انحنای روح من
شانه های خستهی غرور من
تکیهگاه بیپناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانهام .
بازوان حس شاعرانهام
زخم خورده است .
درد های پوستی کجا ؟
درد دوستی کجا ؟
- قیصر امین پور
مثل ابری سپید بود در آسمان آبی .
نمیشد لمسش کنی ،
یا او را به آغوشت بکشانی ،
یا او را ببوسی .
تنها میشد نگاهش کنی ، دوستش بداری ،
و اجازه بدهی عبور آرام او از روز ،
جهانت را کمی زیبا کند !
- حمید سلیمی