13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و🎬 #غدیر_تنها_نماند ...
📌برای غدیر و اعلام ولایت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام چه کردهایم؟
🎙 استاد سید حسن احمدی اصفهانی
@Modafeaneharaam
هدایت شده از باب الجنه
☀️ ﷽ ☀️
🌸مسابقه غدیر🌺
🌟به سوالات پاسخ بده و جایزه بگیر🌟
🌹 ویژه تمامی سنین و برای عموم آزاد است و به قید قرعه به تعدادی از شرکت کنندگان جوایز نفیسی به رسم یاد بود اهدا خواهد شد.
🌹جهت شرکت در مسابقه به آیدی زیر در ایتا پیام دهید @baboljanat17
09902181868
⭕️مهلت ثبت نام در مسابقه غدیر تا ۲۴ خرداد ماه(روز عید سعید غدیر خم) می باشد🌹
🆔 کانال های بسیج مسجدمون
🇮🇷 https://eitaa.com/baboljanat
🇮🇷 https://ble.ir/baboljanat
🇮🇷 https://eitaa.com/ordoobaboljanat
🇮🇷https://www.aparat.com/BASIJ1717
مدافعان حرم 🇮🇷
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #قرار_بیقرار 🌹 خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده قسمت 4
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #قرار_بیقرار
🌹 خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده
قسمت 5⃣
سلیقه اش را می دانستم اما حتماً باید خودش برای خرید میآمد. برای همین مجبور می شدم لباس ها را پس بدهم تا خودش بیاید و انتخاب کند.
به آب و هوای اهواز به شدت حساسیت داشتم. دکتر تأکید کرده بود نباید اهواز بمانم. این شد که اثاث مان را جمع کردیم و راهی شمال شدیم. یک خانه کوچک در روستای بندپی شرقی در «گلیا» که به معنی گلوگاه بود، در استان مازندران کرایه کردیم. آنجا که رفتیم مصطفی به یک ماه نکشیده زبانشان را یاد گرفت و مثل خودشان صحبت می کرد. محمد حسین و مصطفی عاشق دایی حسین شان بودند و برای اینکه بتوانند بیشتر در دلش جا باز کنند، از همان اهواز اصرار میکردند که باید بریم کلاس کشتی. می دانستند دایی شان این چیزها را دوست دارد. وقتی هم که به شمال رفتیم کشتی پهلوانی مازندرانی ها را که اسمش «لوچو» بود، یاد گرفتند.
قرار بود مسابقات کشتی در همان منطقه برگزار شود. مصطفی و محمد حسین به برگزارکننده های مسابقه اصرار کردند که ما هم باید در مسابقه شرکت کنیم. آنها میگفتند:
« شما جنوبی هستید و کشتی ما رو بلد نیستید! »
اما مصطفی پایش را در یک کفش کرد که باید مسابقه بدهیم. بالاخره راضی شدند. کشتی گیرها بچه ها را دست کم گرفته بودند، اما آنها هم مقام آوردند.
از همان موقع با داداش حسین مسابقه شطرنج میداد. داداش هم خیلی جدی با او بازی میکرد. هر وقت خانه شان بودیم یا آنها پیش ما بودند، بساط شطرنج هم به راه بود و همین انگیزه ای شد تا مصطفی خیلی جدی دوره های آموزش شطرنج را بگذراند. آن قدر پیگیر بود که تنها به یاد گرفتن بسنده نمی کرد و حتماً باید در مسابقات شرکت میکرد. گاهی مقام هم می آورد.
⬅️ ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
@sticker_mazhabiCQACAgQAAyEFAASVGzVsAAIBJ2goyPEV9L3-s7nXyjkQd1MzI7UhAAKhCQAC-Ch5UBS9rxP7C80lNgQ.mp3
زمان:
حجم:
6.38M
🎧 #زیارت_عاشورا
❤️ چله نوکری
با صدای #حاج_مهدی_سماواتی
💢 حجم: ۶ مگابایت
⏰ زمان: ۱۰:۴۶
با خواندن زیارت عاشورا در هر روز به استقبال محرم برویم 🙏
نهایتا ۱۰ دقیقه وقتمون رو بگیره 👌
بسم الله...
