22.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچهها حواستون پرت نشهها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب :
🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زندگے متوسّل بہ شهدا مےشوند و شهدا جواب مےدهند .
🌹اُنس با شهدا را امروز تجربہ ڪن :
با شهدا ڪه انس داشتہ باشے ،
یڪ قدم بہ خدا نزدیڪ ترے ...
#وَحَسُنَ_أُولٰئِڪَ_رَفیقاً
#چهل_روز_سرسفره_شهداء
#چله_سی_وهفتم
#مراقبتهای_چله_سی_و_هفتم 👇👇👇
✅ خواندن دعای اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنُ الْحَسَن در هنگام شنیدن سه اذان
✅ صلوات خاصه امام رضا علیه السلام ( ویژه از جانب خانم حضرت معصومه سلام الله علیها و سلام به حضرت معصومه از جانب آقا علی بن موسی الرضا علیهالسلام )
✅ خواندن نماز امام صادق علیه السلام حداقل 7 بار در طول چله
بزرگواران تمام این مراقبت ها 👆👆 از طرف شهید روز هدیه می شود.
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
🌸🍃رهبر معظم انقلاب : 🌹همین الان ڪسانے در دنیا هستند ڪه با شهدا #اُنــس بیشترے دارند ، در مشڪلات زن
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال #الحقنی_بالصالحین
بیست و نهمین روز از چله 💫✨ سی و هفتم ✨💫مهمان سفره شهید
🌷🍃مصطفی یوسفی 🍃🌷هستیم.
🌷شهید_مصطفی_یوسفی
شهید مصطفی یوسفی حال دیگری داشت، زیر نخل نیم سوخته ای نشسته بود به تنهی زخمی آن تکیه داده و زیر لب می خواند: اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه...
🕊 اشک مثل باران از چشمهایش سرازیر بود و روی کتابچهی دعا میچکید.در همین حین خمپاره ای زدند و او به سوی حضرت دوست ،پرواز کرد.
محل تولد : همدان
تاريخ تولد : 19/1/1339
تاريخ و محل شهادت : 16/12/1362- جزيره مجنون ، عمليات خيبر
ايشان هم مسئول محور واحد بود و هم معاون واحد. در آن روزها ايشان بسيار تلاش مي كردند تا بتوانند درسشان را بخوانند و ادامه دهند. من مختصري از درس ها را بلد بودم. با ايشان قرار گذاشتيم كه اگر در درس ها كمك شان كنم، ايشان نيز در عوض من را در عمليات شركت دهند. با اين قرار هر شب يك ساعت براي درس خواندن ايشان وقت مي گذاشتم. الحق و الانصاف هم به علت همت والايي كه داشتند خوب درس ها را ياد مي گرفتند.
وقتي مرخصي مي آمد به ديدن همه اقوام مي رفت. همه فاميل ها علاقه خاصي به ايشان داشتند. هميشه مادر و پدرم را سفارش به صبر مي كرد و مي گفت: «مبادا در شهادت من بلند گريه كنيد كه دشمن خوشحال مي شود!»
ايمان: او به واجبات خود اهميت خاص مي داد. به ويژه نماز جماعت. هميشه نماز خواندن و شركت در نماز جماعت را به همسنگرانش تأكيد مي كرد. ايشان مداح اهل بيت عليهم السلام بودند. بسيار خوش برخورد بود و هميشه چهره اي خندان داشت. مديريت: ايشان باتوجه به اينكه فرمانده گروه شناسايي رزم بودند به آموزش نيروها بسيار اهميت مي داد. هميشه در ايام فراغت براي نيروهايش جلسه مي گذاشت و پيرامون نحوه گزارش نويسي، حركت و شناسايي منطقه دائم آموزش مي داد و تجربه هايش را به برادران انتقال مي داد.
شب سوم عمليات « والفجر مقدماتي» بود. دشمن ديوانه وار منطقه را زير آتش گرفته بود. شهيد يوسفي مي گفت: « امشب بايد معبر باز شود وگرنه فردا شب گردان ها زمين گير مي شوند.» با وجود آتش شديد دشمن ، كار خوب پيش مي رفت. تخريب چي ها با مهارت و سريع كار مي كردند. همه نوع مانعي وجود داشت. انواع سيم خاردار؛ از قبيل حلقوي، خورشيدي و فرشي. انواع مين؛ ضدنفر، ضد نفرات، ضد خودرو و... به قدري جلو رفته بوديم كه حالا علاوه بر روبه رو از طرفين نيز تيربارهاي دشمن شليك مي كردند.
احتمال اينكه دشمن به حضور ما پي برده باشد زياد بود. برادر يوسفي خودش را پهلوي من كشاند و با همان لهجه خاص و صادقانه اش گفت: «برادر آتيش خيلي سنگينه! دعا كن خدا كمكمون كنه!»
حالا ديگر تيربارهاي دشمن سي سانتي زمين را مي زدند و گلوله ها از چپ و راست صفيركشان از بالاي سرمان مي گذشتند. در اين وضعيت، برادر محمد كريمي- كه بعدا در عمليات بدر به درجه شهادت رسيد- از ناحيه زانو تير خورد و درد زيادي را تحمل مي كرد. يك نفر پيشنهاد داد كه برگرديم و مي گفت ادامه كار ممكن نيست. شهيد يوسفي به شدت مخالفت كرد و با ناراحتي گفت: «فردا شب بچه هاي مردم روي مين مي روند!» بالاخره معبر را تا لب كانال باز كرديم و برادر كريمي را هم سينه خيز به عقب انتقال داديم. فردا شب هم عمليات با موفقيت انجام شد. خدا رحمتش كند.