آبـےعزیزمن ؛
بیمار ِ اتاق ۶۹ : نالان سینه اش را فشرد : نورِ قلبم دیر شد نیامدی :]
بیمار ِ اتاق ۷۲ :
میگفت چیزی راه تنفسش را بسته ؛
گلویش را آنقدر چنگ زد و فشار داد که خفه شد .