eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
9.9هزار ویدیو
254 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
ثبت نام برنامه حسینیه معلی
23.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸بصیرت یعنی اینکه بدونی امام زمانت الان چی میخواد!!؟ 🎙حجت الاسلام راجی
🌹‌علّامه حسن زاده آملی : ♦️من هر وقت به ،عکس یک شهید می رسم می گویم : السَّلامُ عَلیکَ یا وَلیُّ اللّه ♦️و هروقت به عکس چند شهید می رسم می گویم : السّلامُ عَلیکُم یا أولیاءَ الله 🕊شادی روح بلندشان صلوات
✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام ✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یاعلی یا فاطمه الزهرا یا صاحب‌الزمان ادرکنی ولاتهلکنی ) ✅ خواندن صلوات خاصه حضرت زهرا سلام الله علیها ✅ خواندن صلوات خاصه آقا علی بن موسی الرضا علیه‌السلام
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
#مراقبتهای_چله_سی_و_نهم ✅ خواندن دعای فرج امام زمان علیه السلام ✅ 14 یا 114 ( یاالله یامحمد یا
سلام برشما خوبان، همراهان همیشگی کانال 👈 سی و نهمین روز از 💐 💐 مهمان سفره پر برکت شهید🍃🌷 مصطفی ردانی‌پور 🍃🌷 هستیم .
مصطفی ردانی‌پور فرزند محمدباقر به سال 1337 در اصفهان متولد شد؛ پدرش کارگر و مادرش قالیباف بود ولی زندگی آبرومندانه‌­ای داشتند و با همان درآمد ماهانه جلسات روضه‌خوانی برگزار می‌کردند. سخت‌کوشی و تلاش مصطفی باعث شد که در کنار تحصیل به کار هم بپردازد، بنابراین در یک مغازه کفاشی به کار مشغول شد و مدتی در بازار اصفهان شاگرد بافندگی بود تا اینکه وارد هنرستان شد، ولی به دلیل جو حاکم بر مراکز آموزشی، وی نتوانست شرایط محیط هنرستان را تحمل کند، در سال 1352 ش وارد دانش­سرای کشاورزی شد و بنابر گزارش مأموران ساواک از لحاظ درسی شاگردی با استعداد و متعصب مذهبی که اکثراً در حال مطالعه کتب مذهبی است، ارزیابی شد؛ مصطفی در سال 1354 ش یک هسته مطالعاتی زیر نظر شهید عبدالله میثمی در دانش­سرا تشکیل داد که ساواک شناسایی کرد و منزلش را مورد بازرسی قرار داد.
ردانی‌پور در عملیات فرماندهی کل قوا و ثامن‌الائمه در جبهه دارخوئین غیر از مسؤولیت‌های خود در سازمان‌دهی نیروها و فرماندهی در رده بالا، مسؤولیت رشد و ارتقای معنوی نیروها را بر عهده داشت که برگرفته از خصلت‌های ذاتی او بود. پس از عملیات ثامن‌الائمه در چند هفته‌ای که نیروها از خط جبهه برگشته بودند و پس از طی مراحل تکمیلی آموزش، برنامه شب‌هایشان دعای توسل و شب جمعه دعای کمیل بود، او در عملیات طریق‌القدس و چذابه حماسه‌های بزرگی بر جای گذاشت و در عملیات فتح‌المبین در کنار فرماندهی لشکر امام حسین(ع) در خطوط مقدم عین‌خوش حضوری مستقیم داشت. در حین عملیات بیت‌المقدس هنگامی‌که سازمان سپاه انقلاب اسلامی گسترش یافت به فرماندهی سپاه سوم صاحب‌الزمان(عج) برگزیده شد که متشکل از لشگرهای امام حسین(ع)، نجف اشرف، کربلا و قمر بنی‌هاشم بود و در عملیات رمضان، فرماندهی قرارگاه فتح سپاه را به عهده داشت و بعد از عملیات رمضان از مسؤولیت کنار کشید و خواست به‌ جای فرمانده، تک‌تیرانداز باشد.
