eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.1هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹شهید اینانلو و وداع با دخترش حلما خانوم @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰پوستر| قدر این نعمت را بدانید 🔖فرازی از وصیت شهید مجتبی بابایی زاده خطاب به خواهرانش: «چه زیباست سیاهی چادر شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو می‌گرفتم. باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.» @Modafeaneharaam
هرگز مگو رقیه (س) بُوَد خردسال و طفل بی بی قبولِ توبه ی حوّا و آدم (ع) است ✨طرح پکیچ نذری در مناطق محروم ✨ 🌸💫کرامات بسیاری از توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها ذکرشده باب الحوائج بودن بانوی سه ساله، حضرت رقیه (سلام الله علیها) بنت الحسین (علیه السلام) گره گشای عجیبی است به ظاهر کوچک بود اما برای حاجت های بزرگ او را واسطه قرار دهید و از دستان کوچک حضرت نتیجه بگیرید🌸 با عنایت پروردگار امسال در نظر داریم به مناسبت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها دُر دانه امام حسین علیه السلام پکیج نذری در مناطق محروم توزیع کنیم؛ لذا محبین بانوی دمشق که علاقمند هستند کمک کنند(یا کسانی که نذری دارند) میتوانند مبالغ نقدی خود را به شماره کارت زیر پرداخت کنند ♦️بنام مرکز نیکو کاری الغدیر♦️ 6037997950045303 📲شماره تلفن جهت هماهنگی ۰۹۱۳۴۴۳۱۸۶۲ آقای هاشمی ✅هیئت حراس الحرم شهرک طالقانی ماهشهر @Modafeaneharaam
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری اختصاصی وداع فرزندان شهید مرتضی کریمی در معراج شهدا 💔 @Modafeaneharaam
🔹 ۱۷ شهریور، روزی که کمر طاغوت شکست 🔹 عمال رژیم پهلوی کودکی را در مقابل چشمان پدر و مادرش کشتند 🔰 در آن روز، رژیم شاهنشاهی حتی به کودکان هم رحم نکرد و بار دیگر دست خود را به خون ملت ایران آلوده کرد. یکی از افرادی که شاهد کشته شدن کودکی در مقابل پدر و مادرش بود؛ می‌گوید: «یک بنده خدایی را در خیابان شکوفه در خانه‌شان را زدند. او بچه همان خانه بود. نمی‌دانم تا حالا آن خانه را فروخته‌اند یا نه ولی تا چندی قبل جای گلوله‌ها روی در آهنی بود. در آن روز چند گلوله به در خورده بود و آن‌ها آن بچه را جلوی پدر و مادرش کشتند.»👇 🔗 http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/3009 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CUyYOlAACH1lhOMHkk9v_pkp-JT7KdHkN_KEB1wACNwwAAhNvyVG_FxWqQV8mYiAE.mp3
زمان: حجم: 4.12M
پناه حرم...😭 🎙مداحی پناه حرم با صدایی زیبا از شهید مدافع حرم مرتضی کریمی خوش اومدی فرمانده❤️ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🍃 ❤️ 📱 سایز پروفایل 🍃نشر حداکثری... @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حرم 🇮🇷
❤️(هوالعشق)❤️ #رمان_تنها_میان_داعش 🌹#قِسمَت_پَنجاه_و_پَنجُم🌺 نمی‌دانستم وقتی خط حیدر خاموش و خودش
❤️(هوالعشق)❤️ 🌹🌺 بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق عشقش که بی‌اختیار صورتم را سمت لباسش کشید. سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن صبوری‌ام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم،📱 با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالی‌اش رها کردم تا ضجه‌های بی‌کسی‌ام را کسی نشنود.😫 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی می‌کرد به خدا شکایت می‌کردم؛ از شهادت پدر و مادر جوانم به دست بعثی‌ها😔 تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند،😭 از یوسف و حلیه که از حال‌شان بی‌خبر بودم و از همه سخت‌تر این برزخ بی‌خبری از عشقم! قبل از خبر اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمی‌دانستم چرا پاسخ دل بی‌قرارم را نمی‌دهد. در عوض داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را می‌داد و برای‌مان سنگ تمام می‌گذاشت که نیمه‌شب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد. اگر قرار بود این خمپاره‌ها ☄جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غم‌زده قرار بگیرد. دیگر این صدای بوق داشت جانم را می‌گرفت و سقوط خمپاره‌ای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق به‌شدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید. با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله می‌گرفتم و زن‌عمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپاره‌ای☄ خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد. ناله‌ای از حیاط کناری شنیده میشد، زن‌عمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید. نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است. نبض نفس‌هایم به تندی می‌زد و دستانم طوری می‌لرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود:«نرجس نمی‌تونم جواب بدم.» نه فقط دست و دلم که نگاهم می‌لرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید:«میتونی کمکم کنی نرجس؟» ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمی‌شد حیدر هنوز نفس می‌کشد و حالا از من کمک می‌خواهد که با همه احساس پریشانی‌ام به سمتش پَر کشیدم:«جانم؟»🍃 ...🌸 @Modafeaneharaam