eitaa logo
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
2.7هزار دنبال‌کننده
20هزار عکس
10.4هزار ویدیو
259 فایل
انس با شهداء برای همنشینی با امام زمان«ع» ومرافقةالشهداء من خلصائک اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عجل الله) السلام علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی
مشاهده در ایتا
دانلود
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تصاویر به شهادت رسیدن😭☝️ بچه شیرهای سپاه که درخانطومان سوریه در چنین روزهایی مظلومانه درسجده خون به خاک افتادن تا ما در کنار خانواده درکمال آرامش بایستیم😔💔 قراربوداین هجم نفرت وکینه داعش به داخل کشورمون بیادکه نذاشتن✌️ بی معرفتیه فراموش کنیم امنیتمون رو مدیون چه کسانی هستیم و چه {{ #مسئولیت_سنگینی}} ⛔فیلم دلخراش است⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#می‌خواهم_گمنـام_بمانم شب قبل از عملیات خیبر نیروهایش را جمع کرد تا از آنها حلالیت بطلبد: «عزیزان! این آخرین دیدار من با شماست💔، باید بدانید که احتمالاً از گردان ما هیچکس برنخواهد گشت، یا شهید خواهیم شد یا مجروح، باید مردانه بجنگیم✌️، پس کسی با ما بیاید که می خواهد حماسه‌ی عاشورا بیافریند»🍃 صحبت هایش که تمام شد، همه به دورش حلقـه زدند. برای این که رضا را بغل کنند و ببوسند، با هم مسابقه گذاشته بودند، هر لحظه نزدیک بود که زیر دست و پای رزمنده هایی که عاشقانه دوستش داشتند، آسیب ببیند! شمعی شده بود که همه پروانه وار به دورش حلقه زده بودند.🌱 شب عملیات نیروها سوار قایق می شدند تا به دل دشمن بزنند☄. سکوت شب بود و قایق‌هایی که موتور خاموش حرکت می کردند تا دشمن متوجه حضور آنها نشود👀. همه ساکت بودند، یا زیر لب ذکر می‌گفتند. رضا برگشت و به یکی از همرزمانش گفت که نمی‌خواهد جنازه اش به سبزوار برگردد.🙂 در وصیت نامه اش هم نوشته بود: «آرزو دارم اگر شهید شدم، همانند شهیدان گمشده جنازه‌ام در بیابان ها بماند و در میـدان جنگ به خاکم بسپارند، خداوندا می‌خواهم که غریب شهید شوم و شهید بی کفن باشم🕊، می خواهم در این بیابان باشم تا به کربلا نزدیک تر باشم. » تقدیر رضا در عملیات خیبر رقم خورد، همانگونه که آرزو می‌کرد: گمنـامی در شهـادت، رضا شبیه شهدای کربلا شهید بی کفن لقب گرفت، چرا که جنازه اش هیچ وقت پیدا نشد.😢😔 #شهید_جاویدالاثر_غلامرضا_پروانه #فرمانده_‌گردان‌رعد_تیپ21امام‌رضا و اما... مژده یوسف به کنعان آمده... آقارضا پس از ۳۶ سال در راه بازگشت است...😭💔
بیست و هفتمین روز از چله ی چهاردهم مهمان سفره ی ❣️شهید محمد تورانی❣️ هستیم.
شهیدی که همسرش هم او را منافق می دانست! مطالبی که میخوانید روایتی است از حیات طیبه فرمانده گردان عملیاتی لشکر ویژه 25کربلا،پاسدار شهید محمد تورانی مظلوم: شهید محمد تورانی متولد سال 1336 در روستای ایلال از توابع شهرستان ساری الگو و اسوه ی اخلاق ومعنویت بود، شهید تورانی را نمی شود اینگونه تعریف کرد ،گمنامی را به نامش سند زده اند و مصلحت خداوند بر این تعلق گرفته است که ناشناخته بماند . مردی بزرگ و بسیار مقید و پیرو بی چون و چرای حضرت امام ،انسانی که جلوه معرفه اللهی بود،زاهدی بی ادعا که سیر و سلوک خویش را دراطاعت از خمینی (ره) می دید.
 دوران طلبگی را در مسجد مصطفی خان ساری سپری کرد.در سال 1358 به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان ساری  پیوست و در تمام مراحل خدمت اعم از برخورد با دشمنان داخلی و خارجی بسیار فعال و کوشا بود . از جمله فعالیتهای شهید محمد تورانی برعلیه ضد انقلاب ،نفوذ در تشکیلات گروهک منافقین در شهرستان ساری با اجازه مسئولین وقت سردار متولیان ،سردار شهید طوسی ،سردار شهید محمدیان ،با مراعات تمام جوانب امنیتی بود و در همین راستا به طور صوری از سپاه اخراج گردید.این اخراج  طوری انجام گرفت که آبرو و اعتبار شهید  بین افراد حزب اللّهی و پاسداران خدشه دار شد به طوری که هر کس  می رسید ،می گفت :منافق از سپاه برو و سپاه جای شما افراد منافق نیست .البته آن برادران حق داشتند که فرد مشکوک را به سپاه راه ندهند.
