شهید فخار هم زمان با فعالیت در پادگان، چندین مرتبه به جبهه اعزام شد، تا اینکه در سال ۱۳۶۲،به لشگر المهدی پیوست و تا زمان شهادت در گردان فجر، در عملیاتهای مختلف ،ادای وظیفه نمود.
شهید عبدالصمد فخار، عاشق جبهه بود و جبهه را منزلگاه دایمی خویش میدانست. از این رو پس از ازدواج تا زمان شهادت طی سه سال، تنها ۶ ماه را با خانواده خود گذراند و در این مدت، بسیار کم به کازرون مراجعت می نمود.
تنها بعد از عملیات کربلای چهار که بسیاری از دوستانش در آن شهید شدند برای مدتی کوتاه، به مرخصی آمد. در این ایام نیز دایماً در حسرت از دست دادن دوستان و جا ماندن از قافله شهدا بود و همواره می گفت: از روی پدر و مادر شهدا شرمنده ام و خجالت می کشم که به خانه شهدا بروم. به همین علت، این چند روز را هم به جایی نرفت و در خانه باقی ماند.
شهیدبه یادغربت ومظلومیت قبوراهل بیت(ع) در بقیع وصیت نمودتا زمانی که قبور ائمه (ع)بقیع ،گلی وخاکی است،قبراورا نیزتنها با خاک بپوشانند.از این رو قبر شهید فخار ،درگلزار شهدای کازرون ساده وگلی است.نکته جالب توجه اینکه هنگامی که طی چندنوبت ازسوی اقوام تلاش شدکه سنگ قبری مناسب برروی قبرنصب شود،سنگ به دونیم شده و قبر شهید،سنگ را نپذیرفت.
شهیدفخار،جبهه را محلی برای رشد وتعالی ویک دانشگاه الهی می دانست.اوخوددرنامه ای به یکی ازدوستان می نویسد:
«دراینجا(جبهه) روح معنویت بچه ها بسیار عالی است.جز سخن خدا چیزی دیده نمی شود....،نمی دانی چه عشقی دراین جبهه ها وجوددارد.اصلا" علاقه ای به آمدن ندارم.نه به خیال سه ماه هستم ونه کم وبیش،بلکه تا پایان جنگ ان شاالله هدف و راه من راه شهداست.آنقدر می مانم تا به آنها برسم ولباس سبزم کفنم شود.»
شید فخار،در طی مراحل مختلف جنگ،درپست های متعددفرماندهی ایفای وظیفه می نمود،ولی هرگزبه واسطه فرمانده بودن خود را از دیگران متمایز نمی کرد؛چنانکه یکی از همرزمان شهید،درباره او می گوید:
«او همیشه در میان رزمندگان بودوهیچوقت خودراازنیروهایش جدانمی دانست وهروقت مشکلی برایمان پیش می اومدمارابه صبرواستقامت فرامی خواندوخودبه هرچه می گفت عمل می کرد.پیش از عملیات هنگامی که می خواست نقشه عملیاتی را برای نیروهاتوجیه کندمی گفت:«بچه ها هدف ما فقط خداست».همواره بچه ها را به تداوم برذکرودعادرحین عملیات سفارش می کرد.درعملیات،خود،پیشاپیش نیروهایش حرکت می کرد.درعملیات والفجر8ودرروزعملیات با اینکه زخمی شده بودبه عقب نرفت وخدرا برای مرحله بعدی عملیات آماده می کردتا اینکه درمرحله بعدی عملیات ،دوباره زخمی شدوبه بیمارستان منتقل گردید.»
سرانجام، فرمانده شهید، صمد فخار در مرحله ی سوم عملیات کربلای پنج و منطقه شلمچه، در غروب روز بیست و هفتم دی ماه سال ۱۳۶۵ به همراه شهید اصغر محمودیان و شهید هدایت الله محمودیان ، بر اثر اصابت خمپاره دشمن به آرزوی دیرینه ی خویش رسید و شاهد مقصود را در آغوش کشید.
فرمانده شهید، صمد فخار، هنگام شهادت تنها بیست و پنج سال داشت.
#حج_مهدوی 🌹
امام زمان آنجاست ❗️
زائر خانه ی خدا !
هشیار باش ! ☝️
#امام_زمانت آنجاست !😍
محمدبن عثمان سفیر و نايب خاص امام زمان فرموده :
"واللّٰهِ اِنّ صاحبَ هذا الأمر يحضر الموسِمَ كلّ سنةٍ فَيرى الناسَ وَيَعرِفُهم وَيَرَونه ولا يَعرِفونه"🔅
"به خدا قسم امام عصر علیه السلام همه ساله در مراسم حج شرکت می کنند🌱 و ایشان مردم را می بینند و می شناسند،در حالی که مردم ایشان را می بینند ولی نمی شناسند"😔💔
بحارالانوار ج 52
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یــــوســف_زهـــرا(س)♥️
📌دلنوشته یی به رسم وصیت نامه📝
♦️خدایا ما با تو #پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان خویش استوار مانده ایم✌️
♦️خدایا! های و هوی بهشت🌸 را میبینم، چه غوغایی! #حسین(ع) به پیشواز یارانش آمده است، چه صحنه ای! فرشتگان😇 ندا می دهند که 🔅همرزمان ابراهیم 🔅همراهان موسی 🔅هم دستان عیسی 🔅هم کیشان محمد 🔅هم سنگران #علی 🔅هم فکران حسین علیه السلام و 🔅هم گامان خمینی و #خامنه_ای از سنگر #کربلا آمده اند.
