لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطبه اول نماز جمعه بخش کن ۹ خرداد
توسط امام جمعه موقت حاج اقا رنجبر
💻 واحد روابط عمومی نهاد امامت جمعه بخش کن تهران
@N_J_Kan
@binesh_rahbordi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
خطبه دوم نماز جمعه بخش کن ۹ خرداد
توسط امام جمعه موقت حاج اقا رنجبر
💻 واحد روابط عمومی نهاد امامت جمعه بخش کن تهران
@N_J_Kan
@binesh_rahbordi
هدایت شده از کانال مشرق
📍رضایت رهبری از "وفاق" و نقرهداغ شدن تندروها
🔸مقام معظم رهبری، در دیدار اخیر خود با وزیر کشور و استانداران؛ در ارزیابی از وضعیت عمومی کشور فرمودند:
"فرصت در کشور زیاد است. «فرصت» یعنی چه؟ یعنی در فضای عمومی کشور مسئلهی خاصّی وجود ندارد؛ نه جنگ داریم، نه بیماری داریم ــ روزهایی که کرونا بود، مگر میشد آدم اینجور راحت کار کند؟ شما ندارید این را ــ نه یک مشکل امنیّتی حادّی داریم؛ حالا گوشهکنار یک چیزهایی هست، بیخبر نیستیم، امّا مسئلهی حادّ امنیّتی نداریم؛ اختلافات جناحی و سیاسی آنچنانیای -هم- که یک روزهایی خیلی اوج داشت، نداریم. بنابراین، فضای کلّی کشور الان یک فضای خوبی است."
🔺در بخش "نبود اختلافات سیاسی و جناحی آنچنانی در فضای فعلی کشور" که صراحتا مورد اشاره و رضایت مقام معظم رهبری قرار گرفته است؛ باید دانست که این از اثرات گفتمان وفاق است.
🔺چه اینکه دولت، موتور اصلی کنشهای سیاسی در کشور ماست و اگر در برهههایی شاهد کاهش تنشهای سیاسی، لغو فضای کثیف تهمتزنی، نبود گفتمانهای انحرافی، کساد بودن بازار نمایش مدیریتی و از این قبیل هستیم یعنی دولت وقت قصدی برای پمپاژ این رفتارها ندارد.
در وهله بعد نیز باید دانست که فضای وفاق محقق نمیشود مگر اینکه دو قوه دیگر و نیز بزرگان جریانات سیاسی رقیب دولت؛ با رئیسجمهور همدل باشند.
🔺لذاست که اگر اکنون شاهد یک فضای سیاسی معقول و بیتنش در کشورمان هستیم این اثر نجابت رئیسجمهور و سران قوا در کنار کنشگری چپهای نجیب و اصولگرایان نخبه است.
🔺کما اینکه شاهد بودیم پس از تأکیدات رئیسجمهور در ابتدای آغاز به کار دولت بر وفاق؛ مجلس با رأی حداکثری به تمام کابینه پزشکیان به صحنه آمد، بزرگانی مثل حداد عادل و باهنر از "وفاق" حمایت کردند و رسانههای مبرّز کشور نیز اجازه ندادند این دستور کار مهم سیاسی از دور خارج شود.
🔺در این وادی البته خوبست بدانیم که افرادی در میان سوپرانقلابیها، چپهای نانجیب، پیروان یک سخنران مدعی ارتباط با غیب و عدالتخواهان تندرو هستند که به سان یک مربع شوم قصد پذیرش وفاق را ندارند و اگر تاکنون زمینه و فرصتی برای بحرانسازی نیافتهاند به دلایل پیشگفته در بالاست.
🔺اینان که از بام تا شام مشغول تمسخر گفتمان وفاق هستند و کلمه بیریشه "وفاقیون" را هم اختراع کردهاند؛ دائما تقلا میکنند تا دستاوردهای بروزیافته را انکار و ضعفهای موجود را بزرگنمایی کنند و جالب آنکه در این مسیر به دنبال پروموت کردن خودشان هستند و نیمنگاهی هم به انتخابات ریاستجمهوری آینده دارند.
