eitaa logo
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
@Dokhtaroonehkiiot
469 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
166 فایل
﷽ 🌻כڂٺــــࢪٵن زێنݕێ🌻 💕ڂۅݜ ٵݦــــכے ݕٵنۅ ڄٵنـــــ🧕 ٺۅݪכ ڪٵنٵݪݦۅטּ ۱۴۰۰/۷/۲۲🎂 ڪݐے ݕٵڐڪࢪ صݪۅٵٺــــــ✔ نٵݜنٵس سنڄٵڨہ🙃 🚫ۅࢪۅכ ٵڨٵێٵن ݦݦنۅع(ۅڱࢪنہ ࢪێݐ!)🚫 🌸ٵࢪٺݕٵط ݕٵ ݦٵ🌸 @your_girl88 ݜࢪۅطـــــ @gfjvxh💜 800___________✈_________900
مشاهده در ایتا
پرسش‌ها
قوانین
داغ‌ترین‌ها
چندسکویی
پیوستن
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
469 دنبال‌کننده
دانلود
مطالب قبلی
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
125 مشاهده
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
85 مشاهده
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
114 مشاهده
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
95 مشاهده
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
173 مشاهده
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
155 مشاهده
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
181 مشاهده
♡✿כڂٺــࢪٵن زێنـݕـے✿♡
سری از روی تکون داد و چیزی نگفت... کیانا:آرمین خوبیه جانا... چرا می کنی؟ در حالی که به اشاره می کردم گفتم:آرمین به من ؟ کیانا: به جانایی که من می شناختم ... - کیاناخانم...اون جانا... ! تموم شد... چرا نمی کنید؟ با صدای گفتم:مشکل شما چیه؟؟ مامان قدم برداشت و به من شد. نگاهشو به دوخت و گفت:اون پارچه که می اندازی... مشکل ما ! - یعنی با، مشکلی ندارید؟ + ظاهر خودته...هرطور دوست داری ! به سختی دادم و زیر لب ای گفتم و به اتاقم برگشتم... https://eitaa.com/joinchat/1674051752C620c5b737b
297 مشاهده