eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
61.5هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
28.3هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
رفته بودیم شهرستان خواستگاری یکی از فامیلامون موقع نهار دختره دیس قرمه سبزی رو چپ کرد رو سر دوماد همینطور ک بخار قرمه سبزی داشت بلند میشد از کلش و همه هول شده بودن و کاری میکردن  من یهو گفتم اشکال نداره اون کلش همینجور بوی قرمه سبزی میداد حالا دیگه مارکدار شد همه ترکیدن 😂😂😂 ┄┅┅❅🟤🟢🔴🟣❅┅┅┄ @t_banooo
⚠️مراقب سفر با سواری‌های عبوری بدون مجوز باش!!!⚠️ 🚕 تریل یعنی آسودگی خاطر در سفر؛ چون: ✅ اگر از تریل خرید کنی، در طول مسیر بیمه هستی. ✅ تاکسی‌های تریل مجوز سازمان راهداری رو دارند. ✅ در طول سفر، پلیس راهور به عملکردشون نظارت داره. ✅ تریل هم حواسش به سفر شما هست که به بهترین شکل انجام بشه. ✅ تریل فقط خدمات شرکت‌های مسافربری دارای مجوز رو ارائه می‌کنه. 👇پس همین الان، تریل رو نصب کن👇
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
تریل.apk
1.42M
👆اپلیکیشن تریل رو نصب کن👆
AwACAgQAAxkDAAEnEfJgYKqv_ofUskpu8a544LatGtLK4QACLQYAApq1UVPfPM8iCV6W5R4E.oga
3.01M
آهنگ زیبای شیرازی ویژه نیمه شعبان برای منتظران نزدیک شد وعده الهی به ولادت صاحب عصر وزمان حضرت مهدی (عج) 🌿به 🌹استقبال 🌿مولود نیمه 🌹شعبان می‌رویم 💫اَللّهُمَّ🍀 💫عَجِّل🌼 💫لِوَلیِّکَ🍀 💫الفَرَج🌺 اخبار داغ سلبریتی ها ┄┅┅❅📀🖥📀❅┅┅┄ @BaSELEBRTY
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
تبلیغات مومنانه 👇 http://eitaa.com/joinchat/4161601553C24a9ad89ab
انا لله و انا الیه راجعون 🔳⚫️⚫️🔳 ▪️فوت مجری معروف تلویزیون آزاده نامداری خانم مجری در آخرین مصاحبه‌اش چه گفت؟ ویدئویی که پیش از مرگ، خانم مجری در اینستاگرام منتشر کرد شرح کامل خبر👇 http://eitaa.com/joinchat/10289168Cbe4b57f340 طفلک گندم دختر کوچولوی این مجری 😢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAxkDAAEnJuRgYW3L7qv06gp7gN2yu8JbK5rawQACXAYAAuft2FH3s02Z9iRBph4E.mp3
13.8M
🌹 مولودی 🌸 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
2545051_855.mp3
2.15M
💐مولودی ولادت باسعادت حضرت مهدی موعود علیه السلام مبارک باد💐 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقاره شادی در حرم مطهر رضوی به مناسبت ولادت منجی عالم بشریت، امام زمان عجل‌الله‌تعالی فرجه💜🙏 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak
📚❤️ خاطرات شهدا خاطره طنز صد تا به راست ، پنجاه تا به چپ‏ ما یك عده بودیم كه عازم جبهه شدیم. نه سازماندهی درستی داشتیم و نه سلاح و توپ و خمپاره و... رسیدیم به اهواز. رفتیم پیش برادران ارتشی و از آنها خواستیم تا از وجود نازنین ما هم استفاده كنند! فرمانده ارتشی پرسید: خُب، حالا در چه رسته‏ ای آموزش دیده‏ اید؟ همه به هم و بعد با تعجب به او نگاه كردیم. هیچ كس نمی‏دانست رسته چیست؟! فرمانده كه فهمید ما از دَم، صفر كیلومتر و آكبند تشریف داریم، گفت: آموزش سلاح و تیراندازی دیدید؟ با خوشحالی اعلام كردیم كه این یك قلم را واردیم. ـ پس این قبضه خمپاره در اختیار شماست. بروید ببینم چه می‏كنید. دیده‏ بان گزارش می‏دهد و شما شلیك كنید. بروید به سلامت! هیچ كدام به روی مبارك خود نیاوردیم كه از خمپاره هیچ سررشته‏ ای نداریم. رحیم گفت: ان‏شااللّه به مرور زمان به فوت و فن همه سلاح ‏های جنگی وارد خواهیم شد. كمی دورتر از خط مقدم خمپاره را در زمین كاشتیم و چشم به بی‏سیم‏ چی دوختیم تا از دیده ‏بان فرمان بگیرد. بی‏سیم ‏چی پس از قربان صدقه با دیده‏ بان رو به ما فرمان «آتش» داد. ما هم یك گلوله خمپاره در دهان گل و گشاد لوله خمپاره رها كردیم. خمپاره زوزه‏ كشان راهی منطقه دشمن شد. لحظه‏ ای بعد بی‏سیم ‏چی گفت: دیده‏ بان می‏گه صد تا به راست بزنید! همه به هم نگاه كردیم. من پرسیدم: یعنی چی صد تا به راست بریم؟ رحیم كه فرمانده بود كم نیاورد و گفت: حتماً منظورش این است كه قبضه را صد متر به سمت راست ببریم. با مكافات قبضه خمپاره را از دل خاك بیرون كشیدیم و بدنه سنگینش را صد متر به راست بردیم. بی‏سیم ‏چی گفت: دیده‏ بان می‏گه چرا طول می‏دین؟ رحیم گفت: بگو دندان روی جگر بگذاره. مداد نیست كه زودی ببریمش! دوباره خمپاره را در زمین كاشتیم. بی‏سیم‏ چی از دیده ‏بان كسب تكلیف كرد و بعد اعلام آتش كرد. ما هم آتش كردیم! بی‏سیم‏ چی گفت: دیده بان می‏گه خوب بود، حالا پنجاه تا به چپ برید! با مكافات قبضه خمپاره را در آوردیم و پنجاه متر به سمت چپ بردیم و دوباره كاشتیم و آتش! چند دقیقه بعد بی‏سیم‏ چی گفت: می‏گه حالا دویست تا به راست! دیگر داشت گریه‏ مان می‏ گرفت. تا غروب ما قبضه سنگین خمپاره را خركش به این طرف و آن طرف می‏ كشاندیم و جناب دیده ‏بان غُر می‏زد كه چرا كار را طول می‏دهیم و جَلد و چابك نیستیم. سرانجام یكی از بچه‏ ها قاطی كرد و فریاد زد: به آن دیده‏ بان بگو اگر راست می‏گه بیاد اینجا و خودش صد تا به راست و دویست تا به چپ بره! بی‏سیم ‏چی پیام گهربار دوستمان را به دیده‏ بان رساند و دیده‏ بان‌كه معلوم بود حسابی از فاصله افتادن بین شلیك‏ ها عصبانی شده، گفت كه داره می‏آد. نیم ساعت بعد دیده‏ بان سوار بر موتور از راه رسید. ما كه از خستگی همگی روی زمین ولو شده بودیم، با خشم نگاهش كردیم. دیده‏ بان‌كه یك ستوان تپل مپل بود، پرسید: خُب مشكل شما چیه؟ شما چرا اینجایین. از جایی كه صبح بودید خیلی دور شدین! رحیم گفت: برادر من، آخر هی می‏گی برو به راست. صد تا برو به چپ. خُب معلوم كه از جایی كه اوّل بودیم دور می‏شیم دیگه. ستوان اول چند لحظه با حیرت بروبر نگاهمان كرد. بعد با صدای رگه‏ دار پرسید: بگید ببینم وقتی می‏گفتم صد تا به راست، شما چه کار می‏كردین؟ ـ خُب معلومه، قبضه خمپاره‌ رو در می‏ آوردیم و با مكافات صد متر به راست می‏ بردیم! ستوان مجسمه شد. بعد پقی زد زیر خنده. آن‌قدر خندید كه ما هم به خنده افتادیم. ستوان خنده‌خنده گفت: وای خدا! چه قدر بامزه، خدا خیرتان بده چند وقت بود كه حسابی نخندیده بودم. وای خدا دلم درد گرفت. ما كه نمی ‏دانستیم علّت خنده ستوان چیه، گفتیم: چرا میخندی؟ ستوان یك شكم دیگر خندید. بعد خیسی چشمانش را گرفت و گفت: قربان شكل ماه‏تان برم، وقتی می‏ گفتم صد تا به راست، یعنی این‌كه با این دستگیره سر خمپاره را صد درجه به راست بچرخانید، نه اینكه كله‏ اش را بردارید و صد متر به سمت راست ببریدش! و دوباره خندید. فهمیدیم چه گافی دادیم. ما هم خندیدیم. دست و بالمان از خستگی خشك شده بود، اما چنان می‏ خندیدیم كه دلمان درد گرفته بود. ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ @khandehpak