ذکر دلایلی کافی قضاوت اسلامی خویش را با استناد به آیات و احادیث به اثبات می رسانید و آنها را جوابی در مقابل اجتهاد اسلامی قاضی نبود. عالمان حسود دربار سلطان اکبرشاه همواره در صدد بودند تا روزى او را از چشم سلطان انداخته، زمینه بر کنارى یا قتل او را فراهم سازند. قاضى در خصوص رسم دیرینه علماى اهل سنت در شوراندن حاکمان بر ضد دیگران ـ خصوصا علماى تشیع ـ اشاره مى کند و مى نویسد: رسم دیرینه برخى اهل سنت است که چون به مقتضاى کلام معجز(فبهت الذى کفر) در اثبات مطالب باطله خود از خصم مبهوت و عاجز گردند و به مقدمات علمى کار نتوانند ساخت، به شمشیر و بوکده و قلمتراش با او مناظره نمایند و اگر از آن نیز عاجز باشند، تهمتى بر او اندازند و سلطان وقت را بر او متغیر سازند و اگر بر آن نیز قادر نباشند، مرگ او را به دعا آرزو کنند. حاسدان هر روز در پى فرصتى نشستند تا سخن و حرکتى را از او مشاهده کنند و به سعایت او برخیزند تا اینکه قضات و مفتیان شنیدند که روزى قاضى نورالله کلمه «علیه الصلاة و السلام» را در حق مولى الموحدین به کار برده است. از این رو آن را بدعت و مختص به نبى برشمردند و فتوا به حلال بودن خون او دادند. در این خصوص حکمى را تهیه و امضا کرده، نزد اکبر شاه فرستادند. آنان همه امضا کردند؛ مگر یکى از بزرگان ایشان که مخالفت کرد و بیتى را به این مضمون نوشت و به نزد اکبر شاه فرستاد:    گر لحمک لحمى بحدیث نبوى هى       بى صل على نام على بى ادبى هى معنی: اگر چنین است که پیامبر درباره حضرت على علیه السلام فرموده است: لحمک لحمى(یعنى اى على! گوشت تو گوشت من است)، پس نام بردن از على علیه السلام بدون صلوات بر على علیه السلام، بى ادبى نسبت به پیامبر است. اکبر شاه از کشتن قاضى نورالله صرف نظر کرد و محبت او بیش از پیش در قلب وى افزون شد. نظر او در مورد تقیه، مثبت بود؛ ولی می گفت باید در موارد اضطراری به کار گرفت. در مورد اصحاب پیامبر، معتقد بود که اصحاب واقعی پیامبر کسانی هستند که دارای ایمان و عدالت باشند؛ تنها ملاقات و دیدار با پیغمبر برای این عنوان کافی نیست. وی، اختلافات و اغتشاشات در مذهب شیعه را، از احادیث جعلی خوارج و غلات، می داند. دیدگاه او به صوفیان اینکه، آنها را به طور مطلق تائید نمی کرد؛ ولی صوفیان پاک ضمیر را در بقای معتقدات شیعه در بین مسلمانان، موثر می دانست.
