مادر بزرگوارش میگوید: «در کردار و رفتار، عبادت و متانت، زبانزده خاص و عام بود و با رفتارش دل همگان را بهدست میآورد.» همسر گرامی شهید در مورد شهید میگوید: «از محبت و مهربانی، ولایتمداری و شجاعت و غیرت و مردانگیاش در قاب چند جمله نمیگنجد. قبل از آخرین اعزامش به سوریه، تغییراتی خاص در رفتارش پدیدار شده بود؛ گویی خود میدانست که شاید آخرین دیدارمان باشد.»
حجتالاسلام تابش امام جمعه بندر امام خمینی در رابطه با شهید مکیان گفت: «او انسان محجوب، متین و رازدار بود و بسیاری از اعمال نیک خود را پنهان میکرد. نزدیکانش نقل میکردند که این اواخر بدون اطلاع به سوریه میرفت و از آنجا تمامی میگرفت و میگفت: «من به زیارت حرم حضرت زینب علیهاالسلام آمدهام، شما راضی باشید.»
▪ اعزام به سوریه
بهواسطه رفاقت با نیروهای سپاه و مدافعان حرم و فعالیت در پایگاههای بسیج موضوع سفرش به سوریه مطرح شد. به دلایلی با اسم دیگری، در لشکر فاطمیون رزمندگان افغانی نامنویسی و به سوریه رفت. او به طور مکرر در جبهه مقاومت حاضر شد و حتی ازدواج هم نتوانست او را از اهدافش منصرف نماید.
خواب مادر پس از شهادت
مادر شهید میگوید: «درد فراق و دوری احمد برایم رنجآور شده بود و گاهی سخنان اطرافیان بر دردم میافزود؛ تا اینکه شبی در عالم رویا، احمد را در کنار بانویی پوشیه زده، خوشحال و سبکبار دیدم. آن خانم علت بیتابی را جویا شد و خطاب به من گفت: فرزندت در جوار من و در آرامش قرار دارد و در همان لحظه با دستان خود، قلب سوزان مرا لمس کرد. از آن پس آرامش و طمأنینه بر من غالب شد و قلبم التیام یافت.
سفارش شهید
از روی پر نور شهدای گمنام خجالت میکشم، لذا پیکر بیجان مرا غریبانه تشییع کنید و روی سنگ قبرم فقط بنویسید: «تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی». هستی من یک جان بود که به پای قدم رهبر عزیزم و امت حزب الله فدا کردم، ولی افسوس که یک جان بود. به نماز اول وقت پایبند باشید و برخواندن قرآن مخصوصاً معنایش تداوم و پشتیبان ولایت فقیه باشید
احمد محل دفن خود و یکی از دوستانش را به مادر نشان داده و گفته که دوست دارد در کنار شهدای اتباع افغانی دفن شود، چراکه آنها نیز همانند ما ایرانیها مدافع حریم حرم اهلبیت (ع) شدهاند و جانبرکف وصال جانان را برگزیدند. شهید مکیان یکی از حافظان قرآن کریم اهل خوزستان و طلبه مدرسه علمیه امام رضا (ع) قم در نهایت در سن 21 سالگی در روز سهشنبه 18 خردادماه سال 1395 هجری خورشیدی برابر با یکم ماه مبارک رمضان سال 1437 هجری قمری در سوریه به فیض عظیم شهادت و آرزوی قلبی خویش نائل شد.
سید رضا نریمانی886680167(2).mp3
زمان:
حجم:
5.21M
#سیدرضا_نریمانی 🎤
🎼 میترسم این چهل روزُ دووم نیارم 💔
سیصد و شصت و پنج روزه لحظه شمارم...
#شوربسیارزیبا🌹🍂
اما آرزوی شهید حاجی بابا چیزی نبود جز شهادت. این را سرهنگ بهرامیان راوی دفاع مقدس از قول دوست شهید میگوید. او ادامه میدهد: «شهید حاجی بابا وقتی میبیند که دوستانش شهید شدهاند به دوست خودش حسین خدابخش گفته بود دعا کن با گلوله توپ شهید بشویم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم میتوانیم مطمئن شویم که خداوند گناهانمان را بخشیده است.»
مرندی از دیگر همرزمان شهید حاجی بابا میگوید: «شهید انس و الفتی مثال زدنی با قرآن داشت. همیشه زیارت عاشورا میخواند. تنها چیزی که به هیچ کس هدیه نمیداد انگشتری بود که از مادرش به یادگار گرفته بود. و به من میگفت میخواهم به گونهای شهید شوم که حتی تکههای بدنم را نتوانند جمع آوری کنند.»
فرمانده عمليات سپاه غرب كشور
محسن روز 16 بهمن 1337 در يكي از محلات تهران ، در خانوادهاي مذهبي ودوستدار اهل بيت عصمت و طهارت (ع) متولد شد . از همان كودكي ، الفباي تقوا را در خانوادة خدا جويش آموخت . وي در سن 7 سالگي قدم در راه مدرسه و تحصيل گذاشت .
محسن از همان بدو ورود به مدرسه هوش استعداد خود را با كسب نمره هاي عالي نشان مي دهد . او دورة ابتدايي را با موفقيت به پايان مي رساند و وارد دبيرستان مي شود . پيش از شروع تكليف ، با عشق و علاقة تمام ، نسبت به انجام فرائض ديني اهتمام مي ورزد . در اين راه چنان پيش مي رود كه در ميان همسالان به تقوا و تقيد ممتاز مي گردد . او همزمان با تحصيل ، در جلسات مذهبي و محافل قرآن شركت مي جويد . و به عنوان عضو فعال و جدي مسجد ( قدس )) كه امامت آنرا آيت الله امامي كاشاني به عهده داشت ، شناخته مي شود .