رنگ آبی را که برتن می کنی
آسمان را شرمسار
شادمانی را نثار شهر ماتم می کنی
نقره گون ماه عالم تاب را
از خجالت سر بزیر و –
خوشه های دلفریب خنده را
ارزانی غم می کنی
رنگ آبی را که برتن می کنی
آبی دریا کناری می رود
آسمان یکباره ساکت می شود
لاله ها روح شقایق می شود
عشق جاری می شود
رنگ های روشن رنگین کمان را
با نگاه ساده ای خم میکنی
رنگ آبی را که بر تن می کنی
جلوه های آبی احساس را
واژگانی دلنشین بر قامت لب می کنی
اختران آسمان ها را خجل
س...
#اسماعیلواسعی
بغض گلدان لب پنجره را چلچله ها می فهمند
حال بی حوصلهِ ها را خود بی حوصلهِ ها می فهمند
#رضا_احسانپور
دیر گاهی ست که افتاده ام از خویش به دور ؛
شاید این عید به دیدار خودم هم بروم !
- قیصر امینپور
آبـےعزیزمن ؛
- اتاق ِ شماره ۱۴ . کودک درونَش ، به مانندِ پیری غمناک بود !
- بیمار اتاق ِ شماره ۵۳ .
فریاد زد :
من گم شدم ؛ یکی کمک کنه !