برخی از آثار قاضی نورالله در شمار کتب ایشان اختلاف نظر است؛ ولی آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه در مقدمه کتاب «احقاق الحق» تصنیفات این بزرگ مرد عرصه سیاست و نگارش را 140 کتاب ذکر می‌کند. از میان کتب قاضی نورالله شوشتری چهار کتاب او از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است که آنها را از زبان بزرگان نقل می‌کنیم: 1. احقاق الحق کلماتش حاکی از تبحّر علمی اوست و آن را در ردّ کتاب «ابطال الباطل» قاضی فضل بن روزبهان اصفهانی عامی نوشته است. کتاب قاضی فضل بن روزبهان در ردّ کتاب «نهج الحق و کشف الصدق» علامه حلی تألیف شده و قاضی نورالله در این اثر با بیان منطقی و زیبا و رسا، کتاب فضل بن روزبهان را پاسخ گفته و در بطلان دیدگاه وی به کتاب‌های خود اهل سنت استشهاد نموده است.(4) 2. مجالس المؤمنین این اثر احوال جماعتی از علما، حکما، ادبا، عرفا، شعرا و رجال متقدم و راویانی است که به اعتقاد قاضی نورالله همگی شیعه مذهب‌اند. افزون بر اینها در بردارنده حکایات و قصه‌ها و روایات آنها، همچنین گذری به شهرها و احوالات ایشان است.(5) 3و 4. «الصوارم المهرقه» در جواب «الصواعق المحرقه» و کتاب «مصائب النواصب» از آنجا که شیخ حر عاملی(متوفی1110) در امل الآمل خود این دو کتاب اخیر را در کنار احقاق الحق و کتب دیگر نام می‌برد، بیانگر این مطلب است که این کتاب های مهم قاضی در همان عصر صفویه در جهان اسلام شهرت داشته است.(6) از دیگر آثار شهید ثالث می توان امرالعصمه، دافعة الشقاق، سحاب المطر، سبعه سیاره، الانفعالیه و البحر الغزیر فی تقدیر الماء الکبیر را عنوان کرد. آنچه تا کنون درباره قاضی نورالله نقل شد، از دانشمندان شیعی بود. اکنون شایسته است که عباراتِ جمعی از علمای اهل تسنّن را درباره ایشان نقل کنیم، تا خواننده گرامی بداند که هر دو گروه به فضل قاضی اقرار کرده و بر علوّ مقامش اجماع دارند. عالم فاضل منصف عبدالقادر بن ملوک شاه بداونی در کتاب خود(7) گوید: در واقع او قدرت مُفتیانِ گستاخ و مغرور و مُحتسبان فریبکار و نیرنگ بازِ لاهور را کاهش داده است. با فرمان او راه دزدی و رشوه بسته شد و به همان دقت که هستۀ میوه، درون پوسته‌اش جای می‌گیرد، آن‌ها را در محدوده‌های مناسب متوقف کرد و چنان نظم و نظامی پدید آورد که بالاتر از آن متصوّر نیست؛ قاضی نورالله شوشتری، اگر چه شیعی مذهب است، اما بسیار به صفت نصفت و عدالت و نیک نفسی و حیاء و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدت طبع و صفای قریحه و ذکاء مشهور است. صاحب تصانیف لایقه است. توقیعی بر تفسیر مهمل شیخ فیضی نوشته که از حیّز تعریف و توصیف بیرون است. با تألیف چندین کتاب و رساله او و مقالاتی که به خصوص در کتاب «احقاق الحق» در انتقاد از سه خلیفه اول نوشت، خشم رهبران اهل تسنن را برانگیخت؛ تا جائی که در سال 1019 ه.ق، در بین راه او را گرفتند و به شهادت رساندند. محدث قمی، کیفیت قتل قاضی نورالله را ـ به مانند آنچه محدث نوری از تذکره شیخ علی حزین نقل کرده – آورده است و پس از آن می افزاید: صاحب طرائق الحقائق در شرح حال قاضی نورالله، از او تجلیل کرده، برخی از آثار او را برشمرده و آنگاه می گوید: و کیفیت شهادت آن جناب، چنان که بعضی نوشته اند، آن است که در معبر و برسد راه او، بعضی نواصب کمین کرده، چون فرصت یافتند، او را گرفتند و برهنه نمودند و با شاخه های درخت پرخار، آن قدر بر بدن آن سیّد ابرار زدند که اعضای او از هم جدا شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به این جهت بر آن جناب، اطلاق شهید ثالث می نمایند.(8) قاضی نورالله شوشتری کعبه دین بود و مشعل دیانت، دریای موج خیز دانش و فروغ فروزنده تشیع، شمشیر دفاع گر مذهب حق، درفش افراشته و زبان گویای حقیقت و یک تن از آنان که خداوند ایشان را برای یاری حق و نشر هدایت می انگیزد. قاضی نورالله همواره در راه خدایی خویشتن به جان کوشید، تا سرانجام شربت شهادت نوشید. خون پاک او را خداوند هیچ گاه فراموش نخواهد کرد؛ امروز مزار او در آگره هندوستان زیارتگاه میلیون‌ها مسلمان بیدار دل شبه جزیره است.
