📌#روایت_کرمان
«چشم انتظار»
🌟آمده بود جلوی ایستگاه پرستاری که درخواست کند نیروی تاسیسات بیاید و تلویزیون اتاق امیرعلی را راه بیندازد تا برایش انیمیشن و فیلم بگذارند که کمتر بهانه بگیرد.تلویزیونی که عمدا از کار انداخته بودنش تا امیرعلی، اسم مادر و خواهرش را قاطی اسم شهدا نبیند و نشوند.
عموی امیرعلی بود.با موهای جوگندمی و پیراهن آبی رنگ که زار می زد مال خودش نیست و اگر می گشتی شاید همان اطراف لباس مشکی خودش را پیدا می کردی.پرستار از سر کنجکاوی پرسیده بود:«حالا به امیر علی چی میگین؟ اینجا که مثل آی سیو ملاقات ممنوع نیست.مامانشو میخواد ببی....» و عمو نگذاشته بود حرف پرستار تمام شود و با جدیت گفته بود:«نمیگیم....نمیگیم...»
و گریه نکرده بود و به زحمت یک لبخند ساختگی ساخته و رفته بود سمت اتاق امیرعلی.
پسرک مجروح و بی حال روی تخت خوابیده بود و دستش را گذاشته بود روی سر باندپیچی شده اش و به اداهای ساختگی پسر عمویش می خندید و خیالش راحت بود مادرش توی خانه منتظر است که امیرعلی خوب شود و برود پیشش.
پرستار نگاهش خیره مانده بود به در اتاق و نمی دانست باید برای زودتر خوب شدن امیرعلی و برگشتنش به خانه،دعا کند یا نه...
📝 راوی: مهدیه سادات حسینی
🥀جانباز #امیرعلی_سلطانی_نژاد
برادر شهیده #مریم_سلطانی_نژاد
و فرزند شهیده #نغمه_گلزاری
@Modafeaneharaam
فیلمی که تحت عنوان عروسی دختر سردار حاجیزاده در حال پخش شدن است مربوط به خواهر شهید قربانخانی است که توسط سردار حاجی زاده بدرقه شده اند.
🗣پوریا فاضل | pouriya fazel
@Modafeaneharaam
➖حاجتت را بخواه
🔰یکی از اصحاب امام هادی صلوات الله علیه گوید:
خدمت حضرت نامهای بدین مضمون نوشتم:
«شخصی دوست دارد با امام زمانش راز و نیاز كند و مشكلات خود را با ایشان در میان بگذارد، همان گونه كه با خدایش راز و نیاز کرده و حوائجش را اظهار میكند؛ او باید چه كند؟»
حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:
«هرگاه حاجتی داشتی، فقط لبهای خودت را حركت بده و مطمئن باش كه جواب به تو خواهد رسید.»
📚:کشف المحجة لثمرة المهجة ج1 ص211
مَا رَوَاهُ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ اَلْكُلَيْنِيُّ فِي كِتَابِ (اَلرَّسَائِلِ) عَمَّنْ سَمَّاهُ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: أَنَّ اَلرَّجُلَ يَجِبُ أَنْ يُفْضِيَ إِلَى إِمَامِهِ مَا يَجِبُ أَنْ يُفْضِيَ بِهِ إِلَى رَبِّهِ قَالَ: فَكَتَبَ: «إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْكَ، فَإِنَّ اَلْجَوَابَ يَأْتِيكَ»
@Modafeaneharaam
⁉️برای پاسخ
به این سئوال بریم
یه خاطره از همسر مرحوم
حاج احمد خمینی بخونیم:
🔸من شاهد بودم امام در ماه رجب
که یک برنامه عبادی خاصی دارد
ذکر مخصوصی دارد
و در مفاتیح هم هست
پایان ذکر نوشته بود این ذکر را
با صدقه و انفاق ختم کنید.
🔹به هنگامی که قدم میزدند
به من گفتند امروز ساعت ده
پیش من بیا با شما کار دارم.
وقتی رفتم کلید
کمد پولشان را به من دادند
و گفتند که:
💠هر چقدر می توانی امروز ببر
و به فقیری که می شناسی بده
و نمیخواهد به من بگویی چقدر برداشتی.
