eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
32.5هزار دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
13.4هزار ویدیو
300 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
میگفت: هر هفته میومدم گردوخاک مزار سید یدالله رو با آب می شستم. یه روز وقتی اومدم گلزار، دیدم آب ها قطع شده و نتونستم آبی پیدا کنم. آخه خیلی این شهید مظلوم بود. حتما باید سنگ مزارش رو تمیز می کردم. خلاصه خیلی گشتم ولی آبی پیدا نکردم. همینطور که در محوطه گلزارشهدا قدم میزدم، یکدفعه دیدم یه جوان بسیجی با یه کلمن آب اومد نزدیک من، و کلمن رو داد دستم. منم خیلی خوشحال شدم و کلمن آب رو از دستش گرفتم و تشکر کردم. خیلی دقت نکردم که این جوان کیه... اون لحظه فقط تو فکر این بودم که آب از کجا پیدا کنم. چون باید مزار شهید رو از خاک و گردوغبار تمیز می کردم. آخه خیلی بهش ارادت داشتم. خلاصه کلمن آب رو از دست اون پسر بسیجی گرفتم، کمی که گذشت، به ذهنم اومد چطور شد که این جوان فهمید من آب نیاز دارم؟! اصلا این جوان کی بود؟ برگشتم و نگاهی بهش انداختم، خوب که دقت کردم دیدم خود شهید سید یدالله فاطمی هست. تعجب کرده بودم... شهید نگاهی به من کرد و لبخندی زد و رفت. منم اینقدر متحیر شده بودم که پاهام خشک شده بود و نتونستم خودمو به شهید برسونم. کمی بعد که به خودم اومدم، هرچقدر گشتم دیگه پیداش نکردم‌ و متوجه شدم که شهید به دیدار من اومده بود🥺 کلیپ پایین 👇رو ببینید. میخوایم یه سر بریم مزار آقا سید👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 پست اخر در کانال مدداز شهدا👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
میگفت: هر هفته میومدم گردوخاک مزار سید یدالله رو با آب می شستم. یه روز وقتی اومدم گلزار، دیدم آب ها قطع شده و نتونستم آبی پیدا کنم. آخه خیلی این شهید مظلوم بود. حتما باید سنگ مزارش رو تمیز می کردم. خلاصه خیلی گشتم ولی آبی پیدا نکردم. همینطور که در محوطه گلزارشهدا قدم میزدم، یکدفعه دیدم یه جوان بسیجی با یه کلمن آب اومد نزدیک من، و کلمن رو داد دستم. منم خیلی خوشحال شدم و کلمن آب رو از دستش گرفتم و تشکر کردم. خیلی دقت نکردم که این جوان کیه... اون لحظه فقط تو فکر این بودم که آب از کجا پیدا کنم. چون باید مزار شهید رو از خاک و گردوغبار تمیز می کردم. آخه خیلی بهش ارادت داشتم. خلاصه کلمن آب رو از دست اون پسر بسیجی گرفتم، کمی که گذشت، به ذهنم اومد چطور شد که این جوان فهمید من آب نیاز دارم؟! اصلا این جوان کی بود؟ برگشتم و نگاهی بهش انداختم، خوب که دقت کردم دیدم خود شهید سید یدالله فاطمی هست. تعجب کرده بودم... شهید نگاهی به من کرد و لبخندی زد و رفت. منم اینقدر متحیر شده بودم که پاهام خشک شده بود و نتونستم خودمو به شهید برسونم. کمی بعد که به خودم اومدم، هرچقدر گشتم دیگه پیداش نکردم‌ و متوجه شدم که شهید به دیدار من اومده بود🥺 کلیپ پایین 👇رو ببینید. میخوایم یه سر بریم مزار آقا سید👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 پست اخر در کانال مدداز شهدا👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
میگفت: هر هفته میومدم گردوخاک مزار سید یدالله رو با آب می شستم. یه روز وقتی اومدم گلزار، دیدم آب ها قطع شده و نتونستم آبی پیدا کنم. آخه خیلی این شهید مظلوم بود. حتما باید سنگ مزارش رو تمیز می کردم. خلاصه خیلی گشتم ولی آبی پیدا نکردم. همینطور که در محوطه گلزارشهدا قدم میزدم، یکدفعه دیدم یه جوان بسیجی با یه کلمن آب اومد نزدیک من، و کلمن رو داد دستم. منم خیلی خوشحال شدم و کلمن آب رو از دستش گرفتم و تشکر کردم. خیلی دقت نکردم که این جوان کیه... اون لحظه فقط تو فکر این بودم که آب از کجا پیدا کنم. چون باید مزار شهید رو از خاک و گردوغبار تمیز می کردم. آخه خیلی بهش ارادت داشتم. خلاصه کلمن آب رو از دست اون پسر بسیجی گرفتم، کمی که گذشت، به ذهنم اومد چطور شد که این جوان فهمید من آب نیاز دارم؟! اصلا این جوان کی بود؟ برگشتم و نگاهی بهش انداختم، خوب که دقت کردم دیدم خود شهید سید یدالله فاطمی هست. تعجب کرده بودم... شهید نگاهی به من کرد و لبخندی زد و رفت. منم اینقدر متحیر شده بودم که پاهام خشک شده بود و نتونستم خودمو به شهید برسونم. کمی بعد که به خودم اومدم، هرچقدر گشتم دیگه پیداش نکردم‌ و متوجه شدم که شهید به دیدار من اومده بود🥺 کلیپ پایین 👇رو ببینید. میخوایم یه سر بریم مزار آقا سید👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 پست اخر در کانال مدداز شهدا👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
میگفت: هر هفته میومدم گردوخاک مزار سید یدالله رو با آب می شستم. یه روز وقتی اومدم گلزار، دیدم آب ها قطع شده و نتونستم آبی پیدا کنم. آخه خیلی این شهید مظلوم بود. حتما باید سنگ مزارش رو تمیز می کردم. خلاصه خیلی گشتم ولی آبی پیدا نکردم. همینطور که در محوطه گلزارشهدا قدم میزدم، یکدفعه دیدم یه جوان بسیجی با یه کلمن آب اومد نزدیک من، و کلمن رو داد دستم. منم خیلی خوشحال شدم و کلمن آب رو از دستش گرفتم و تشکر کردم. خیلی دقت نکردم که این جوان کیه... اون لحظه فقط تو فکر این بودم که آب از کجا پیدا کنم. چون باید مزار شهید رو از خاک و گردوغبار تمیز می کردم. آخه خیلی بهش ارادت داشتم. خلاصه کلمن آب رو از دست اون پسر بسیجی گرفتم، کمی که گذشت، به ذهنم اومد چطور شد که این جوان فهمید من آب نیاز دارم؟! اصلا این جوان کی بود؟ برگشتم و نگاهی بهش انداختم، خوب که دقت کردم دیدم خود شهید سید یدالله فاطمی هست. تعجب کرده بودم... شهید نگاهی به من کرد و لبخندی زد و رفت. منم اینقدر متحیر شده بودم که پاهام خشک شده بود و نتونستم خودمو به شهید برسونم. کمی بعد که به خودم اومدم، هرچقدر گشتم دیگه پیداش نکردم‌ و متوجه شدم که شهید به دیدار من اومده بود🥺 کلیپ پایین 👇رو ببینید. میخوایم یه سر بریم مزار آقا سید👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 پست اخر در کانال مدداز شهدا👇 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4