همیشه به دوستانش میگوید « یه نفر بهم پول میده تا گوسفند بکشم و بین فقرا تقسیم کنم. اگه کسی میشناختین که نیازمند باشه، بفرستین در مغازه م». افراد زیادی به این ترتیب میروند درب مغازه و مشعبدالحسین به شیوههایی که دیگر مشتریها متوجه نشوند، گوشت میدهد بهشان.
این داستان ادامه دارد تا اینکه یکی از دوستانش گیر میدهد که مش عبدالحسین! این بنده خدا که میگویی، کیست؟ مش عبدالحسین، مدام طفره میرود. دوباره میپرسد: «خداییش خودت نیستی؟» مش عبدالحسین آرام جواب میدهد: «اگر بگم نه، دروغ گفتم. اگه بگم آره، ریا میشه. اما این موضوع تا زمانی که زندهام پیشت امانت بمونه» و تا زمانی که مش عبدالحسین زنده بود، هیچ کس نفهمید آن شخص خیر، خود مش عبدالحسین است. دیگر بماند آن جهیزیههایی را که شبانه و ناشناس میبرد درب خانه دختران دم بخت.
یکی دوبار از جلوی مغازه رد میشود که مش عبدالحسین صدایش میزند و میگوید: «تو گوشت میخوای اما پول نداری و خدا به دلت انداخته که این مغازه نسیه هم گوشت میده… مرد انگار که کسی حرف دلش را زده باشد، گرههای پیشانیاش باز میشود و میگوید: «خدا خیرت بده. یه ماهه گوشت نخوردیم. میشه نیم کیلو گوشت بدی و این انگشتر عقیق رو هم بزاری گرو بمونه تا پولشو بدم؟» مش عبدالحسین بدون اینکه او را بشناسد، تکهٔ بزرگی گوشت میپیچد توی کاغذ و انگشتر را هم میگذارد توی دست مرد. «اینو بزار دستت، برا نماز ثواب داره. هر وقت داشتی، پولشو بده»
مرد لبخند زنان گوشت را میگیرد و میرود. مش عبدالحسین زیر لب میگوید: «خدایا! امیدوارم که هیچ وقت برا دادن پول گوشت نیاد، اینطوری گفتم فکر نکنه بهش صدقه دادم و خجالت بکشه» .
دو گاو را نشان میکند و به صاحب گاوها میگوید: «این دوتا گاو رو بزار برام. فردا میام پولشونو میدم و میبرم.» فردا میرود برای خرید گاوها که میبیند آن محل موشک خورده است و گاوها تلف شدهاند.
مش عبدالحسین میرود پیش صاحب گاوها و یک بسته اسکناس میگیرد سمتش. «این هم پول گاوها…». صاحب گاوها متعجب میگوید: «مش عبدالحسین! گاوها که از بین رفتهاند» و مش -عبدالحسین میگوید: «گاوها از همون دیروز که بهت گفتم بزارشون برام، دیگه مال من بودن. حالا اگه تو این فاصله این گاوها، گوساله به دنیا می آوردن، خب گوساله مال من بود دیگه. حالام که مردن، مال من بودن» پول گاوها را تمام و کمال میدهد و صاحب گاوها هرچه اصرار میکند که حداقل نصف پول را بگیرد، فایدهای ندارد و نگاه او که هنوز نتوانسته است آنچه را میبیند باورکند، مش عبدالحسین را بدرقه میکند
هر کدام از بچهها که حاجی را میشناختند، میگفتند، شهید میشود.
ایشان به حمزه سیدالشهدا گردان معروف بود. روزی در پادگان دوکوهه بچهها به او گفتند: شما که زن و چند فرزند داری، چگونه به جبهه آمدهای و چه احساسی داری؟ دلتنگ و نگران نیستی؟ گفت: من اصلا فکر نمیکنم که بچه دارم. فکر نمیکنم که در دنیا هیچ چیزی داشته باشم.
