میدانستید شهید امیر عبداللهیان در لبنان چقدر خاطر خواه دار...
ما قدر این شهید را نشناختیم
اما اینجا خیلی دیدم کنار عکس شهدایشان یا اینطور روی سنگ مزار تصویر شهید ما را میگذارند
به قول لبنانی ها شهادت شهید رئیسی و امیر عبداللهیان برای حزب الله یک خسارت بزرگ بود
حالا عطر شهید ایران پیچیده در لبنان، از طاقچه خانه ها گرفته تا سنگ مزار و دیوار روضة الحورا...
💚پیچیده شمیمت همه جا، ای تن بی سر!
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد
#شهدای_خدمت
#مقاومت
@Modafeaneharaam
💠 ڪلام شهید
اگر ذره اے از خاڪ وطنم بہ پوتیڹ سرباز دشمڹ چسبیده باشد، آڹ را با خونم در خاڪ وطڹ مےشویم و مرگ در ایڹ راه را افتخار مےدانم و اگر ارزشمندتر از جانم هدیهاے داشتم، حتماً به ایڹ مردم خوب تقدیم مے ڪردم.
🌷شهــید #محمدابراهیم_همتی🌷
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین دعا برای قنوت درنماز...
استاد عالی
@Modafeaneharaam
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترویج_کتابخوانی
🎥 رهبر انقلاب: شرح حال شهدا را بخوانید .....🌷
هیچ چیز جای کتاب رو نمیگیره.
🔹فعالان فضای مجازی از فضای مجازی برای ترویج کتاب استفاده کنند و کتابهای خوب را معرفی کنند.
و #انتشاراتستارهها هدیه ای است به امام رضا (علیه السلام)، که در کنار دوستان نخبه ی کتابخوان برای لبیک به ندایِ علیِ زمان آماده است.✌️🏻
□ سرباز ولایت
□بیان_بزرگان
#باشگاهمخاطبیننشرستارهها
#شهداستارهنبودندستارهشدند.
#محفلیبرایکتابخوانها
┄┅┅┈⊰✼📚✼⊱┄┅┅┄
محفلی برای دوستان کتابخوان
https://eitaa.com/joinchat/45286185Cbb8942fedf
ارتباط با ادمین
@adminn_nashr
🖤 به مناسبت سالگرد ارتحال ملکوتی عارف کامل، حضرت آیت الله العظمی بهجت (رحمت الله علیه): 🖤
یک هفته قبل از وفات مرجعالعارفین حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه)، نزدیکانشان دور ایشان حلقه زده بودند؛ 🗣️
آقای بهجت فرمودند: 💬
امسال برای من در مشهد خانه اجاره نکنید، من امسال به حرم امام رضا (علیه السلام) نمیروم. 😔
علی آقا (پسر آقای بهجت) عرض کرد: 👂
حاج آقا، ما فرستادیم همان ساختمان سابق در کوچه باقری را اجاره کنند.
آقا فرمودند: 📞
زنگ بزنید و بگویید برگردند، من امسال مشهد نمیروم.
علی آقا از جا برخاست و موضوع را به مادرشان گفت؛ مادرشان پرسید: 👩
آشیخ محمد تقی، چه گفتید؟ ❓
آقای بهجت فرمود: 🤫
سروصدا نکنید، من این هفته یکشنبه ساعت پنج بعدازظهر میمیرم؛ عمرم دیگر تمام شده است. ⏳
یک ربع مانده به ساعت پنج، بیهوش شدند؛ علی آقا ایشان را داخل ماشین گذاشت تا به دکتر ببرند. 🚗 یک لحظه آقا چشمانشان را باز کردند و آرام فرمودند: 👀
نبرید! نبرید! 🗣️
سر چهارراه بعدی که رسید، آقا بلند شدند و دستشان را روی سینه گذاشتند و فرمودند: 👋
"السلام علیک یا صاحبالزمان" 💚
و دقیقاً رأس ساعت پنج به ملکوت اعلی پیوستند. 🥀
آقا این یک هفته آخر عمرشان را شبها تا صبح بیدار بودند، یک لحظه نخوابیدند؛ 🌙 روزها که برایشان غذا میآوردند، یک لقمه میل میکردند و میفرمودند: 🥣
"بسم الله و بالله و الیک اعود" 🙏 خدایا به سوی تو میآیم.
خانمشان میگفت: آقا یک حال دیگری داشتند، قرآن میخواند و گریه میکرد و میگفت: 📖😭
خدایا خیلی قرآن را دوست دارم، روز قیامت هم برایم قرآن میآوری؟ بعد فرمود برایم گریه نکنید. 😭
آقا صبح دوشنبه میآمدند حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها). 🕌
علی آقا میگوید: 🗣️
صبح دوشنبه بعد از زیارت قبر آیات عظام،
آقا دست من را گرفتند و فرمودند: 🤝
پسرم، من را اینجا دفن میکنند. 🪦
من این مطلب را جایی نقل نکردهام. 🤐
صبح روز دفن، هنگامی که جنازه را آوردیم برای دفن، دیدم همان جایی است که پدرم آدرس داد... 📍
به آقای مسعودی (تولیت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها) گفتم: 👂
چه شد اینجا دفن کردید؟ ❓
آقای مسعودی گفت: 🗣️
هر کجا داخل حرم دنبال قبر رفتیم پیدا نشد، فقط همین جا را پیدا کردیم. 🤷♂️
💐 هدیه به روح پاک آیت الله العظمی بهجت "قدّس سرّه"
@Modafeaneharaam
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ خاطرهگویی نصرالله رادش از زمان جنگ و ارزش بیت المال برای رزمندگان دفاع مقدس
قابل توجه همه کسایی که با بیت المال سر و کار دارن!
✅
@Modafeaneharaam
@Modafeaneharaam
🔰شایستهشهــادت
رهبر انقلاب اسلامی: دو هفته قبل از شهادت ،شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی اینکه دعا کنید من روسفید بشوم، دوم اینکه دعا کنید من شهید بشوم.
گفتم که شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همهتان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایستهی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد.
وقتی این جمله را گفتم، چشمهای شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: انشاءاللَّه خبر من را هم بهتان بدهند! ۱۳۸۴/۱۰/۲۱
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙✨🌙
روزه داران مه قرآن📕
رمضان نزدیک است
رو به پایان شده شعبان🌙
رمضان نزدیک است
مستی و فیض سحر
منتظر عشّاق است
ماه پر برڪت یزدان
رمضان نزدیک است🌙
اللهمَ ربَّ شَهر الرمضان🙏
@Modafeaneharaam
32.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 حسرت شهیدان حاج احمد کاظمی و مهدی باکری از عدم الحاق نیروها در عملیات خیبر به روایت سردار شهید حاج #احمد_سیافزاده معاون طرح و عملیات قرارگاه بدر در عملیات خیبر
#روایت_احمد
#عملیات_خیبر
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب 🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #ساعت۱۶بهوقتحلب
🌹روایتهایی از اسناد جنگهای نامتقارن سردار شهید #حسین_همدانی
قسمت 6⃣4⃣
✨ دلسوزانه و پدرانه
راوی مهدی فرجی
پاییز ۱۳۸۸
پاییز ۱۳۸۸ و بازگشت حسین همدانی به لشکر ۲۷ محمد رسول الله که دیگر به سپاه حضرت محمد رسول الله تبدیل شده بود، مقارن بود با چهارمین ماه آغاز پروژه براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران.
روزی نبود که راهپیماییهای شورشی سازماندهی شده از سوی اجانب در میادین و خیابانهای اصلی پایتخت برگزار نشود.
حاج حسین بلافاصله مرزی بین معترضان و فتنه گران ترسیم کرد. ایشان با صبر و حوصله و علم به اینکه بسیاری از معترضان و کسانی که اغتشاش میکنند فریب خوردهاند صبورانه و دلسوزانه و پدرانه با آنها رفتار میکرد و آنجا که لازم بود در برابر کسانی که در صف ضد انقلاب بودند و با سلاح به مردم حمله می کردند قاطعانه میایستاد تا امنیت را به شهر تهران بازگرداند.
اوایل آذرماه ۱۳۸۸ بود. سردار همدانی طبق روال هر روز با لباس شخصی بر ترک موتور من مینشست و به نقاط مختلف شهر سرکشی میکرد. حوالی میدان هفت تیر عده ای جوان مشغول شعار دادن بودند. سردار گوشه میدان ایستاده بود و آنها را تماشا میکرد و به نیروهای امنیتی اجازه دخالت نمیداد. ناگهان یک جوان از میان جمعیت بیرون آمد و سنگی به طرف سردار همدانی پرتاب کرد. سنگ به بدن ایشان خورد. بچه های بسیجی که دور میدان بودند، با مشاهده این واقعه ناراحت شدند. به طرف جمعیت رفتند و ضمن متفرق کردن آنها جوان ضارب را نزد سردار همدانی آوردند. سر حاج حسین خون آمده بود. اما بلافاصله بعد از دیدن آن جوان گفت:
« ضارب ایشان نبود. »
و دستور داد او را آزاد کنند. هر چه بچهها گفتند که ما دیدیم کار ایشان بود سردار زیر بار نرفت و بالاخره آن جوان را آزاد کردند. بعد از دقایقی خود جوان پیش سردار همدانی آمد و گفت:
« شما که دیدید من ضارب بودم؛ چرا منکر شدید؟! »
سردار، دقایقی با آن جوان حرف زد و مسائلی را گوشزد کرد. آن جوان هم که معلوم بود با صحبتهای سردار کاملاً قانع شده است، از آنجا دور شد.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@Modafeaneharaam