♦️چه شکوهی🎉
چرا ما باید همیشه #شاهد_شهادت و عروج برادری باشیم و حسرت بخوریم😞 که چرا ما از این قافله عقب مانده ایم⁉️
♦️چرا فقط ما باید زیر تابوت⚰ آشنا را بگیریم و دیگران زیر تابوت ما را نگیرند، آخر #صبر و تحمل تاکی؟😢 ماهم دوست داریم #شهید بشویم و مشمول آیه ی کریمه " ولا تحسبن الذین قتلوا... " باشیم😔
♦️ماهم دوست داریم سرمان در دامان #سرورمان حسین بن علی (ع) قرار بگیرد و دوست داریم از دست حضرتش آب بنوشیم💧 پس حال که این #سعادت در خانه ی ما را کوبیده است سراسیمه به طرفش می شتابیم🏃 و خود را از #جام_شهادت سیراب می کنیم😍 و جهان و این دنیــ🌍ـا را با تمام مظاهر #فریبنده اش ترک می کنیم و به حقیقت و ذات دنیا که همان آخرت است می رسیم
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
📌دلنوشته یی به رسم وصیت نامه📝 ♦️خدایا ما با تو #پیمان بسته بودیم که تا پایان راه برویم و بر پیمان
شهید مدافع حریم ولایت، حافظ کل قرآن، حجتالاسلام شیخ احمد مکیان در سال 1374ش در شهرک طالقانی بندر ماهشهر دیده به جهان گشود. آنها اصالتاً اهل آبادان بودند و پدرش از روحانیون معروف شهر آبادان بود. مادر شهید از دوران کودکی پسرش میگوید: «پسرم احمد، از همان سه سالگی بدون هیچ آموزش و تنها با شنیدن صدای پدر در وقت خواندن نماز، قادر به خواندن نماز شد. او بسیار زرنگ و باهوش بود؛ بهطوری که در هفت سالگی 17 جزء قرآن را حفظ کرد. او تنها حافظ نبود، بلکه در معنا و مفاهیم آیات و روایات غرق میشد.»
احمد به واسطه علاقهاش به علوم دینی، خیلی زود راه پدر عالمش را انتخاب کرد. ابتدا حدود دو سال در حوزه بندر امام خمینی تحصیل و پس از آن به همراه خانوادهاش به قم مهاجرت کرد. او در مدرسه امام رضا علیهالسلام که مخصوص حافظان قرآن است، به ادامه تحصیل مشغول شد.
مادر بزرگوارش میگوید: «در کردار و رفتار، عبادت و متانت، زبانزده خاص و عام بود و با رفتارش دل همگان را بهدست میآورد.» همسر گرامی شهید در مورد شهید میگوید: «از محبت و مهربانی، ولایتمداری و شجاعت و غیرت و مردانگیاش در قاب چند جمله نمیگنجد. قبل از آخرین اعزامش به سوریه، تغییراتی خاص در رفتارش پدیدار شده بود؛ گویی خود میدانست که شاید آخرین دیدارمان باشد.»
حجتالاسلام تابش امام جمعه بندر امام خمینی در رابطه با شهید مکیان گفت: «او انسان محجوب، متین و رازدار بود و بسیاری از اعمال نیک خود را پنهان میکرد. نزدیکانش نقل میکردند که این اواخر بدون اطلاع به سوریه میرفت و از آنجا تمامی میگرفت و میگفت: «من به زیارت حرم حضرت زینب علیهاالسلام آمدهام، شما راضی باشید.»
▪ اعزام به سوریه
بهواسطه رفاقت با نیروهای سپاه و مدافعان حرم و فعالیت در پایگاههای بسیج موضوع سفرش به سوریه مطرح شد. به دلایلی با اسم دیگری، در لشکر فاطمیون رزمندگان افغانی نامنویسی و به سوریه رفت. او به طور مکرر در جبهه مقاومت حاضر شد و حتی ازدواج هم نتوانست او را از اهدافش منصرف نماید.
خواب مادر پس از شهادت
مادر شهید میگوید: «درد فراق و دوری احمد برایم رنجآور شده بود و گاهی سخنان اطرافیان بر دردم میافزود؛ تا اینکه شبی در عالم رویا، احمد را در کنار بانویی پوشیه زده، خوشحال و سبکبار دیدم. آن خانم علت بیتابی را جویا شد و خطاب به من گفت: فرزندت در جوار من و در آرامش قرار دارد و در همان لحظه با دستان خود، قلب سوزان مرا لمس کرد. از آن پس آرامش و طمأنینه بر من غالب شد و قلبم التیام یافت.