eitaa logo
دفاع مقدس
4.3هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
12.7هزار ویدیو
1.1هزار فایل
🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷 ✅مرجع‌ نشر آثار شـ‌هدا و دفاع‌مقدس ⚪️روایت‌گر رویدادهای جنگ تحمیلی #کپی_آزاد 🌴اینجا سخن از من و ما نیست،سخن از مردانی‌ست که عاشورا را بازیافته،سراسر از ذکر﴿یالیتناکنامعک﴾لبریز بوده و بال در بال ملائک بسوی کربلا رهسپار شدند🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷۹ بهمن ۱۳۶۶ - سالروز شهادت محمد زندی فرمانده گروهان شهید مدنی گردان کمیل -- لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) 🕊🕊 عروج: عملیات بیت المقدس ۲ — ماووت عراق 🎞 فایل صوتی👆👆 | مصاحبه با شهید محمد زندی - دوران دفاع مقدس ا🌱🕊🌱🕊🌱🌱🕊🌱 لحظه ای همکلام با زندی گفتمش از چه رو می خندی؟ گفت: اینجا کنار اربابیم با حسین شهید شادابیم ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ اینجا بیت شهداست ☝️☝️☝️
دفاع مقدس
💕 عاشق و شیدای اهل بیت(ع) سردار شهید محمد زند مولوی در مثنوی معنوی ابیاتی داره واقعا شرح حال است، جایی که میگوید: عاشقی پیداست از زاری دل نیست بیماری چو بیماری دل علت عاشق ز علتها جداست عشق اصطرلاب اسرار خداست عاشقی گر زین سر و گر زان سرست عاقبت ما را بدان سر رهبرست 🎙 آشنایی بنده با این شهید برمیگرده به پائیز سال 63 بعد از ماه محرم بود که فرمانده ما ، جمعی از لشگر ده رو جدا کرد و زیر در مقری که به نام معروف بود در کنار یه قبرستان مستقر کرد. ما شب ها میرفتیم جلو و در اطراف که در اون منطقه مستقر بودند میکردیم بردن TX50 با قاطر و اون هم شب ، زیر پای دشمن و کار گذاشتن آنها واقعا کار سختی بود. صبح هم برای نماز صبح خسته برمیگشتیم و در مقر استراحت میکردیم. جمعه ها به ما استراحت داده بود و از جلو رفتن و مین گذاری معاف بودیم. کنار مقر ما یک چند تا اطاقک حمام بود که رزمنده هایی که توی منطقه بودند استفاده میکردند. در نزدیکی ما و در خط پدافندی بچه های مستقر بودند و گاهی اوقات با هم گعده میگرفتیم فرمانده اون بچه ها محمد زندی بود خودش میگفت بچه تهران است فرمانده ای به نهایت ادب و تواضع. میگفت: است چندین بار نزدیک مقرمون با هم روبرو شده بودیم. یه روز اومد پیش ما یادم نمیاد چیکار داشت اما قبل از ظهر بود و من هم داخل چادر یه نوار از سخنرانی های های رو گذاشته بود فکر کنم نوار بود. داشت سخنرانی پخش میشد و من هم با دوستان مشغول بودیم محمد زندی همون درب چادر نشست و بعد از چند لحظه دیدم سرش رو داخل دوتا زانوش گرفت و چفیه سفید رنگش رو هم روی سرش کشید و رفت توی حال... شاید به دقیقه نرسید که صدای هق هق گریه اش بلند شد. میخواست صداش رو مخفی کنه اما نمیشد کاری کرد که ما هم در چادر همراه او شدیم نیم ساعت طول کشید و ما با گریه شهید زندی گریه میکردیم. نوار که تمام شد سرش رو بلند کرد و با چفیه اش اشکش رو پاک کرد. چشمهاش کاسه ی خون بود. بعد یک معذرت خواهی از بچه ها کرد که خاطرتون رو مکدر کردم. شهید محمد که خداحافظی کرد و رفت ما تازه به خودمون اومدیم هم اونجا بودند. با یه نگاهی به هم کردیم به حسن گفتم بابا این ها کجا هستند و ما کجا. بعد از اون هم چند بار دیگه به مناسبتی شهید محمد رو دیدم.. در در سرمای منفی 20 درجه از ارتفاعات مشرف به به دیدار خدا رفت. 🌷شهدایی که حسینی بودند و حسینی رفتم 🕌 رفتند چه جانسوز و گذشتند چه دلگیر آن سینه زنان حرمت دسته به دسته (راوی: همرزم شهید)
14.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 یادی از شهید محمد زندی، 🕌 شیدا و عاشق دلسوخته اهل بیت(ع) 🌱 از فرماندهان گردان کمیل -- لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) 🌷 سالروز شهادت 🕊🕊
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسطوره ی دفاع مقدس افتخار حزب الله فرزند روح الله (ره) سینه زن و گریه کن حضرت اباعبدالله (ع) 🌹 شهید محمد زندی 🌴 از فرماندهان گردان کمیل لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) ‌‌‍‌‎‌•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈• ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ ▪️ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas ▪️ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas ▪️ تلگرام https://t.me/DefaeMoqaddas2
۹ بهمن ۱۳۶۵ در این روز، شهید حجت‌الاسلام عبدالله میثمی نماینده حضرت امام در قرارگاه مرکزی خاتم‌الانبیاء(ص) در عملیات کربلایی ۵ از ناحیه سر، مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به کما رفت. این روحانی مجاهد و مخلص، سه روز بعد، بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسید🌷🌷 در تاریخ ۹ بهمن ۶۵ در منطقهٔ عملیاتی کربلای ۵، از ناحیهٔ سر مورد اصابت ترکش قرار گرفت این شخصیت مومن و وارسته در جبهه، حضور تأثیرگذاری داشت بطوری که در زمان حیاتش، بسیاری از همرزمان و فرماندهان از وی به نیکویی یاد کرده ... و از شهادت او نیز بسیار متأثر شدند. ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ 🌱 شهید عبدالله میثمی سال ۱۳۳۴ در خانواده‌ای مذهبی در اصفهان متولد شد. ▫️ او در کنار کسب علوم دینی به اتفاق چند تن از دوستانش در مسجد محل، انجمن دینی و خیریه، هیئت مذهبی، کلاس‌های آموزش قرآن و صندوق قرض‌الحسنه را دایر نمود. پس از چند سال تحصیل حوزوی و تبلیغ و ترویج امور دینی، در سال ۱۳۵۳ به همراه برادرش رحمت‌الله میثمی به قم رفته و در مدرسهٔ حقانی سکنی گزید و به تکمیل دروس دینی خود پرداخت. وی در کنار درس، به مبارزه با حکومت نیز مشغول بود. در سال ۱۳۵۳ به دلیل فعالیت سیاسی و مبارزه با رژیم شاه دستگیر و زندانی شد. شهیدمیثمی که سی ماه از عمرش را در زندان به سر برده بود، در سال ۱۳۵۷ به دنبال انقلاب ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد. *🔻فعالیت‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی: او با پیروزی انقلاب اسلامی، جهت ادامهٔ تحصیل به حوزهٔ علمیهٔ قم رفت و از محضر اساتید کسب علم کرد. سپس همراه دوست دیرینه‌اش روحانی شهید «مصطفی ردانی‌پور» در زمان ناامنی و ایجاد شرارت‌ها توسط ضدانقلاب و تجزیه‌طلبان، مدتی به مدتی به کردستان رفت. به دنبال تشکیل سپاه در یاسوج، به آنجا عزیمت کرد، تا در کنار پاسداران به سازماندهی و ارشاد عشایر محروم بپردازد. او از سوی نمایندهٔ امام خمینی در سپاه (شهید محلاتی)، به عنوان مسؤل دفتر نمایندگی امام خمینی در منطقهٔ نهم (فارس، بوشهر، کهگیلویه و بویراحمد) منصوب گردید. *دوران جنگ تحمیلی : تو دفاع مقدس رایک نعمت بزرگ و یک سفرهٔ گستردهٔ الهی می‌دانست ومعتقد بود هرکس بیشتر بتواند در جنگ شرکت کند، از این سفرهٔ الهی بیشتر بهره برده‌است. یکی از برادرش در مقابل دیدگان او در (تپه‌های شهید صدر) چشمانش شهید شد. او همچنین به پیروی از امام خمینی معتقد بود که "جنگ در رأس همهٔ امور است و بقیهٔ مسایل در مرحلهٔ بعد". بنابراین بسیار مشتاق بود که همیشه در جبهه بماند، تا اینکه از طرف شیخ فضل‌الله محلاتی، «نمایندهٔ ولی فقیه در سپاه» به مسؤولیت نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه خاتم‌الانبیاء ـ که قرارگاه مرکزی و هدایت کنندهٔ تمامی نیروهای سپاه و بسیج و سایر نیروهای مردمی بود برگزیده شد، تا با حضور در میان نیروهای سپاهی، بسیجی و ارتشی، شمع محفل رزمندگان و مایهٔ قوت قلب آنان باشد. از این روحانی برجسته, بعنوان اسوه و الگویی در جبهه یاد می شد و سجایای اخلاقی زیادی از ایشان نقل شده است حجت الاسلام میثمی بر اثر شدت مجروحیتدر تاریخ ۲۲ بهمن ۶۵ بشهادت رسید و پیکر مطهر او‌به اصفهان انتقال داده شد و در گلستان شهداـــ قطعه حمزه سیدالشهدا بخاک سپرده شد. 👇👇👇
18.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕 سبکبالان عاشق 🎞 / شهید میثمی، به روایت حاج قاسم سلیمانی ... و رحیم صفوی، جانشین فرمانده سپاه در دوران جنگ تحمیلی امیدبخشی شهید میثمی به رزمندگان اسلام ┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 خاطره ای از زندان شهید میثمی در دوران پهلوی ⚪️🔴⚪️🔴⚪️🔴⚪️ 🔺سوز هدایتگری شهید عبدالله میثمی تازه از زندان شاه آزاد شده بود که راهی روستاهای محروم چهار محال و بختیاری شد. با چند جلد کتاب، رساله و چندنوار ضبط صوت از امام خمینی و یک دست قبا و عمامه سفید میگفت:«من دوسال زودتر از موعد بدست مردم آزاد شدم و بجای آن باید شبانه روز برای مردم خدمت کنم» به روستا که رفت،مردم استقبالش نکردند و عده ای نادان،سنگ و فحش نثارش کردند و با برخورد ژاندارمری مواجه شد.اما کوتاه نیامد.مقاومتش سبب شد تا مردم کم کم دورش را بگیرند ☄زمستان۵۷ بود و شیخ هرشب،خودش را در شب نشینی های مردم حاضر میکرد و پس از بیان چند مسئله شرعی سر صحبت را باز میکرد یکشب مشغول صحبت با جوانان بود که مأموران ژاندارمری سر رسیدند و گفتند:آشیخ! این مردم نماز و روزه شان را بلدند و نیاز به ملا ندارند میثمی تا چشم باز کرد، خودش را در بیابان برهوت پر از حیوانات وحشی یافت ⚡️از همانجا دوباره عزم روستا کرد.وقتی به آنجا رسید،داشت صبح می شد. شیخ دوباره منسجم تر از قبل، روحیه و عزم مردم را بازیابی کرد میگفت:«ما حتی یک روز هم به اندازه پیامبر اسلام (ص) سختی نکشیده ایم. چه بهتر که آبروی ما بخاطر اسلام برود، نه چیز دیگر» 🔶 دیگر کاری از دست ژاندارمری بر نمی آمد. دیگر شیخ تنها نبود. یک روستا پشت شیخ بود.بفرمانده ژاندارمری گفته بود که میدان را خالی نخواهد کرد. آخر سر مأموران ژاندارمری بازداشتش کرده و در یک بیابان رهایش کردند میگفت:آنروزها خیلی دوست داشتم که دوباره بازداشت شوم تا چند سرباز را وادار به فرار کنم یا یک نفوذی مؤمن در ارتش پیدا کنم
🌷 شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی 🌿 نماز جماعت هایش معروف بود بین همه .هیچ وقت نماز را طولانی نمی کرد ، مگر نماز فُرادایش را که سجده هایش طولانی بود وگریه هایش زیاد! این اواخر می گفت : "از خودم بدم می آید .خسته شدم از بس برای مجلس شهدا سخنرانی کرده ام . از وقتی آمده ام جبهه ، ماه ها را می شمرم که سر سی ماه جواب و مزد کارهایم را از خدابگیرم". پیش از عملیات ،خانواده اش از اصفهان آمدند اهواز دیدنش .پسر کوچکش هادی تا او را دید ، پرید بغلش و گفت : "بابا! چراصدام هنوز شما را نکشته ؟" و او خندید. قبل از رفتن ، زیارت حضرت زهرا (س) خواند. شهادت حضرت نزدیک بود و رمز عملیات هم یا زهرا (س) ! از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد،اما دیگر بر نگشت. كربلای پنج بود كه تركش خورد. بردنش بیمارستان . چند روز بعد 12 بهمن 65، شهید شد. آن روز، روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود..