┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ صفحه1⃣ روزی روزگاری، ننه سرمای پیر👵 تو آسمونا زندگی می‌کرد و بانوی زمستون بود☃ به همراه هوای سرد🌬 به شهر اومد. ننه سرما توی آسمون☁️ لحافشو تکون می‌داد، اما نمی‌دونست که لحافش سوراخه و پنبه‌های ریزه از اون بیرون می‌ریزه🌨 طفلکی ننه سرما، لحافو می‌تکوند و پنبه‌ها همینجوری پایین می‌ریختن❄️ انقدر پنبه از لحافش پایین می‌ریخت که تا آخر زمستون لحافش سبک و نازک می شد🌥 🔰ادامه... #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯

┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ صفحه2⃣ ننه سرما دو پسر داشت👨🧔 که با خودشون سرما می‌آوردن🌪 اسم یکیشون چله کوچیک🧣 و اسم اون یکی چله بزرگ بود🧤 چله بزرگ مهربون بود😇 و از روز اول زمستون برای ۴۰ روز حاکم زمین میشد👑 چله بزرگه هوای مردم رو داشت و حواسش بود که هوا رو خیلی سرد و طاقت فرسا نکنه☺️ اما بعد از این 40 روز، چله کوچیک حاکم زمین می‌شد👑 اون برعکس برادرش که مهربون بود، سرد و یخی و بی‌رحم بود💨 و با خودش، برف و کولاک و هوای خیلی سرد می‌آورد🌨❄️ زمان حکومت چله کوچیکه روی زمین، ۲۰ روز بود و تو این روزا تا می‌تونست سرما و یخ بندون می‌آورد🌬 🔰ادامه... #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯

┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ صفحه3⃣ یک روز یه حاکم دیگه‌ای اومد و چله کوچیکه رو تو یه کوه یخی🗻 اسیر کرد⛓ ننه سرما خیلی ناراحت شد☹️ چون اگه پسرش اسیر می‌موند🔗 و سرمای سخت زمستون نمی‌یومد، خیلی از آفت‌ها و مریضی‌ها از بین نمی‌رفتن و توی فصل بهار و کشت و کار، هم مزرعه‌ها و درختا و هم آدما مریض می‌شدن🤧😷 برای همین موضوع رو به چله بزرگه گفت و باهم به کوه رفتن🗻 و با قدرتشون که بیشتر از اون حاکم ظالم بود، چله کوچیکه رو آزاد کردن🗝 #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯

┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ صفحه4⃣ بعد اینکه چله کوچیکه آزاد شد، دوران حکم‌رانیشو کامل کرد و کم کم بوی بهار میومد🤩😍 حالا دیگه همه برفا آب شده بود🌤 و کم کم با تموم شدن زمستون، زمین منتظر مهمون جدیدش یعنی عمو نوروز بود🌷🌸🌼 ننه سرما خوشحال و با آرامش شروع به تمیز کردن خونه اش کرد تا همه چیز برای اومدن عمو نوروز آماده باشه😊 همون کسی که همیشه پیام آور بهار و سال نو هست😄 و این داستان هر سال تکرار میشه و ننه سرما و پسرهاش یعنی چله کوچیکه و چله بزرگه مهمون شهرمون میشن و تا اومدن عمو نوروز و بهار مهمون خونه هامون هستن😍🤩 بچه‌های خوبم تو فصل سرما باید خودتون رو از هوای سرد و باد سرد بپوشونین، بخصوص سر و گردن و کمرتون رو تا یوقت سرما نخورین.🧤🧣 مواظب خودتون باشین عزیزانم❤️ پایان❇️ #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯

🌸ـــــــ🍂🌼꧁﷽꧂🌼🍂ــــــ🌸 امام خمینی (ره) و کودکان 3⃣2⃣ مهمان امام (ره) یک روز با علی به باغی رفتیم. یکی از محافظان، دختری داشت، علی به زور گفت: باید او را ببریمش پهلوی امام، سپس او را پیش امام برد. وقت ناهار بود. امام به علی گفت: دوستت را بنشان می خواهیم ناهار بخوریم. با هم نشستند تا ناهار بخورند. ما دو سه دفعه رفتیم که بچه را بیاوریم که مزاحم امام نباشد، ایشان گفتند: نه بگذارید ناهارش را بخورد. بعد که ناهارش را خورد، رفتیم و بچه را آوردیم. امام پانصد تومان هم به او هدیه داده بودند. امام با بچه ها بسیار الفت داشتند و مهربان بودند، تنها با علی این طور نبودند، بلکه همه بچه ها را دوست داشتند. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حاج عیسی جعفری خادم حضرت امام (ره). 🔰ادامه دارد... #تربیت_فرزند #امام_خمینی_و_کودکان #تولد_تا_هفت_سالگی #میوه_ی_دل_من   @MiveiyeDel_man ┄┅┅┅┄❅💗❅┄┅┅┅┄

✨━━⃟●⃟━✨━━﷽━━✨━⃟●⃟━━✨ اهمیت بازی باکودک 5⃣ ب) هم جنس بودن بازی در میان پسران و دختران از جهت هدف غالبا متفاوت می­‌باشد. پسران بیشتر توانایی‌های خود را نشان می­‌دهند و دختران بازی‌های خود را بر مبنای ارتباط و کنار هم­ بودن تنظیم می­‌کنند. اغلب بازی‌های پسرانه دارای جنب و جوش و فعالیت‌های جسمی بیشتری نسبت به دختران است و بازی‌های دخترانه نیز تعاملی‌تر ، آرام‌تر و ظریف‌تر نسبت به پسران می­‌باشد. با این حال به نظر می­‌رسد امروزه مرز میان بازی‌های پسرانه و دخترانه کمتر شده است و این امر موجب اختلاط بیشتر کودکان غیر هم­جنس شده است. سوالی که برای تعداد زیادی از والدین ممکن است ایجاد شود آن است که آیا این اختلاط در سنین کودکی آسیب زا است یا خیر ؟ بسیاری اوقات مشاهده می‌شود والدین به بهانه این­که کودک هنوز به سن تکلیف نرسیده است، توجهی به جنسیت هم‌بازی‌های او نمی‌کنند، درصورتی‌که از همان سنین کودکی برای ساختن هویت جنسیتی کودکمان باید توجه ویژه‌ای به همجنس بودن هم‌بازی فرزندمان داشته باشیم. زیرا در غیر اینصورت ممکن است که در اثر تعامل یک پسر با تعدادی از دخترها و شرکت در بازی‌های آن‌ها یا بالعکس، روحیات و صفات یا به عبارتی دیگر هویت جنسیتی متفاوتی پیدا کرده و بعد از مدتی از فرزندمان رفتارهایی خلاف حالات یک پسر یا دختر مشاهده کنیم. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ استاد تراشیون. 🔰ادامه دارد... #تولد_تا_هفت_سالگی #بازی_سازی #مادر_خلاق #بازی_و_تحرک #میوه_ی_دل_من ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ✨━━⃟●⃟━✨━🌼━✨━⃟●⃟━━✨

•°o.O🐠🦋🐠•°o.O آی قصه قصه قصه 😍 این داستان: خروس خوش قول🐓 نظرات خودتون رو با ما درمیون بذارین. همچنین اگر خودتون قصه‌ای می‌نویسین یا می‌خونین برامون بفرستین تا توی کانال بذاریم⬇️ @reyhanehih #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯

•°o.O🐠🦋🐠•°o.O صفحه1⃣ توی یه روستای زیبا، یه مزرعه🌾 کوچیک بود که صاحب اون مزرعه، خانواده آقای کریمی بودن. 🧔 اون‌ها مرغ🐔 خروس🐓 اردک🦆 غاز، دو تا گاو🐂 و دو گوسفند🐑 داشتن و یک سگ نگهبان🐕که مواظب مزرعه قشنگشون باشه. آقای خروس قصه ما، یک چرخ‌‌وفلک🎡 کوچیک داشت و هر روز جوجه‌ها🐥 رو توی اون میچرخوند و براشون شعر میخوند. اما امروز، وقتی از خواب بیدار شد، سرش خیلی درد می‌کرد و تب داشت🤒🤕 🔰ادامه... #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯

•°o.O🐠🦋🐠•°o.O صفحه 2⃣ آقای خروس🐓 به جوجه‌ها🐥 قول داده بود که امروز حتما همشونو سوار چرخ‌وفلک کنه و یه شعر جدید یادشون بده. برای همین از جاش بلند شد که بره پیش بچه‌ها، اما یهویی سرش گیج رفت و خورد زمین🤯😫 آقای خروس خیلی ناراحت بود و غصه می‌خورد و دلش پیش جوجه‌هایی بود که به اون‌ها قول داده بود و با خودش فکر می‌کرد اگر نره، اون‌ها حتما ناراحت می‌شن😥 سگ باوفا🐕 همیشه، به همه سر میزد و حواسش به همه بود. به آقای خروس که رسید دید رنگ و روش پریده و ناراحت و بیحال افتاده و مثل همیشه سرحال و پرانرژی نیس🤧 🔰ادامه... #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯

•°o.O🐠🦋🐠•°o.O صفحه 3⃣ سگ باوفا🐕 خیلی ناراحت شد واسه دوستش و با نگرانی پرسید😰 آقای خروس چی شده؟ آقای خروس ماجرا رو برای سگ باوفا تعریف کرد. سگ با وفا خیلی برای خروس ناراحت شد☹️ و گفت: « دوست خوبم، باید استراحت کنی تا خوب بشی😴 نگران بچه‌ها نباش. خب، یک روز دیگه، اون‌ها رو سوار چرخ‌وفلک میکنی و براشون شعر میخونی😇 آقای خروس گفت: ولی من به اون‌ها قول دادم و نمی‌خوام اون‌ها ناراحت بشن و پیششون بدقول بشم🙁 آقای خروس این را گفت و با درد، آب دهانش را قورت داد😓 🔰ادامه... #میوه_ی_دل_من #داستان #تولد_تا_هفت_سالگی ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