شادی روح مطهر و علو درجات شهید ثالث صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌺
مهندسی ذهن خانم دکتر نیلچی زاده https://eitaa.com/hosane
شهید امروز🌷 👇👇👇
سلام علیکم اعمال امروزمان را از طرف عالم شهید🌷 «شهید ثالث» ملا محمد تقی برغانی🌷 تقدیم می کنیم به محضر آقا علی بن موسی الرضا علیه ?
ملا محمد تقی بن محمد برغانی در روستای برغان طالقان از توابع شهرستان ساوجبلاغ و در خانواده ای اهل دانش متولد شد. پس از کسب مدارج علمی در ایران و عراق به دربار فتحعلی شاه فراخوانده شد و در آنجا برای اولین بار نظریه ولایت فقیه را مطرح نمود. تالیفات او بیشتر در زمینه فقه است. خطابه ها و منابر او زمانی تنها سنگر مقاومت تشیع در برابر فرقه های ظاله و من جمله شیخیه بود، شهادت او نیز توسط همین فرقه انجام گرفت. بر سر لقب شهید ثالث میان او و عالم گرانقدر قاضی نورالله مرعشی شوشتری اختلاف کرده اند، که آنچه با بررسی زندگی این بزرگواران به دست می اید نشان می دهد هر دو لایق این لقب شریف می باشند. ملا محمد تقی بن محمد برغانی در روستای برغان طالقان از توابع شهرستان ساوجبلاغ و در خانواده ای اهل دانش متولد شد. پدرش از علمای برغان بود ولی برای عرضه دانش خود به قزوین که در آن زمان از مراکز علمی بزرگ شیعیان به شمار می رفت هجرت کرده و در مدتی کوتاه در آنجا به مرجعیت علمی رسید. پس از آنکه محمد تقی رشد یافت شروع به فراگیری علوم آن روزگار نمود و پس از فراگرفتن علوم مقدماتی برای ادامه تحصیل به سوی قم رهسپار شد. پس از فراگرفتن فلسفه و کلام عازم اصفهان شد تا از میراث عالمان عصر صفوی استفاده نماید؛ سپس به کربلا رفته و پس از اتمام تحصیلات در عراق، به تهران می اید. ورود او به پایتخت و تشکیل جلسات علمی، موجب شهرت وی می شود. پس از بحث هایی که بر سر توانایی اجتهاد ایشان پیش می اید به عراق می رود و از استادش، آقا سید علی طباطبایی، اجازه اجتهاد می گیرد و بدین ترتیب، اجتهاد ملا محمد تقی بر همگان ثابت می شود. پس از مدتی اقامت آوازه اش به دربار فتحعلی شاه می رسد و از جانب او به دربار دعوت می شود. حضور ایشان در دربار مانند سایر علمای درباری نبود بلکه هرکجا احساس می کرد که باید مطلبی را به گوش شاه برساند این کار را انجام می داد هر چند این کار خوشایند دیگران یا حتی خود شاه نمی بود.
در این روزگار بر اثر بی کفایتی فتحعلی شاه قاجار، ولآیات شمال ایران به اشغال ارتش روس درمی اید. پس از این شکست در سال 1228ق جنجال آفرینی های انگلستان و فرانسه به سبب دست یابی به منافع بیشتر در ایران شدت پیدا می کند. شهید ثالث در این شرایط برای نخستین بار با طرح نظریه ولایت فقیه حکومت پادشاهی را نامشروع اعلام می کند. این اقدام ایشان از یک سو و قیام خاندان برغانی از سوی دیگر، و مشکلاتی که ممکن بود برای حکومت قاجار به وجود بیاورند موجب ترس پادشاه و کینه او نسبت به شهید ثالث گردید؛ وی برای کنترل این جریان از علمای بزرگ تهران دعوت به عمل می آورد تا در حضور او به بحث و مناظره علمی در این باره بپردازند. سرانجام پس از جلسات و مذاکرات فقها در دربار، ملا محمد تقی نظریه «رهبری فقیهان در عصر غیبت کبری» را عنوان کرده و خواستار سلب «اختیار تام» از شاه و شاهزادگان می شود. ملا محمد صالح نیز در تایید آرای فقهی برادرش، دلایل خود را بیان کرده و تصمیمات راجع به جنگ را منوط به اجازه فقها می داند. اکثر عالمان حاضر سخنان شهید ثالث را مورد قبول دانسته و خواستار اجرای آن می شوند؛ ولی ملا محمد علی مازندرانی جنگلی این سخنان را ردکرده و به دفاع از نظام سلطنت می پردازد. فتحعلی شاه که از فتوا و حکم شهید ثالث هراسناک شده بود، برای ایمن شدن از این مسئله، بهترین راه ممکن را در این می بیند که او و برادرانش را به عراق تبعید کند.
سید محسن امین در اعیان الشیعه نام مهم ترین کتب ملا محمد تقی را چنین می آورد: 1) مجالس المتقین 2) عیون الأصول 3) منهج الاجتهاد 4) القضاء عن الأموات
در عصر شهید ثالث، جنبش های فکری و جریانات انحرافی متعددی در حال شکل گیری و گسترش بود و در صورت عدم تلاش ملا محمد تقی و دانشمندان هم عصر او امکان داشت که این به ظاهر مذاهب، رفته رفته اثری از تشیع باقی نگذارند. عمده ترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از: الف. وهابیت: که با ترویج گرایشات احمد بن حنبل سعی داشتند به کل هر گونه ارزشی را از ائمه معصومینعلیهم السلام سلب کنند تا چه برسد که فرصتی برای ولایت فقیهی عادل از جانب ایشان بر جامعه بماند. ب. شیخیه: این مکتب از سوی دیگر سعی داشت با کنار زدن کامل عقل و علم اصول عوام الناس را به توسلات افراطی برای به دست آوردن ساده ترین مسلّمات عقلی وادارد و هر گونه بینش سیاسی را از آنها سلب کرده و جامعه را برای چپاول توسط استعمارگران تیزدندان آماده سازد. ج. بابیه: نیز با گرایشات افراطی و فضیلت تراشی های خود و ابراز تنفر از سایر فرق خواستار یکپارچگی مردم در خدمت به سردمداران خود بود. نقش ملا محمد تقی در مبارزه با شیخیه بسیار پررنگ است زیرا تابوی شیخیه را که با حضور بنیان گذار آن شیخ احمد احسائی و حضور او در دربار هر روز دور از دسترس تر می شد که با فتوای خود مبنی بر مرتد بودن او و پیروانش در هم شکست. ملا محمد تقی شیخیه را فرقه ای با مبانی اعتقادی اشتباه نمی دانست بلکه آنان را منحرفان و مرتد از دین می دانست و در منابر خود تکفیرشان می کرد. شاید این اقدام تند او و عدم مناظره علمی با آنان باعث کینه ورزی علمای شیخی مسلک نسبت به او شد و پس از پیوستن طرفداران این فرقه به سید علی محمد شیرازی [باب] موجب به شهادت رسیدن ایشان توسط این افراد گردید. شهادت علامه سید محسن امین در اعیان الشیعه درباره کیفیت به شهادت رسیدن ایشان می فرمایند: قتل او توسط بابیه در مسجدش انجام گرفت و در حالی که او در حال سجده بود به او هشت ضربه وارد آوردند، او دو روز باقی ماند و سپس به رحمت خدا رفت. شهید ثالث که پس از تحمل ضربات نیزه کوردلان دانست شهید شدنش قطعی است تمام تلاش خود را انجام داد تا با بیرون کشیدن جسم خونین خود مبادا حرمت مسجد را لکه دار کند