eitaa logo
Anti_liberal🚩
7.6هزار دنبال‌کننده
33.5هزار عکس
17.1هزار ویدیو
89 فایل
✨️پیشنهادات و انتقادات: @Jahadi68✨️ ✨ادمین تبادل و تبلیغات : @Sagvand_al ✨ 🛑کانالی برای سوزش برعندازان😂 🛑تحلیل جالب از اتفاقات روز دنیا👌 🛑دفاع منطقی از ایدئولوژی انقلاب🇮🇷 🛑متناسبترین واکنش به رویدادهای روز دنیا🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
Anti_liberal🚩
❥‌"✿°↷ ⸾• بــَـࢪمـَــــداࢪ‌ِعـــــ♡ــــــشق 𖥸 ˼•⸾. #پارت2 منظورش را نفهمیدم. باز گذاشتم به حساب بی
❥‌"✿°↷ ⸾• بــَـࢪمـَــــداࢪ‌ِعـــــ♡ــــــشق 𖥸 ˼•⸾. بعدها مادرم به من می گفت: نمی دانم آن روز چرا نرم شدیم، یا بدقلقی نکردیم. یا جواب رد ندادیم. من اصلا آماده شده بودم بگویم شرط اول مان این است که دامادمان سپاهی نباشد. واقعا نمی دانم چرا این طور شد. شاید قسمت بوده. فکر کنم یک روز قبل از مراسم عقد بود که ابراهیم به من گفت: اگر اسیر شدم یا مجروح، باز هم حاضری کنار من زندگی کنی؟ گفتم: من این روزها فقط فهمیده ام که آرم سپاه را خونین ببینم. نگاه کرد، در سکوت، تا بگویم: من به پای شهادت تو نشسته ام. می بینی؟ من هم بلدم توکل کنم. ما اصلا مراسم نداشتیم. اوایل دی ماه سال 1360 بود که یک روز راهی خرید عروسی شدیم. من بودم و ابراهیم و خانواده هامان. یک حلقه خریدیم، کوچک ترینش را، به هزار تومان. ابراهیم حلقه نخواست. از طلا و پلاتین و این جور چیزها، خوشش نمی آمد. نه که خوشش نیاید. به شرع احترام می گذاشت. @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| #پارت2 با شركت در اين جلسات، محمد آگاهيهاي سياسي و مذه
- - - ꧁بر مــــدار عشـــ♡ــــق꧂ - - - ✨❤️|| گروه توحيدي صف با اين كار به رژيم شاه فهماند كه نميتوانند هر كـاري را بدون توجه به خواست مردم مسلمان ايران انجام دهند. طرح ديگر اين گـروه كـه باز هم در جهت جلوگيري از تاخت و تاز بيگانگان بود، انفجار هليكـوپتر نظـامي بود. اين هليكوپتر كه چند مستشار امريكايي در آن سوار بودند، منفجر شد و آنهـا به هلاكت رسيدند. با همين هدف، گروه توحيدي صف، يك ميني بوس حامل چند نظامي امريكايي را مورد هدف قرار داد و با انداختن دو نارنجك به داخل آن باعث كشته و زخمي شدن نظاميان امريكايي شدند. اين چنـد طـرح دو هـدف بـزرگ داشت؛ يكي اينكه هم رژيم شاه و هـم خـود امريكاييهـا خيـال نكننـد، مـردم از توطئه هايشان خبر ندارند و يا كسي نيست كه جلو اينها بايستد. مبـارزان بـه ايـن وسيله ميخواستند به آنها بفهمانند كه اگرچه امام خميني(ره) را به خارج از ايران تبعيد كرده اند، اما ياران و پيروان او در صـحنه پيكـار هسـتند و راه او را دنبـال ميكنند. هدف دوم اين بود كه به جواناني كه دلشان خون بود و از كارهاي ضـد مردمي رژيم شاه عصباني بودند، راه را نشان دهند و مسيرِ مبارزه را ترسيم كننـد. چرا كه اگر الگوي مناسبي نبود، ممكن بود اين جوانان به بيراهه بروند. همين آگاه سازيها بود كه وقتي در دي ماه سال 1356 رژيم شاه مقاله اي عليـه امام خميني(ره) در يكي از روزنامه هايش چاپ كـرد، مـردم مسـلمان ايـران، بـه خيابانها ريختند و خشم خودشان را نشان دادند. تظاهرات مردم در بعضي شهرها، مثل شهر قم، چنان شديد بود كه رژيم مجبور شد مأموران مسلح خود را به مقابله با مردم به خيابانها بفرستد و آنها را سركوب كند. آنها فكر ميكردنـد بـا كشـتن گروهي از مردم، ديگران ميترسند و به خانه هايشان پناه ميبرند. اما حساب رژيـم كاملاً اشتباه بود. كشتار مردم نه تنها آنها را نترساند، بلكه اين تظـاهرات شـديدتر هم شد. در چهلم شهداي قم، مردم تبريز به خيابانها ريختند و مراكز دولتي رژيـم را به آتش كشيدند. و با كشتار مردم تبريز، مردم يزد بـه خيابانهـا آمدنـد و ايـن حركت و همبستگي سراسري ادامه داشت، تا جايي كه رژيم ازترس اينكـه مبـادا مردم به كاخهاي او بريزند، در شهرهاي بزرگ ايران حكومت نظامي اعلام كرد. '🌼🌿' @Antiliberalism
Anti_liberal🚩
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• #پارت2 محبت پدر: درخانه ای کوچک و مســتاجری درحوالی ميدان خراسان تهر
•✵𖣔✨⊱سـلام‌بࢪابراهیـم⊰✨ 𖣔✵• پيامبراعظم ميفرمايــد:فرزندانتان را در خوب شدنشــان ياری كنيد، زيرا هر كه بخواهد ميتواند نافرماني را از فرزند خود بيرون كند. بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهی نكرد. البته پدرمان بسيار انسان با تقوائي بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت ميداد. او خوب ميدانست پيامبر ميفرمايد:عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است براي همين وقتی عدهای از اراذل و اوباش در محله اميريه شاپورآن زمان، اذيتش كردند و نميگذاشتند كاسبی حلالی داشته باشد، مغازهاي كه از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت. آنجا مشــغول كارگری شد. صبح تا شــب مقابل كوره می ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه های كوچك بخرد.ابراهيــم بارها گفته بود: اگر پــدرم بچه های خوبی تربيــت كرد. به خاطر سختی هایی بود كه برای رزق حالا ميكشيد. هــر زمان هم از دوران كودكی خودش يــاد ميكرد ميگفت: پدرم با من حفــظ قرآن را كار ميكرد. هميشــه مرا با خودش به مســجد ميبرد. بيشــتر وقتها به مسجد آیت الله نوری پائين چهارراه سرچشمه ميرفتيم. آنجا هيئت حضرت علی اصغربر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هيئت را داشت. يادم هســت كه در همان سالهای پايانی دبســتان، ابراهيم كاری كرد كه پدر عصبانی شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد. ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه برای ناهار چه كرده. اما روی حرف پدر حرفی نميزدند. شــب بود كه ابراهيم برگشــت. با ادب به همه سالم كرد. بالافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردی داداش؟! پدر در حالی كه هنوز ناراحت نشــان ميداد اما منتظر جواب ابراهيم بود. ابراهيم خيلی آهسته گفت: تو كوچه راه ميرفتم، ديدم يه پيرزن كلی وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم كمك كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلی تشكر كرد و سكه پنج ريالی به من داد. نميخواستم قبول كنم ولی خيلی اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم. ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم. پدر وقتی ماجرا را شنيد لبخندی از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حال اهميت ميدهد. دوستی پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشــد شخصيتی اين پسر مشخص بود. اما اين رابطه دوستانه زياد طولانی نشد! ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت های پدر را از دســت داد. در يك غروب غم انگيز ســايه ســنگين يتيمی را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد. آن ســالها بيشــتر دوســتان وآشنايان به او توصيه ميكردند به سراغ ورزش برود. او هم قبول كرد راوی:خواهرشهید زنـدگۍنامھ‌شهیـد‌ابࢪاهیم‌هادۍ💜✨