@Modafeaneharaam
📢 باسلام و عرض ادب خدمت اعضای محترم کانال
انشاءالله حالتون خوب باشه🌹
🟩 اگر موافق باشید میتونیم با کمک همدیگه برای عید غدیر توزیع اطعام داشته باشیم. میدونید که #اطعام_غدیر ثواب خیلی زیادی داره...
هر عزیزی که تمایل به مشارکت تو این ثواب عظیم داره میتونه نذر موردنظرش رو به این شماره کارت واریز کنه🌹
👇
6280231364795244بنام زارع اجرتون با خود امیرالمومنین💚 @Modafeaneharaam
🔅بفرمائید، خانهای در بهشت بسازیم!
🏮پیامبر(ص)
"هر که مسجدی، هرچند به اندازهی لانهی پرندهای بنا کند، خداوند برای او در بهشت خانهای بسازد."
🔺این روزها صدای ندای یک خانهی خدا برای بازسازی و ساخت به نام مسجد هاشمی به گوش میرسد…
🔹مردم شریف، به عشق امام رضا (ع) با خیرات برای اموات و صدقه جاریه برا خانوادهٔ خود به هر مقدار کوچک یا بزرگی به این مسجد کمک کنیم.
🎁 ۱۰ هزار سهمِ ۱۵۰ هزار تومانی
(به هر میزان ممنونِ شمائیم)
📍شماره رسمی و قانونی کارت،شبا وحساب بنام مسجد هاشمی (کلیک کنید، کپی میشه)
💳
5041721112901039●
۳۱۰۷۰۰۰۰۱۰۰۰۲۲۹۹۵۴۶۸۸۰۰۱●
۱۰.۹۹۵۴۶۸۸.۱| بانک رسالت | 🔗مستندات در کانال مسجد هاشمی 📌 @masjed_hashemi
1.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السَّلامُ عَلیکَ یااَباعَبْدِالله ✋
دیدار شهر عشق
و جنونت گر آرزوست
نوبت به بزم اشک
....♥️ و عزا شد بگو حسین
الٰلّٰهُمَ اَرْزُقْنٰا زیّٰارة الْحُسَیْنــــــــــ 【ع】
@Modafeaneharaam
امام على عليه السلام:
مَنِ اطَّرَحَ الحِقدَ استَراحَ قَلبُهُ ولُبُّهُ
آن كه كينه را كنار بگذارد، قلب و عقلش آرامش مى يابد
غررالحكم حدیث8584
@Modafeaneharaam
♨️دلسوز بود... مهربان...
احترام پدر و مادر را در جان و دل جای داده بود.
هیچگاه از سختیهای جبهه برای خانواده نمیگفت.
همیشه با لبخند، با آرامش، میگفت:
«همهچیز خوبه، همهچیز هست...»
اما یک بار، در خلوتی خواهرانه، پرده از واقعیت برداشت:
«بعضی وقتا از گرسنگی، مجبور میشدیم علف بخوریم...
ولی به مادر چیزی نگو، نکنه دلش بلرزه، نکنه ناراحت بشه...»
او از همان بدو تولد فرق داشت...
چنان پاک و آرام بود که مادرش، دلش نیامد فامیلیاش را به نام پدر بنویسند.
از پدر خواست که نام خانوادگی نوزاد، به اسم خودش، نامِ مادر، ثبت شود...
🍃🌸🍃
شهید، از همان آغاز، با همه فرق داشت...
با دنیا فرق داشت... با خاک فرق داشت...
و رفت تا شبیه ما نماند...
࿐჻ᭂ⸙🍃🌷🍃⸙჻ᭂ࿐
#شهید_حسین_کاظمی
#مادرانه
#شهدای_فارس
@Modafeaneharaam