eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
32.5هزار دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
13.3هزار ویدیو
300 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ ❗️تئاتر شهادت حضرت زهرا در حال پخش بود که یک دفعه ... 😭 |#فاطمیه_خط_مقدم_ماست |#مهدی_رسولی . #فاطمیه #فاطمیه_آمد #فاطمیه_اول #ایام_فاطمیه #حضرت_زهرا_س #حضرت_فاطمه #یازهرا_سلام_الله_علیها 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 @Modafeaneharaam
: برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا کار کنید، بگویید : خداوندا نه برای بهشت و نه برای شهادت،اگر تو ما را درجهنمت بیندازی ازما راضی باشی برای ما کافی است. @Modafeaneharaam
17.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 راه اثر پذیری از قرآن چیست؟ 👈🏻 اگر کسی اینگونه قرآن بخواند، دیگر قرآن را رها نخواهد کرد ... #تصویری @Modafeaneharaam
#گردان_تک‌نفره پس از آن که به تنهایی یک تپه را که یک گردان از پس آزاد سازی آن برنیامده بود، تصرف کرد از جانب شهید سردار حاج‌حسین خرازی به «گردان تک نفره» معروف شد. تک تیر انداز افسانه ای دفاع مقدس شهید عبدالرسول زرین🌷 #از_شهدا_بیاموزیم ❣ 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 @Modafeaneharaam
12.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢👈 🌷شهیدی که لحظاتی قبل از شهادت وصیتش را نوشت و آن را با دست آغشته به خونش امضا کرد.🌷 ما برای حجاب خانمها آمديم @Modafeaneharaam
شهید مدافع حرم احــــ❤️ــــــسان فتحی درخانواده دوبرادر بودند و۵ خواهر برادر بزرگتر در عملیات رمضان شهید شدن(دفاع مقدس) شهید احسان فتحی هم در سوریه شهر حلب شهید شدند 😔 جز تیپ دوم امام حسن مجتبی لشکر ۷ولی عصر بودن تــــــــــاریخ شــــــــــهادت دوشنبه 1394/9/16 به شهادت رسیدند💔 این شهید بزگوار تمام وقتش وقف شهدای گمنام بوده که درپارک شریف نیا شهربهبهان ارمیده بودند و ازدواج نکرده بودند @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ | #روایتگری 🔻حواسمون به دل پدر و مادران شهدا هست؟! 🎙 راوی: احمدیان @Modafeaneharaam
سلام رفیق 😊✌️ چنلی میخوای که خدایی باش یعنی : عکس سردار _عکس شهیدان_دلنوشته و کلی چیز دیگه .... داشته باشی پیشنهاد میکنم که حتما داخل چنل همیار خدا عضو بشی🙂👊 بهترین چنل خدایی در ایتا √😄 @poiuytrewqkm1l🕊️📜
❃هیچگاه وقت نمیرسد مگر اینڪه فرشته‌ای درمیان مردم ندا میدهد: ای مردم بپاخیزیدو بانماز خودآتشهائی راڪه برافروخته اید خاموش ڪنید. بحار، ج ۸۲ @Modafeaneharaam
💠برای خدا دنبال عدالت باشید! 🔻همراهی معنویت با عدالت عدالت باید با معنویت همراه باشد، یعنی باید شما برای خدا و اجر الهی دنبال عدالت باشید، در این صورت می توانید با دشمنان عدالت مواجهه و مقابله کنید. 📚١٣٨۴/٠۴/٠٨ #نقشه_راه_دولت_اسلامی #تحول_معنوی @Modafeaneharaam
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی 🌹 تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی و جمیع شهدای مدافع حرم🕊 15 روز مانده💔 تا سالگرد شهادت🕊 پیشنهاد ویژه👌 @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺 #بدون_تو_هرگز🌺✅ 💠قسمت سی و یکم: مهمانی بزرگ بعد از مدت ه
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ادامه داستان واقعی ✅🌺 🌺✅ 💠قسمت سی و سوم: نغمه اسماعیل این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ... اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ... پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود... بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ... - هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ... جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ... - به کسی هم گفتی؟ ... یهو از جا پرید ... - نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ... دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ... - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ... 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷 💠قسمت سی و چهارم: دو اتفاق مبارک با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ... - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ... گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد .. توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت... اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ... این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ... ⬅️ادامه دارد .... @Modafeaneharaam