ذات اله محمدیان همرزم شهید از آن روزها این چنین می گوید: روزی به اتفاق این شهید بزرگوار در آسایشگاه سپاه مشغول استراحت بودیم که یکی از برادران پاسدار به ایشان گفت: منافق برو بیرون ! این جا جای شما نیست .ایشان گفتند: باشد من بیرون می روم اما شمائی که حزب اللهی هستید، ولایت فقیه را برایم تعریف کنید یعنی چه ؟ چرا بدت می آید که می گویم بهشتی در لانه جاسوسی پرونده دارد ؟ در این موقع بود که آن برادر پاسدار با عصبانیت تمام ایشان را از آسایشگاه بیرون کرد ،با هم به خارج از سپاه رفتیم .گفتم :آقای تورانی این چه حرفی است که شما می زنید که بهشتی در لانه جاسوسی پرونده داشته ،ایشان گفتند بهشتی که هیچ حضرت امام در لانه جاسوسی پرونده دارند .این دیگر زمانی بود که به قول معروف آمپر ما بالا رفته بود و با عصبانیت سرش داد زدم : چرت و پرت می گوئی!ایشان با حالت لبخند گفتند:آن پسر نفهمید، شما هم نفهمیدی من چه می گویم ،یقیناً حضرت امام و آقای بهشتی و دیگر بزرگان در لانه جاسوسی پرونده دارند، اما نه به نفع آمریکا بلکه به ضرر آمریکا ،حال تازه فهمیدم که ایشان علیه حضرت امام حرف نزده است!
ایشان داماد ما بودند یعنی شوهر خواهرمان و پس از اینکه قضیه نفاق ایشان مطرح شد ،چندین مرحله خواهرمان آمد که من دیگر با ایشان نمی توانم زندگی کنم و می خواهم درخواست طلاق بدهم .این موضوع را وقتی با حاج آقامحمدیان در میان می گذاشتیم، می گفت: حال کمی صبر کنید شاید خداوند چاره سازی کند و مشکل حل شود. در آن زمان در و دیوارهای خانه توسط خواهرمان (همسرشهید تورانی)مملو از مرگ بر منافق و مرگ بر ضد ولایت فقیه نوشته می شد و ایشان هم مظلومانه در منزل سکوت می کرد . موضوع از آنجایی شروع می شد که ایشان متوجه شدند چند نفر از دوستان و آشنایان گذشته در بیرون مشغول جمع آوری سلاح و مهمات غیر قانونی می باشند و این موضوع را با شهید محمدیان و شهید طوسی در میان می گذارند که این عزیزان با مشورت فرمانده محترم جناب آقای مصطفی متولیان تصمیم می گیرند که ایشان را به عنوان منافق از سپاه اخراج کنند! این کار هم برای سپاه اهمیت داشت و هم برای شخص شهید تورانی و هم برای خانواده ما حائز اهمیت بود . لذا فرماندهان محترم وقت می بایست ترتیبی اتخاذ می کردند که با برنامه فراگیری بتوانند همه جوانب را در نظر بگیرند و آنگاه اقدام کنند.
در مرحله اول شایعه اخراج از سپاه مطرح شد. در یک جو ناباورانه ای همه برادران سپاه و خانواده محترم و همه آنهایی که خانواده تورانی را می شناختند متوجه شدند که تورانی آخرت خود را به دنیای دیگران فروخته است .با همه ناباوری و حیرانی ،این خبر سریع و جدی مطرح شد که همه باور کردند حتی همسر و بستگانش ،لذا تورانی مظلومانه با سپاه خداحافظی کرد. قدم بعدی ارتباط با کتابخانه رسالت بود که یکی از برادران پاسدار مسئول آنجا بود.فصل بهار و تابستان و با توجه به شرایط ،با پول سپاه یک دستگاه آبمیوه گیری و شربت سازی و ماشین بستنی و یخچال به طور غیر مستقیم برای ایشان خریداری گردید و با اشاره سپاه ایشان برق مغازه خود را از خانه رسالت تامین می کرد و پس از مدتی به دستور فرماندهان سپاه برای عادی جلوه دادن موضوع نفاق این شهید برق این دستگاه یخچال سیار را قطع کردند و ایشان مجبور شدند مثلاً دستگاه را به نصف قیمت خریداری شده به فروش برسانند.
در مرحله بعد فرماندهان محترم سپاه تصمیم می گیرند که یک دستگاه موتور سیکلت برای شهید محمدیان خریداری کنند که از طریق ایشان به شهید تورانی فروخته شود .این معامله انجام می شود و پس از مدتی که مثلاً سپاه متوجه این معامله می شود ،به شهید محمدیان تذکر داده می شود که به لحاظ پاسدار بودنتان حق معامله با افراد منافق (شهید تورانی) را نداشته و باید این معامله را به هم بزنید ،شهید محمدیان نیز موتور سیکلت را از ایشان پس گرفته و به دیگری می فروشد .البته تمام این ها فشارهائی برای عادی سازی مسائل و تحلیل جهت انجام مأموریت شهید تورانی بوده است.
شهید بزرگوار تورانی فردی تیز هوش و دارای شم اطلاعاتی بسیار بالائی بود . ایشان گفته بودند که من این توانائی را دارم که با آنها (منافقان)ارتباط برقرار کنم .در هر حال ایشان در این راه زحمات بسیار زیادی را متحمل شده است. پس از شهادت ایشان روزی دادستان انقلاب وقت آقای جمعه ای در سپاه در سخنرانی خود گفته بود که این شهید یک الگو و یک اسوه برای نسل آینده می باشد .من به خاطر دارم ایشان چندین بار همراه افراد منافق دستگیر می شدند و کتک هم می خوردند و در بازداشتگاه هم بازداشت می شدند. حتی چند بار هم در دستشوئی بازداشت بودند ولی به خاطر رضای خداوند این همه بی احترامی و مشکلات را تحمل می کردند.