وقتی فتنهی ۸۸ آغاز شد ایشان چند بار به تهران رفت و آمد داشت. از آنجایی که حضرت آقا فرموده بودند فعلا نظام دست نگه دارد و وارد مقابله با معترضین نشود، ایشان منتظر بود تا خبری از دوستانش در تهران به او برسد و در صورت صدور فرمانی از رهبری، دست به کار شود و خودش را به تهران برساند. دورادور و تلفنی در جریان تمامی امور قرار میگرفت.
ایشان خیلی فرد منظمی بود. در اوایل فتنه یک بار به منزل آمد و از بیرونِ در کمد اتاقش مشغول میخ کوبیدن شد! من اعتراض کردم که چرا اینطور میکنی؟ گفت فقط نگاه کن! من هم نشستم تا ببینم چه میکند.
میخ را کوبید و از داخل کمدش چند دست لباس نظامی که از قبل داشت را بیرون آورد. یکی از آنها را به میخ آویزان کرد و کفش و وسایل نظامیاش را مرتب داخل اتاقش چید. گفتم حالا این کارها را برای چه انجام میدهی؟ گفت من اینها را آماده کردم تا هر وقت حضرت آقا امر کردند لحظهای غفلت نکنم!
من خندیدم و گفتم مگر چقدر کار دارد که از کمد لباسها و وسایلت را بیرون بیاوری؟ نگاه عمیقی به صورت من کرد و گفت مامان ما حتی لحظهای هم نباید غفلت کنیم! این جریان ادامه داشت تا فتنهی ۸۸ خوابید. بعد یک روز آمد و این لباسها را جمع کرد. در راهپیمایی 9 دی شرکت کرد و خودش از دیگران فیلمبرداری هم میکرد.
این جمله تاکید داشت؛ آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند
[شهید] در مطالعهی کتب خاطرات جاسوسان خارجی مداومت میورزید. به این دولتها به عنوان کسانی که میخواهند دنیا را با زورگویی تصاحب کنند نگاه میکرد. همچنین به عنوان قلدر منطقه. در صحبتهایش میگفت اینها هیچ کاری نمیتوانند بکنند و بر جملهی ولی فقیه که فرمودند آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند تاکید داشت.
ایشان بسیار کیس و زیرک بود. بعضی نکات را حتی در خانواده هم بیان نمیکرد و درون سینهاش نگه میداشت. دوستانی در «اطلاعات» داشت و از بعضی جزئیات با خبر بود اما برای ما بازگو نمیکرد. میگفت بعضی از فتنه گران از طرف اسرائیل ماموریتهایی داشتند و با اطمینان ذکر میکرد که هیچ کدام از این دولتها هیچ غلطی نمیتوانند بکنند!
در آخر همهی اینها از بین میروند. ما امام زمان (عج) داریم و آقایی به نام امام خامنهای! او خودش حواسش به اوضاع مملکت هست.
اجازه نمیداد کسی به حضرت آقا توهین کند
شدیدا عاشق ائمه اطهار، ولایت و آیت الله خامنهای بود. وجودش را برای حضرت آقا میگذاشت. میگفت هر جا باشم بخاطر عشقم به حضرت آقا و اهل بیت نمیگذارم کسی توهینی بکند.
یک خاطره زیبا از زبان
❤️شهید مصطفی صدرزاده درباره ❤️شهید حسن قاسمی
تعریف میکرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند
ما هر وقت میخاستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم .😉
🌙🌟يک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم .
🏍چراغ موتورش روشن میرفت .
چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند . 🔫😑
😄خندید
من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو میزنند😒
دوباره خندید 😂
و گفت . مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی . که گفته. شب روی خاک ریز راه میرفت . و تیر های رسام از بین پاهاش رد میشد 😇
نیروهاش میگفتن . فرمانده بیا پایین . تیر میخوری 😱.
در جواب میگفت
😏اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده . ..
و شهید مصطفی میگفت . حسن میخندید😄و میگفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه . هنوز وقتش نشده ...
و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهایی براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید🌸
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
صلوات کبیر رمضان.pdf
حجم:
284.9K
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
مکارم الاخلاق A4.pdf
حجم:
791.9K
📢📢📢📢📢
👇👇👇
خدا قوت💐
طاعات قبول باشه ان شاالله
بزرگواران
اثرات مراقبتهای چله ی سیزدهم ،
باز خوردهاش
انس با شهدا
برای ما بفرستید 👌❤️
سلام علیکم
ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌
👈 مراقبت رفتاری بر دعای مکارم الاخلاق
👇👇👇
سر سفره ی شهدایی هستیم که
✅ خادم القرآن هستند
✅ با زبان روزه به شهادت رسیدند
✅ شهدای ماه رمضان وعید فطر
✅ شهدایی که در صدق وصداقتشان آزمون سنگین پس دادند👌
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
سلام علیکم ان شاالله قرار است در 🌟 #چله_کرامت_قرآنی🌟 خادم القرآن باشیم بواسطه ی انس با قرآن👌 👈 مرا
اولین روز از چله ی چهاردهم مهمان سفره ی ❣ شهید محسن حاجی حسنی کارگر❣ هستیم
👇👇👇