eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.5هزار دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
15.1هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ⚠️ درس عاشورا ➕هر هفته یک از امام خمینی(ره) به اشتراک بگذارید... 📥دریافت سایر کیفیت ها👇 http://emam.com/posts/view/28587 @Modafeaneharaam
‍ 💢 فرات این بار آبش را از رزمندگان فاطمیون دریغ کرد امروز، روز تاسوعای حسینی است، روزی که تداعی‌کننده نقش حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) در دفاع از حرم است. روزی که ذاکران اهل بیت عصمت و طهارت داستان رود فرات و نرسیدن آب به خیمه را برای عزاداران حسینی بازتعریف می‌کنند. اما این بار، روایت مصطفی نجیب درباره رود فرات و حکایت دوباره زنده شدن آن مرثیه است. آنچه در ادامه می‌خوانید روایت این رزمنده لشکر فاطمیون از آزادسازی شهر بوکمال سوریه از کتاب «ابوباران» است: در حالی که ما با شط فاصله‌ چندانی نداشتیم، برای برداشتن آب نمی‌توانستیم به آن نزدیک شویم، چون به سمتمان از آن طرف شط تیراندازی می‌شد. بچه ها با این قضیه کنار آمده بودند و بین خودشان می‌گفتند: رسم فرات، همین است؛ کسانی را که نزدیکش هستند، تشنه نگه می‌دارد. فردا صبح، چند ماشین برای انتقال مردم به آنجا آمد؛ چون احتمال هجوم داعش زیاد بود و گاهی هم خانه‌ها را با خمپاره شصت می‌زدند. از مردم خواستیم وسایلی را که می‌خواهند همراه خود ببرند، جمع کنند و بعد سوار ماشین‌ها بشوند. ما نهایت تلاش خودمان را می‌کردیم عزت و احترام مردم حفظ بشود و بچه‌ها نترسند، اما باز هم بسیاری از کودکان با صدای بلند گریه می کردند، و مادرانشان نمی‌توانستند آرامشان کنند. در همین زمان، یکی از دوستانم را دیدم که سید بود. در گوشه‌ای ایستاده بود و گریه می‌کرد. رفتم کنارش، و پرسیدم: چرا گریه می‌کنی؟. همان‌طور که دستش را روی پیشانی‌اش گذاشته بود و شانه‌هایش تکان می‌خورد، گفت: مگر نمی‌بینی؟ ما به این مردم این‌قدر احترام کردیم و حواسمان بود آب توی دلشان تکان نخورد، اما بچه‌ها ترسیده‌اند و گریه و زاری می‌کنند. حالا ببین کربلا چه خبر بوده و با فرزندان امام حسین چه کرده‌اند؟ به خاطر دل پاکش، پیشانی‌اش را بوسیدم و چند دقیقه‌ای کنارش ماندم. @Modafeaneharaam
16.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.🕌 -کوتاه 🌐موضوع: عاشورا و سکولاریزم. ✅ به مداح میگن رهبر رو دعا نکنی! 🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CUyYOlAACOE9i8QjzKE-vy4CP4iycpKkiBDM19gACZAsAAieE6VBoeDkdKFEOMykE.mp3
زمان: حجم: 454.3K
┄━•●❥ ﷽ ❥●•━┄ بی‌ غیرتایی که تا الان از چشم تو حساب می‌بردن تا که چشاتو بستی دیدم، سمت حرم طناب آوردن😭😭 @Modafeaneharaam
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باید گذشت از این دنیا به آسانی بايد مهيا شد از بهر قربانى سوی حسین رفتن با چهره خونی زيبا بود زين سان معراج انسانى ✍️ تصوير نوشت: شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) @Modafeaneharaam