هر طلبه‌ای که به خط می‌آمد، چندساعتی با او خلوت می‌کرد و به او درس شهادت و زندگی می‌داد، سه اصل را برای طلبه لازم می‌دانست؛ اول مطالعه، دوم در دسته خط‌شکن باشد و سوم همیشه عمامه‌اش بر سرش باشد؛ یک روز که برای سرکشی به خط رفته بود طلبه جوانی به او گفت: بچه‌ها نق می‌زنند که سفیدی عمامه استتار ستون را به هم می‌زند، جواب داد: یک گونی بکِش روی عمامه‌ات اما وقتی به دشمن رسیدی آن را بردار، عراقی‌ها عمامه تو را که ببینند فرار می‌کنند.
اوج رشادتش در عملیات چذابه بود که همه درمانده شده بودند، دفاع سخت شده بود و دشمن هجوم سنگینی را به نیروهای خودی در تنگه چذابه وارد کرده بود و با قدرت بر منطقه مسلط شده و می‌خواست بستان را بگیرد؛ ردانی‌پور با تکیه بر ایمان و شجاعت تمام و نصب‌العین قرار دادن فرمان امام که فرمودند: «بستان به هر صورت ممکن باید حفظ شود»، مقتدرانه ایستاد و با دو گردان تپه‌های منطقه را باز پس گرفت. با اصرار مادر و درخواست خود با یکی از سادات ازدواج می‌کند، خانمش همسر شهید بود و برای امام رضا(ع) دعوت‌­نامه ‌برد و داخل ضریح انداخت، یک کارت دعوت نیز برای حضرت زهرا(س) می‌نویسد و به ضریح حضرت معصومه(س) می‌اندازد.
شبی حضرت زهرا(س) را در خواب می‌بیند که به عروسی‌اش آمده است، شهید ردانی‌پور به ایشان می‌گوید: خانم!! قصد مزاحمت نداشتم و فقط می‌خواستم احترام کنم، حضرت زهرا (س) پاسخ می‌دهند: «مصطفی جان! ما اگر به مجالس شما نیاییم به کجا برویم؟» مصطفی دیگر تا صبح نخوابید و نماز می‌خواند، دعا و گریه می‌کرد و می‌گفت من شهید می‌شوم، دوستش گفته بود «این همه گریه و زاری می‌کنی، می­گی می‌خوام شهید بشم دیگه زن گرفتنت چیه؟» جواب داد: «خانمم سیده می‌خوام اون دنیا به حضرت زهرا(س) محرم باشم، شاید به صورتم نگاه کنه!» سالگرد ازدواج حضرت محمد(ص) و خدیجه کبری ازدواج کرد و گفت: عروسی واقعی من آن وقتی است که در خون خود بغلطم، در شب عروسی میکروفن را به دست گرفت و گفت: «فکر نکنین من با ازدواج به دنیا چسبیده‌ام، این وظیفه من بود و حضور در جبهه هم وظیفه دیگه منه.»
تازه سه روز از عروسی‌اش گذشته بود که دست زنش را گذاشت تو دست مادرش و سرش را انداخت پایین و گفت: دلم می‌خواهد دختر خوبی برای مادرم باشی، بعد هم آرام و بی‌صدا رفت منطقه و چند روز بعد از آن در عملیات والفجر 2 در منطقه حاج عمران در تاریخ 1360.05.15 ش به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت در راه خدا رسید. شهید ردانی­‌پور می‌گفت: اگر شهید شدم جنازه‌ام را جلوی در گلستان شهدای اصفهان دفن کنید، دلم می‌خواهد وقتی پدر و مادرها می‌آیند زیارت بچه‌هایشان پاهایشان را روی قبر من بگذارند، شاید خدا از سر تقصیرات من هم بگذرد؛ ولی پیکر پاکش هیچ‌گاه پیدا نشد و برای او سنگ یادبودی در گلستان شهدای اصفهان، قطعه کربلای 5، در کنار سردار شهید حاج حسین خرازی گذاشته شده است.