🔺لکن تیرهای اینان تاکنون به سنگ خورده است، قانون کالابرگ پس از چندین سال معطلی به اجرا درآمده است، روند کاهش تورم آغاز شده، مقام معظم رهبری از وضعیت سیاسی کشور رضایتمندی دارند و به دلیل همین آرامش نیز مردم در شرایط بهتری برای سنجش میزان کارآمدی و کارنامه گفتمانهای سیاسی و اجرایی کشور برای هر انتخاباتی قرار دارند.
🔺طبعا چنین شرایطی به ضرر منتقدان رؤیافروش و بیکارنامه گفتمان وفاق است.
#وبلاگ_مشرق
@mashreghnews_channel
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📣 آقای مؤمنی بخاطر آشنایی با همه مناطق کشور، یک فرصت است. ۱۴۰۴/۳/۷
📥 مطلب مرتبط: ریل
💻 Farsi.Khamenei.ir
امیدوارم عزیزان متوجه خط روایی رهبر معظم انقلاب شده باشند...
امیدوارم فهمیده باشیم رهبر انقلاب از شرایط وفاق در کشور رضایت دارند و این مساله به تعبیر اميرالمؤمنين ع اجمعها لرضی الرعیه است.
امیدوارم آنهایی که به قول خودشان مارپیچ سکوت را می شکنند متوجه باشند که سکوت معنایش سکون نیست!
گاه برای کار بیشتر و کاملتر و دقیقتر و عمیقتر باید سکوت کرد و کار کرد
می شد در حج ماند و به آرامی با ارتباط گیری با حجاج و نخبگان و علمای جهان اسلام روشنگری کرد و همه را متوجه دشمن واحد جهان اسلام کرد نه اینکه هم خودمان را از حج و هم حج را از خودمان محروم کنیم.
فهم این مسائل سخت نیست اما خب هیجانات زودگذر مانع است...
@Binesh_Rahbordi
🔺 چرخش تاکتیکی، عدول نیست؛ بلوغ است
🖊 محمدعلی رنجبر
متأسفانه گاهی در میان برخی نیروهای متدین و انقلابی، نوعی جمود تحلیلی دیده میشود؛ گویا موضعی که یکبار در شرایطی خاص اتخاذ شده، باید تا ابد همان بماند و هر تغییری، نوعی عدول یا انحراف قلمداد شود.
📌 اما حقیقت این است که عقلانیت انقلابی، چیزی جز فهم درست زمان، تشخیص صحنه و انعطاف تاکتیکی برای حفظ اصول نیست.
🔹 تفکیک مهم: اصول ثابتاند، روشها سیال
انقلاب اسلامی اصولی دارد که تغییرناپذیرند: استقلال، عدالت، نفی استکبار، مردمسالاری دینی، ولایتفقیه و... اما تاکتیکها و روشها تابع شرایط، اولویتها و اقتضائات زمانهاند. ممکن است دیروز تقابل حداکثری با یک جریان مصلحت باشد، و امروز تعامل هدفمند با بخشی از همان جریان.
🔹 سیره امام و رهبری: مدرسهی عقلانیت سیاسی
امام خمینی (ره) از مدیریت مسئله بنیصدر تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸، بارها نشان داد که مصلحت نظام را بالاتر از ماندن بر تاکتیکهای اولیه میداند.
رهبر انقلاب نیز بارها بر اساس ضرورت صحنه، در موضوعاتی چون مذاکره، تعاملات سیاسی داخلی، یا مواجهه با نهادها، سیاستها را بازتنظیم کردهاند.
🛑 این نه تناقض است، نه عقبنشینی؛ این یعنی درک پیچیدگی میدان و حرکت در مسیر حکمت.
🔻 اشتباه برخی چیست؟
وقتی برخی نیروهای دلسوز، موضِعمحور و نه مسئلهمحور میشوند، بهجای حل مسئله، بر حفظ یک «موضع فیکسشده» تأکید میکنند.
چنین رویکردی باعث میشود جبهه انقلاب از درک واقعیت عقب بماند، میدانداری را به رقیب یا نفوذیها واگذار کند، و از همه مهمتر، ولایتفقیه را تقلیل دهد به تکرار مواضع گذشته، نه فهم روح جاری در تدبیر رهبری.
✅ جمعبندی راهبردی:
ولایتمداری واقعی یعنی همراهی با منطق زندهی هدایت، نه تکرار قالبهای منجمد.
انقلابیبودن یعنی حضور هوشمند در صحنه، نه پافشاری بر گذشته بدون درک زمان.
🖋 بیاییم بپذیریم:
پایبندی به اصول، با تغییر در تاکتیکها منافات ندارد؛ بلکه نشانه بلوغ سیاسی است.
#بینش_راهبردی
#چرخش_تاکتیکی
#عقلانیت_انقلابی
#ولایتفقیه
#روح_تدبیر
@Binesh_Rahbordi
به مناسبت سالگرد ارتحال امام قالب جدیدی برای روایت آنچه امام انجام داد را انتخاب کردیم
قالب رمان
یک رمان کوتاه
امید که قابل استفاده باشد
تقدیم به روح بلند و ملکوتی بنیانگذار انقلاب اسلامی🌹
📘 رمان: از خُردهها تا افقها
🖊محمدعلی رنجبر
فصل اول: «مرگ یک سؤال»
شب، سرد بود. حجره بوی رطوبت کتابهای سالخورده را میداد. برگههای جزوه «طهارت» روی زمین پخش شده بودند. مصطفی با دستی لرزان کتاب مکاسب را بست و با خودش زمزمه کرد:
«اگر این همه مسأله، مسأله است… پس کجاست راه؟»
از وقتی به قم آمده بود، شبها با خودش زمزمه میکرد. اولش با صدای بلند. بعد آهستهتر. حالا فقط با چشم. چشمهایی که بیشتر از آنکه بخوانند، میپرسیدند.
یکی از استادانش امروز در درس خارج گفته بود:
«ما موظف به کشف مسائل نو نیستیم؛ باید همان مسائل قدیم را تعمیق کنیم.»
و مصطفی، در دلش، مرگ یک سؤال را حس کرده بود.
دو شب پیش، هنگام نماز جماعت در فیضیه، طلبهای جوانتر آرام در گوشش گفته بود:
– شنیدی فلانی رفته نجف؟ برای دیدن آقای خمینی؟
– برای چی؟
– میگه حرفهاش فرق داره… فقهش بوی سیاست میده…
– سیاست؟ یعنی… فقه حکومتی؟
– نه فقط فقه. اصلاً نگاهش یهجور دیگهست. میگه باید کلّ جامعه رو دید، نه فقط رساله عملیه رو!
آن شب، مصطفی نخوابید. صدای باد لای درختهای حیاط میپیچید. او برای اولین بار، میان سطرهای کتاب «کفایه»، جای خالی یک چیز را دید. چیزی که سالها پنهان مانده بود. «جامعه».
فردا صبح، وقتی به درس رسید، هنوز ذهنش در نجف بود. استاد، مثل همیشه، درگیر احتمالات اصولی بود. طلبهها، مثل همیشه، میان تعریف و تطبیق غرق بودند.
اما مصطفی، برای اولین بار، احساس کرد دارد از کلاس عقب میافتد… نه از نظر علمی؛ از نظر واقعیت.
پیش خودش گفت:
«شاید وقتشه راه بیفتم… نجف… خمینی… شاید اونجا پاسخ سؤالی هست که اینجا مُرد.»
بخش اول
#رمان
#امام_خمینی
@Binesh_Rahbordi
📘 رمان: از خُردهها تا افقها
🖊محمدعلی رنجبر
فصل دوم: «خانهای در کوچه باریک»
در گذرهای غبارآلود نجف، هوا بوی خاک گرم میداد. مصطفی ایستاده بود، با دستی که بر دیوار گلی خانهای قدیمی تکیه داده بود. چشمهایش، خانهای را مینگریست که از آن، صداهایی متفاوت به گوش میرسید.
صدای فقه نبود. صدای سیاست هم نبود. صدای «فکر» بود. آنگونه که کمتر در حجرههای فیضیه شنیده میشد.
طلبهای عراقی، که نقش راهنما را برایش بازی میکرد، زمزمه کرد:
– همینجاست… خانه آقا. نه تابلویی، نه حاجبی. فقط صداست که اینجا را بلند کرده.
مصطفی آرام داخل شد. چند نفر در ایوان نشسته بودند. صدای امام هنوز نرسیده بود. اما بر دیوار، بر سکوت، بر نفسها، چیزی سنگینی میکرد؛ عظمت یک اندیشه.
جلسه شروع شد. امام آمد. بیهیاهو. با عبایی ساده و عمامهای آرام. اما کلماتش، مثل تبر به جان آنچه مصطفی سالها آموخته بود، افتاد:
«فقه، اگر نتواند جامعه را اداره کند، همان بهتر که در کتابها بماند...
اگر علما نتوانند در برابر طاغوت بایستند، پس این همه اصول و فروع به چه درد میخورد؟
باید دستگاه فقاهت، به جای پاسخگویی صرف به مقلّد، بتواند برای یک امت، برای یک تمدن، طرح داشته باشد.»
مصطفی درجا ماند. دیگر نمینوشت. فقط گوش میداد. دلش میلرزید.
برای اولین بار، «فقه» را نه در قامت استفتا، بلکه در قدّ و قامت امامت جامعه دید.
بعد از درس، با یکی از شاگردان امام آشنا شد. طلبهای اهل شیراز به نام سید علی.
– از کجایی؟
– از قم… دو ساله در درس فلانی میرم.
– خوبه… اما اونجا بیشتر فقه برای مسائل شخصیه. آقا داره کل عالم رو نگاه میکنه. میگه باید «ولایت فقیه» نه فقط در رساله، که در ساختار جامعه پیاده شه.
– یعنی حکومت دینی؟
– نه، دقیقتر از اون. یعنی بازگرداندن اداره جامعه به عقلانیت دینی، اما با ابزار روز، با فهم سیستمی.
شب، مصطفی تنها به حرم امیرالمؤمنین (ع) رفت. نشست در گوشهای و نوشت:
«امروز، فقه برایم زنده شد. امام، فقه را از قبرستان استفتائات بیرون کشید و در میدان جامعه نشاند.
شاید این، همان اسلام ناب است…
همان که میگوید: دین، آمده برای ساختن دنیا؛ نه فقط نجات آخرت.»
فردا، دوباره بازگشت. و بعد، روز بعد. و بعدتر…
ایمانش به امام، از جنس ایمان به شخص نبود؛
ایمان به افق بود… افقی که حالا، با تمام وجود، میخواست در قم، در حوزه، در جامعه، در تاریخ، از نو بکارد…
بخش دوم
#رمان
#امام_خمینی
@Binesh_Rahbordi
📘 رمان: از خُردهها تا افقها
🖊محمدعلی رنجبر
فصل سوم: «صدای ناهماهنگ»
قطار شبانه به ایستگاه قم رسید. هوا هنوز روشن نشده بود. مصطفی از سکو پایین آمد، انگار قدم به شهری میگذاشت که دیگر برایش همان شهر گذشته نبود. قم عوض نشده بود، اما او دیگر همان مصطفی نبود.
کولهاش سبک بود؛ اما اندیشهاش سنگین. یادداشتهایش از نجف پر شده بود از مفاهیمی که تا پیش از آن، جایی در ذهنش نداشتند:
نظامسازی فقهی. ولایت فقیه به مثابه مدیریت تمدنی. دستگاه ادارهی جامعه دینی.
به حجره که رسید، محمدرضا همحجرهاش هنوز خواب بود. مصطفی روی زمین نشست و همانجا، کنار کرسی، مشغول بازخوانی یکی از سخنرانیهای امام در نجف شد. آرام زمزمه کرد:
«ما اگر فقه را به جامعه پیوند نزنیم، گرفتار بازی قدرت دیگران خواهیم شد…»
ناگهان صدای محمدرضا بلند شد:
– مصطفی! از کجا آوردی این جمله رو؟ این حرفها تو کتابهای اصول نیست.
مصطفی فقط لبخند زد.
– از نجف آوردم… از جایی که فقه، فقط علم نیست، افق است.
روز بعد، در درس استاد معروف حوزه، مصطفی در میان جمعیت نشست. استاد، طبق معمول، بحث را از اشکال چهارم قیاس شروع کرد. مصطفی نوشت، اما نه حرفهای استاد را. فقط یک جمله برای خودش:
«اینجا کسی نمیپرسد فقه برای جامعه چه میگوید؛ فقط میپرسند این قاعده در کدام کتاب آمده…»
در پایان درس، پرسشی مطرح کرد:
– استاد! اگر تمام این قواعد اصولی، در نهایت نتواند یک دولت اسلامی بسازد، ما دقیقاً چه میسازیم؟
جمعیت برگشتند. استاد مکثی کرد. بعد با لحنی تیز گفت:
– طلبه باید تکلیف خودش را با علم روشن کند. ما اینجا برای سیاستورزی نیامدهایم، برای «تحصیل» آمدهایم.
و مصطفی، همانجا فهمید:
اولین مقاومت، نه از حکومت، که از «حوزه» است…
هفتههای بعد، او آرام آرام حلقهای کوچک از طلاب جوان دور خودش جمع کرد. برخی دلزده بودند، برخی کنجکاو، و برخی دقیقاً مثل خودش، در پی افقی دیگر.
در یکی از جلسات شبانهی این حلقه، گفت:
– امام میگوید اگر فقیه، به نظام سیاسی نگاه نکند، فقهش عقیم میماند. ما باید «جامعه را ببینیم»، نه فقط «جزئیات را حفظ کنیم».
– یعنی باید فقه سیاسی بخونیم؟
– نه فقط فقه سیاسی. باید «فقه جامعه» بخوانیم؛ باید از منطق شبکهای قدرت سر درآریم؛ باید بدانیم فقه چگونه میتواند نظام خلق کند.
اما همین حلقه، چشمِ برخی اساتید را گرفت. شایعهها پیچید. گفته شد:
«فلانی از نجف آمده تا سیاست را وارد حوزه کند…»
و مصطفی، بار دیگر، ایستاده بود در آستانه هجومی که اینبار، از درون حوزه میآمد…
بخش سوم
#رمان
#امام_خمینی
@Binesh_Rahbordi
📘 رمان: از خُردهها تا افقها
🖊محمدعلی رنجبر
فصل چهارم: «آینههایی در مه»
زمستان ۱۳۴۹، قم رنگی خاکستری داشت. سرما نه تنها در کوچهها، که در دلها نیز خزیده بود. اما مصطفی، هر شب با چند طلبه جوان دور هم مینشستند و متون امام را مخفیانه میخواندند. سخنرانیهای او در نجف، نامهها، و آن جزوهی پرهیاهو: «ولایت فقیه».
اما آن شب، کسی از تهران آمد. مردی انقلابی با ریشی تنک و چشمهایی تیز. برای اولین بار، مصطفی شنید که امام، فراتر از نقد حکومت، در پی براندازی نظم شاهنشاهی است.
– امام فقط فقیه نیست، رهبره… میخواد ساختار رو از ریشه تغییر بده…
– اما چطور؟ با چه ابزاری؟ این مردم هنوز فقه رو هم نمیفهمن، چه برسه به حکومت دینی!
آن مرد گفت:
– مردم، اگر افق ببینن، به راه میافتن… مشکل، افق نداشتنه، نه ابزار.
چند ماه بعد، خبر رسید: در تهران، جمعی از روحانیون جوان، اعلامیهای را پخش کردهاند با امضای «شاگردان امام». برخی دستگیر شدند. و ناگهان، جلسههای مصطفی در قم، تحت نظر رفت.
در یکی از همان شبها، وقتی بحث بر سر «خطر مدرنیزاسیون بیریشه» بود، مصطفی گفت:
– امام دقیق فهمیده بود شاه چرا خطرناک است؛ چون فقط ظالم نبود، برنامهریز تمدن سکولار بود.
سکوتی سنگین نشست. یکی از طلاب جوان آرام گفت:
– یعنی ما باید برای تمدن خودمون برنامه داشته باشیم؟
– دقیقاً. امام میگه انقلاب، فقط نه گفتن نیست؛ بازساختن منظومهی اداره دنیاست، با منطق توحیدی.