او دل از دنیا بریده و زن و فرزندش را به خدا سپرده بود و اجر این وارستگی را در عملیات فتحالمبین از خدا دریافت کرد. خبر شهادتش که در گردان پیچید، همه گفتند: او لایق شهادت بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
همانا خدای خریدار جانها و مالهای مؤمنین است که در راه خدا جهاد می کنند پس می کشند و کشته می شود.
و خدای بر آن وعده داده در تورات و انجیل و قرآن و چه کسی وفای به عهد کننده تر از خداست پس بشارت باد شما را بدین معامله که کردید.
و آنست فوز بزرگ (شهادت فوز عظیم است) تا بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله در تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم امام فریاد هل من ناصر ینصرنی حسین را لبیک گفت یا خمینی.
و بعد با اقرار و عقیده قلبی به یکتائی الله (توحید) و بعثت (نبوت) و امامت ائمه اطهار (ع) از امیر المؤمنین علی (ع) و اولادش تا امام دوازدهم حضرت مهدی (ع)
مرگ جوینده ایست یابنده که در جنگ نه گریزنده می شناسد و نه پاینده (علی (ع))
امامت و قسط الهی یعنی عدالت خدای با بندگانش در دنیا و آخرت عدل و برانگیختن انسانها بعد از مردن در روز جزا حساب خلق الله(معاد) سلام و درود بر محمد و آل پاکش و
لعن و نفرین بر دشمنان و بر کافرین و منافقین باد. و سلام بر امام امت نائب مهدی (ع) موعود خمینی عزیز امید مسلمین و مستضعفین و خصم مستکبرین و معاندین و خداوندا تو شاهد و گواهی که جز برای خوشنودی تو و احیا و ابقای قرآن و احکامت قصدی دیگر نداریم مگر نه اینست که امام صادق (ع) می فرماید کسی که با ما نیست بر ماست و باز بفرماید تمام حماسه کربلا و عاشورا از دو چیز است 1- عشق 2- نفرت، عشق به حسین و نفرت به یزید.
خداوندا تو شاهدی که دوستی و محبتمان برای تو است و خشم و کینه مان و قیام و جهادمان، خرید و فروشمان حیات و مرگمان همه به خاطر توست زیرا ما همه از اوئیم و بسوی او نیز بازمیگردیم (انالله و انا الیه راجعون)
اکنون که بنا بر وظیفه شرعی عازم جبهه حق علیه کفر جهانی هستم بر خود لازم دیدم که وصیت خویش را جهت خانواده و بستگان و دیگر برادرانم توصیه نمایم ان شاءالله در حد وسع بدانها عمل شود
- چون بعد از سال 42 که امام بخارج از کشور تبعید شدند تا بحال توفیق زیارت حضرتش ننمودم لذا تمنا می کنم در صورت شهید شدن بجای اینجانب امام را زیارت کنید.
2- چون علاقه زیاد به سپاه پاسداران دارم لذا در صورت شهید شدن آرم سپاه را سر قبرم نیز بزنید.
3- مقدار پنجاه هزار تومان از ارثم را تدریجاً صرف آموزش قرآن و دیگر علوم دینی بنمائید.
4- از برادرانم و دیگر دوستانم و آشنایان می خواهم که در کمک نمودن معنوی در راه رشد فکری و دینی به بچه هایم دریغ نفرمایند.
5- در صورت شهید شدن بدن غسل داده ام را نشان فامیل و دوستان بدهند، یعنی از مشاهده جسد ممانعت نشود.
6- اگر شهید شدم دوستان و برادانم و فامیل و آشنایان بجای ناراحتی نماز گزارند. البته هیچ نمازی بر ذمه ندارم و نیز حق الله (خمس و زکات و ...) هم بدهی ندارم از برادران و دوستانم می خواهم که بخاطر خوشنودی خدا راهم را ادامه دهند
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
/ جوانمردترین قصاب! شهید عبدالحسین کیانی معروف به «مش عبدالحسین» ، زن و بچههایش را، مغازه و دا
📢📢📢
سلام بر همه
این شهید بزرگوار از شهدای دزفول هستند
ارتباطی با نامگذاری ایستگاه مترو جوانمرد قصاب ندارند