🕊🌹☘ طرفای ظهر روز تاسوعای امسال در محوطه استراحتگاهشون چند نفری درحال راه رفتن بودن... که خمپاره میخوره بینشون.. شهید دایی تقی چنتا ترکش میخورن...پشت گرنشون...چشم چپشون و... که سریع میبرن بیمارستان... و به درجه شهادت میرسند.. ۱۳۹۴/۰۷/۰۲ به شهادت میرسند که اربعین شهید مصادف با اربعین اقا اباعبدالله (ع)... ظهر تاسوعا مجروح میشن و ظهر عاشورا به شهادت میرسند... یک روز تو کما بودن @Modafeaneharaam
لشکری آمده تا سهم غنیمت ببرد از تنی غرقه به خون، جامه به غارت ببرد😭 🏴 آجرك الله يا صاحب الزمان في مصيبة جدك الحسين [عليه السلام] @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فضیلت اشک بر امام حسین علیه السلام 🎙استاد مسعود عالی @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
* #براساس_زندگینامه_شهید_عبدالمجید_سپاسی* * #نویسنده_غلامرضا_کافی* * #قسمت_چهل_پنجم تو دلم مونده بو
* * * * * خجالت کشیدم که بترسم. اصلاً طوری حرف میزد که انگار داره میبینه .خلاصه جرأت توی رگم دوید .قوت قلبم داد .بسم الله گفتم و رفتم از خاکریز بالا. همین که از بالای گردوخاک نمایان شدیم آتیش بارون شروع شد. حالا نزن و کی بزن بودن .هرچی دم دستشون بود نثارمون کردن.هول و چرا به جونم ریخت.دستپاچه شدم . پیشونیم گل زده بود از عرق. نمیدونستم کجام روی زمینم یا توی آسمون. وضعیت گلوله بارون که آروم شد نگاهش کردم به قدر چشم بر هم زدنی نترسیده بود .پیشونی بلندش عرق نداشت. کلاه رج دار قهوه ای رنگش رو جابجا کرد. موهاش برق زد. خیس بود . من خجالت نکشیدم چون مرگ واقعاً روی لبه خاکریز پرپر میزد اما نگاه حاج مجید دورتر از لبه خاک رس بود خیلی دورتر... 🌹🌹🌹🌹 برایم مثل روز روشن بود که اینجا جای خوبی نیست .یک جرقه که زده شود می رود روی هوا .می شود جهنم .یک سنگر پلینی نصف و نیمه که نصف آدم بیشتر در آن جا نمی گرفت .آن هم به صورت نیم خیز .اما لج‌کرده بود .پایش را در یک کفش کرده بود که الا و لابد من همین جا می مانم. این اولین بار بود که می گفت نمی روم جلو ،والا هرچه ما یاد داریم نوک پیکان بود . حالا چه میدید و چه میدانست بر ما معلوم نبود .خلاصه نیامد که نیامد. چدست از آن سنگر پلیتی برنداشت .دل از ان کانال تنگ نکند .ما هم دلمان نمی آمد که رهایش کنیم.ولایت پذیری هم داشتیم.نشستیم توی سنگر دنج پلیتی .بی سیم چیها نشستن داخل کانال. گفت:عجب جایی است گفتم : تو راست میگی البته زیر لب غرولند کردم . چوبک زدیم تا عملیات شروع شد .اصرار کردم که : بابا لااقل پاشو سری به بچه ها بزنیم . گفت:از همین جا نگاه کن. راست می گفت ،چون نزدیک بود .ماهم روی ارتفاع بودیم و همه چیز از اینجا معلوم بود .چند دقیقه ای صبر کردم .با بی سیم ور رفتم .با چند نفر صحبت کردم .اما اینطوری دلم آروم نشد .نگران بچه های گردانم بودم.کم کم داشتم از کوره در می رفتم.لااقل اگر جواب اصرارم را می داد کمی آرام می شدم . •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•* @Modafeaneharaam
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ظهر عاشورا پای روضه خوانی سردار 🔹کلیپی از روضه‌‌خوانی شهید عصر عاشورا در مهدیه لشکر ثارالله سال ١٣۶٧ @Modafeaneharaam