در همان روزها، به شکل موازی، امام در نجف، سخنرانیهای جدیدی آغاز کرد. مصطفی از طریق نوارهای صوتی، میشنید. نوارهایی که دست به دست، از کوچههای تهران تا حجرههای خاموش قم میرفتند.
و در یکی از این نوارها، امام گفت:
«اگر ما بتوانیم مردم را آگاه کنیم، اگر مردم بدانند اسلام چیست، خودشان قیام میکنند... مردم باید بفهمند که دین آمده برای زندگی، نه صرفاً عبادت.»
مصطفی دفترش را بست. از پنجره به صحنه فیضیه نگاه کرد. زمزمه کرد:
– این دیگر فقه نیست… این، طرح رهاییست.
اما همان شب، طلبهای که نوار را برایش آورده بود، دستگیر شد. شایعه رسید که ساواک، برخی جلسات حوزوی را نفوذی کرده. استاد اصولشان، تلویحاً گفت:
– برخی در حوزه، دنبال سیاستبازی هستند. اینجا جای عبادت است، نه انقلاب…
و مصطفی، بار دیگر تنها ماند. اما اینبار، تنهاییاش روشن بود. چون خودش را در زنجیرهای از حرکت میدید.
#رمان
#امام_خمینی
@Binesh_Rahbordi
📘 رمان: از خُردهها تا افقها
🖊محمدعلی رنجبر
فصل پنجم: «انقلابی پیش از انقلاب»
صدای امام حالا دیگر فقط در حلقههای درسی یا حاشیهنویسیهای طلبهها طنین نداشت. این صدا، از میان کتابهای اصول بیرون زده بود، کوچهها را درنوردیده بود، و داشت از پشت دیوارهای حوزه، به متن جامعه میرسید.
مردم در بازارها، جوانان در جلسات مخفی، کارگران در شبنشینیهای ساده، و حتی برخی افسران خاموش ارتش، حرفهایی را میشنیدند که تا آن روز، هیچ فقیهی جرئت بر زبان آوردنش را نداشت.
و این حرفها، فقط «نه گفتن» به شاه نبود. حرفهایی بود درباره اینکه دین، میتواند جامعه را اداره کند. دین، میتواند بهجای حاشیه، در متن تاریخ حاضر باشد.
در یکی از همان شبها، مصطفی به جمع کوچکی از شاگردان خود گفت:
– امام دارد با فقه، ساختار فکر حاکم را به چالش میکشد.
نه فقط سلطنت شاه، بلکه سکولاریسمی که سالهاست در ذهن حتی متدینین رسوب کرده.
یکی از طلاب گفت:
– اما فقه مگر سیاستپذیر است؟ مگر دین آمده که حکومت کند؟!
مصطفی پاسخ داد:
– اگر نیامده، چرا از عدالت سخن گفته؟ چرا از ولایت؟ چرا از اقامه قسط؟
امام دارد میگوید: مشکل ما این نیست که بیدینیم؛ مشکل این است که دین را کوچک فهمیدهایم.
مردم هم کمکم داشتند این را میفهمیدند. نه از راه نظریهپردازی. از راه مقایسه.
میدیدند چطور روحانیای با صدای آرام، جرئت گفتن چیزی را دارد که صدها حزب و گروه نگفتهاند:
«اگر یک ملت بخواهد، شاه هیچکاره است.»
و در دل همین جمله، مفهومی عظیم نهفته بود:
امت اگر آگاه شود، دیگر به نیابت نیاز ندارد؛ خود حاکم میشود.
مصطفی مینوشت، گوش میداد، حرف میزد، و مهمتر از همه: «میدید».
میدید چگونه یک نظریه، از دل فقه بیرون آمده، و دارد یک جامعه را بیدار میکند.
در یادداشتهایش نوشت:
«پیش از آنکه انقلاب مردم آغاز شود، امام انقلاب فقه را آغاز کرده بود.
انقلابی در معنا، در کارکرد، و در نسبت دین با قدرت.
انقلاب از "احکام مکلفین" به سمت "هدایت امت".»
#رمان
#امام_خمینی
@Binesh_Rahbordi