📚کتاب یک ساغر از هزار:
سیری در عرفان امام خمینی (س)؛
ص ۳۹۴-۳۹۵
@Modafeaneharaam
🌹خریدی بدون واسطه از کاشان🌹
👌 تولید و توزیع انواع فرش کاشان ۷۰۰ ، ۱۲۰۰ و ۱۵۰۰ شانه
🌹فرش مسجد هاتون🌹 🕌
فرش خونه تون با ما...🏠☺️
خیالتون راحت که بهترینها رو براتون در نظر داریم
بیا اینجا تا دنیایی از طرح و رنگ و تنوع و زیبایی رو تماشا کنی
👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/farshmahara
🚨فروش به صورت نقد و اقساط😮
😉آیدی ایتا:
@ghavamii126
شماره تماس:
09131630284
📌#روایت_کرمان
موکب دریا
💥 می گوید: «انفجار اول نزدیک ما بود. اول گفتن کپسوله؛ دومی رو که زدن گفتن فرار کنید.»
پرسیدم: «از کدوم ور تونستید برید؟»
لبخندی روی لبش می نشیند و سر تکان می دهد: «نرفتم که، همین جا نشستم.»
اشاره می کند به گوشه ی موکب. موکب هر سالهیشان. از دل دریا میآید توی دل کویر تا برای دختران حاج قاسم کار کند.
هنوز می خواهم بگویم، چرا جان تان را برنداشتید و نرفتید؟ که خودش ادامه می دهد: «اشهدم رو خوندم، قرآن جیبی مو هم دست گرفتم.»
🌱چراهای ذهنم را انگار این مادر از چشم های ترم می خواند. آرام می گوید: «من سالهاست دنبالشم، کجا برم؟»
📝 راوی: فاطمه ملائی
@Modafeaneharaam
4.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلمی کمتر دیده شده از آخرین غبارروبی حرم امام هادی(علیهالسلام) توسط شهید حاج قاسم سلیمانی در سامرا بمناسبت #شهادت_امام_هادی(ع)
🌷 #شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات
@Modafeaneharaam
🛑واقعا راز شـــ🩸ــهید شـــدن چیست⁉️
https://eitaa.com/joinchat/3389194600Cf6b08c9d9f
❇️ چطوری میتونم به این حداز پــاکی وآزادگـــی برسم تا از جان شیرین خود بگذرم❓❓👆
از زبان خود شهیدان📜🌱
https://eitaa.com/shmostafa_rasol_hadi
کپـــــی بنر: حــــــرام ❌
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی* #نویسنده_غلامرضا_کافی* #قسمت_
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_پنجاهوچهارم
🎙️به روایت محمود رجایی
ساختن اژدر باز از ابتکارات سید بود کـه بـه دیواره ی بتونی دژها میخورد و آنها را منفجر میکرد و در آب کاربرد داشته ظاهراً .
همچنین تهیه وسایل کمک آموزشی با استفاده از امکانات موجود در اوج تحریم های سالهای جنگ از نکته های قابل یاد کرد از خلاقیت سید است که علاوه بر خلاقیت و نکته سنجی و فکر کردن به موضوع دنبال کردن و به ثمر رساندن آن هم خود بحث دیگری بود که دلسوزی، جدیت و ایثار بالای شمس الدین عزیز را میرساند.
باز این که در منطقه ی جفیر موقعیت شهید ابراهیم ایل، اوایل سال هزار و سیصد و شصت و سه بود فکر کنم ،سید یک میدان موانع درست کرد که برای تمرین و آموزش نیروها فوق العاده کارساز و مهم بود، آن هم بدون هیچ ابزاری و از همه ی اینها شاید جالب تر پل شناوری بود که سید در همین موقعیت شهید ایل درست کرده بود که خلاقیت او را به اوج رساند و مجموع اینها از او یک چهره ی خلاق و مبتکر ساخته بود .
باید گفت برخی از ابتکارات سید در آن روزگار که از هیچ چیزی میساخت پایه ی خیلی از ساخته ها و ابتکارات جمعی بچه های جبهه و جنگ و حتی بعد از جنگ بود.
اما آشنایی من با شمس الدین عزیز بر میگردد به سال شصت و دو بعد از عملیات محرم و والفجر مقدماتی و والفجر یک.
آن سال ما در جبهه ی عین خوش بودیم و در واحد تخریب لشکر نوزده فجر ، مسئول تخریب لشکر در آن موقع آقای قاسمی بود که بنا شد تحولی داده شود، این شد که سید شمس الدین و محمدرضا ایزدی که بعدها به اتفاق برادرش در یک عملیات شهید شد، مسئولیت واحد را به عهده گرفتند شهید ایزدی به عنوان مسئول بود و بقیه ی امور به دستِ سید آموزشهای زمان تخریب معمولاً ابتدایی بود و درنهایت ما ده نوع مین را یاد گرفتیم و نحوه ی خنثی سازی آنها را و تخریب چی می شدیم!
#ادامه_دارد ..
@Modafeaneharaam