7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مزار شهید مدافع حرم، شهید محمدحسین محمدخانی 📿🕊
🌷 تهران، بهشت زهرا، قطعه ۵۳ 🌷
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
〈استادپناهیان🔐🌿〉
-بروگریهکُن ؛
التماسِخداکُن ؛
بگونمیتونمازموقعیتِگناهفرارکُنم
اونقداینخُداکریمه،
کهموقعیتِگناهوفراریمیده،
توفَقطمیونِگریههاتبگو؛
-دیگهناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناهنکنمآاا، زورمنمیرسه!
#معجزهمیکنهبرات😌🖐🏼
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
خوشآحالِآنهایۍ؛
کھطعمچاےهاےموکبت
راچشیـدھاند...
ومےچشݩـد(:
-حُـسین♥️
#جاماندهـ 🍂
#چاےِعراقے ✨
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
محمدحسین محمدخانی🍀
معروفـــــ به 🍁حاج عمـــار🍁
یكی از هزاران نفری است كه زندگی و
دلبستگی هایش را رها كرد و به جنگ با
تروریست های تكفیری رفت و در این راه جانش را فدا كرد🌾
سرلشكر «قاسم سلیمانی» درباره حاج عمار گفته است:
«او من را یاد شهید همت می انداخت. او همت من بود.»
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصه_دلبری
#قسمت_هفدهم
دلم را برد ،به همین سادگی. پدرم گیج شده بود که به چه چیز این آدم دل خوش کردهام. نه پولی، نه کاری، نه مدرکی، هیچ؛ تازه باید بعد از ازدواج میرفتیم تهران .پدرم با این موضوع کنار نمیآمد .برای من هم دوری از خانواده ام خیلی سخت بود .زیاد می پرسید:« تو همه اینا رو میدونی و قبول می کنی.» پروژه تحقیق پدرم کلید خورد. بهش زنگ زد:« سه نفر رو معرفی کن تا اگه سوالی داشتم از اونا بپرسم.» شماره و نشانی دو نفر روحانی و یکی از رفقای دانشگاه را داده بود .وقتی پدرم با آنها صحبت کرد کمی آرام و قرار گرفت. نه که خوشش نیامده باشد، برای آینده زندگی مان نگران بود. برای دختر نازک نارنجی اش .حتی دفعه اول که او را دید گفت:« چقدر این مظلومه.» باز یاد حرف بچهها افتادم حرفشان توی گوشم زنگ می زد :«شبیه شهدا مظلوم.»یاد تو حس و حالم قبل از این روزها افتادم .محمد حسینی که امروز می دیدم ،اصلاً شبیه آن برداشتههایم نبود .برای من هم همان شده بود که همه میگفتند. پدرم کمی که خاطر جمع شد به محمدحسین گفت که می خوام ببینمت. قرار و مدار گذاشتن برویم دنبالش. هنوز در خانه دانشجویی اش زندگی می کرد. من هم با پدر و مادر می رفتم. خندان سوار ماشین شد. برایم جالب بود که ذرهای اظهار خجالت و کمرویی و صورتش نمی دیدم .پدرم از یزد راه افتاد سمت روستایمان اسلامیه و سیر تا پیاز زندگی اش را گفت. از کودکی اش تا ارتباط با مادرم اوضاع فعلی اش .
ادامه دارد...
#قصه_دلبری
#قسمت_هجدهم
...بعد هم که دستش را گرفت طرف محمد حسین و گفت:« همه زندگیم همینه گذاشتم جلو کسی که میخواد دوماد خونه من بشه فرزند خونه منه و باید همه چیز این زندگی رو بدونه.» اون هم که دستش را نشان داد و گفت:« منم با شما رو راستم .»تا اسلامی از خودش و پدر و مادرش تعریف کرد؛ حتی وضعیت مالی اش را شفاف بیان کرد و دوباره قضیه موتور تریل را که تمام دارایی اش بود گفت. خیلی هم زود با پدر و مادرم پسرخاله شد. موقع برگشتن به پیشنهاد پدرم رفتیم امامزاده جعفر. یادم هست بعضی از حرف ها راکه می زد پدرم برمیگشت عقب ماشین را نگاه میکرد. از او می پرسید این حرف ها رو به مرجان هم گفتی؟ گفت :بله .در جلسه خواستگاری همه را به من گفته بود .مادرش زنگ زد تا جواب بگیرد .من که از ته دلت راضی بودم پدرم هم توپ را انداخته بود در زمینه خودم .مادرم گفت به نظرم بهتره چند جلسه دیگه با هم صحبت کنیم .کور از خدا چه خواهد دو چشم بینا.
قار قارصدای موتورش در کوچه مان پیچید. سر همان ساعتی که گفته بود رسید ۴ بعد از ظهر از یکی از روزهای اردیبهشت. نمیدانم آن دسته گل را چطور با موتور اینقدر سالم رسانده بود .مادرم به دایی هم زنگ زده که بیاید سبک سنگینش کند. نشنیدم با پدر و دایی ام چه خوش و بش کردند .تا وارد اتاقم شد پرسید:: دایتون نظامی گفتم از کجا میدونید خندید که از کفش هاشون حدس زدم.» برایم جالب بود حتی حواسش به کفشهای دم در هم بود.
ادامه دارد...
#اهمیت نماز برای شهدا🌸
برادرِ شهیدِ بزرگوار حمزه اباذری نقل می
کند: «در زمین کشاورزی نزدیک روستا مشغول کار بودیم. می خواستیم هر چه زودتر کار تمام شود تا برگردیم به خانه که ناگهان حمزه دست از کار کشید و به طرف شیر آب رفت. با تعجب به او گفتم: کجا می روی؟ گفت: مگر صدای اذان را نمی شنوی؟
وقت نمــاز است
گفتم: بیا کار را تمام کنیم، بعد می رویم نماز می خوانیم. با حالت عجیبی به من گفت:
چطور این قدر به نفْسِ خودت اهمیت می دهی، اما به خدای خودت نه؟ و بعد رفت تا نماز را در اول وقت به جا آورد»🍀
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
|•°🌸°•|
#استغفار🍃
.
روزِ حساب کتاب کھ برسه...😟
بعضی از گُناهات رو کهِ بهت نِشون میدن؛
میبینی براشون استغفار نکردے!😞💔
اصلاً یادت نبوده!😔😭
امّا زیرِ هر گُناهت یه استغفار نوشته
شده...!🙁💔
اونجاست کھ تازه میفهمۍ
یکی به جات توبه کرده...!😳
یکی که حواسش بهت بوده؟!
یه #پدر دلسوز...😌
یکی مثلِ #مهدی😭
[ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...]🥀✨
همینجورےکھآقامونمھدےبھیادمون بوده؛ماهمبھیادشونباشیمباڪمتࢪگناه کردنمون😇❤️
--
#تلنگرانه💕
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani