eitaa logo
رصدنما
2.4هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
11.4هزار ویدیو
255 فایل
ˇ﷽ ما استراحت نخواهیم ڪرد این انقلاب و جامعہ آنقدر ڪار درش هست ڪه دیگر استراحت بـےاستراحت. بےآنڪه هیچ پست وسمت وحڪمے درڪار باشد. #شهید_بهشتے♥️🌱 #نَحنُ_جُنودُڪَ_بَقیَّةَ_الله³¹³ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| تربیت بشر، غیر قابل انکار است. تاریخ روشنگر این حقیقت است. با اینهمه در پیامبری او هنوز تردید دارم. حتی به فرض آنکه او را پیامبر ندانیم، او به مراتب عظیم الشان‌تر از نوابغی است که می‌شناسیم. ⚡️| محمد"ص" از هوشمندان تاریخ هم هوشمندتر است. اهل سنت گویند: " ابوبکر و عمر و عثمان بنابر رای مسلمین، برای تصدی امر خلافت، از علی شایسته تر بوده اند. ⚡️| از این رو، در گزینش ایشان، دستور پیامبر را از یاد برده و مستقلا اقدام کردند. باید دانست که نظیر اینگونه اختلافات در غالب ادیان و به صورت ویژه‌ای، در مسیحیت نیز دیده می‌شود. اما نکته ای که هنوز روشن نیست، استمرار اختلاف شیعه و سنی است، که قرنها پس از مرگ علی"ع" و عمر همچنان، ادامه دارد. ⚡️| براستی مسلمانان اگر عاقلانه می‌اندیشسدند، به امروز فکر می‌کردند، نه گذشته ای دور و از یاد رفته. یک‌بار، با بعضی از روسای خود در وزارت مستعمرات، موضوع اختلاف شیعه و سنی را مطرح کردم، و بدیشان گفتم: " مسلمین اگر معنی زندگی را میدانستند، این اختلافها را رها می‌کردند، و ر صدد اتحاد و وحدت کلمه بر می‌آمدند. " ⚡️| ناگهان رئیس جلسه را قطع کرد و گفت: " تو باید آتش اختلاف را بین مسلمین دامن زنی، نه اینکه آنان را به وحدت کلمه و رفع اختلافات موجود، دعوت کنی! " و باز معاون در یکی از جلساتی که با او داشتم، پیش از سفرم به عراق گفت.: " همفر، تو میدانی که جنگ و درگیری برای انسانها انر طبیعی است، و از زمانیکه خدا آدم را آفرید، و فرزندان او هابیل و قابیل متولد شدند، اختلاف درگرفت و تا زمان بازگشت مسیح، همچنان ادامه خواهد داشت . ⚡️| اینک می‌توانیم اختلافات انسانها را به پنج متوله تقسیم کنیم: 1_ اختلافات نژادے (سیاه و سفید) 2_… … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| 2_ اختلافات قبیله‌ای 3_ اختلافات ارضی 4_ اختلافات قومی 5_ اختلافات دینی ⚡️| وظیفه مهم تو در این سفر، شناسایی ابعاد این اختلافات میان مسلمین است. و باید راهها و وسائل دامن زدن به آتش نفاق و اختلاف را تا سرحد انفجار بیاموزی، و مقامات لندن را در جریان اخبار و اطلاعاتی‌که در این زمینه ها به دست می‌آوری، قرار دهی. ⚡️| اگر بتوانی در قسمتهائی از ممالک اسلامی جنگ شیعه و سنی راه بیندازی، بزرگترین خدمت را به بریتانیای کبیر کرده ای ! برای ما انگلیسها زندگی مرفه و آسودگی فراهم نخواهد بود. مگر آنکه در مستعمرات خود بتوانیم آتش نفاق و شورش و اختلاف را شعله‌ور سازیم. ما فی‌الجمله امپراطوری عثمانی را در صورتی شکست خواهیم داد، که در شهرها و ممالک زیر سلطه او، فتنه وشورش برپا کنیم. ⚡️| در غیر اینصورت چگونه ممکن است ملت کوچکی چون انگلیسیان، بر چنان سرزمین پهناوری پیروز گردد. پس تو آقای همفر، باید با تمام قوا کوشش کنی، تا روزانه‌ای برای افروختن آتش هرج و مرج و شورش و تفرقه بیابی، و از آنجا کار خود را آغاز کنی. ⚡️| باید بدانی: اکنون قدرت عثمانیها و ایرانیها در منطقه، متزلزل است.تو وظیفه داری مردم را علیه فرمانروایانشان بشورانی. بنابر شواهد تاریخی، همیشه انقلابات، از ناخشنودی و شورش مردم علیه فرمانروایان سرچشمه گرفته است. ⚡️| هرگاه میان مردم یک منطقه، اختلاف کلمه و هرج و مرج بروز کند و از اتفاق و اتحاد دست بردارند، زمینه استعمار آنها بسادگی فراهم گردیده است." … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| پس از ورود به بصره، به یکی از مساجد آن شهر رفتم. امام مسجد از عالمان مشهور سنی مذهب نامش شیخ عمرطائی بود. اورا شناختم، وظیفه ادب بجا آورده و بدو سلام کردم. ⚡️| اما شیخ از نخستین لحظه، به من سوءظن پیداکرد و شروع به پرسشهائی از هویت، اصل و نسب، خانواده و سوابقم نمود. فکر میکنم، احتمالا رنگ چهره و لهجه من اورا به شک انداخته بود. ⚡️| اما به هر ترتیبی که بود، خود را از آن تنگنا رها ساختم. و در پاسخ پرسشهای شیخ گفتم : " از اهالی "آغدیر" ترکیه‌ام، و در قسطنطنیه شاگرد شیخ احمد بوده‌ام. نزد خالد نجار شاگردی کرده‌ام." ⚡️| خلاصه آنچه را که در ترکیه آموخته بودم برای او باز گفتم. متوجه شدم که شیخ با چشم به یکی از حاضران اشاره می‌کند، ظاهرا می‌خواست بداند ترکی را درست صحبت می‌کنم. ⚡️| آن شخص با چشم جواب مثبت داد، و از این بابت خوشحال شدم. زیرا تا حدی دل شیخ را بدست آورده بودم. ولی خوشحالیم سراب فریبنده‌ای بیش نبود، و پس از چندی دانستم که هنوز شیخ به من بدبین است، و مرا جاسوس عثمانیها می‌داند و شایع بود شیخ با استاندار بصره که از سوی… … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| عثمانیها معین شده بوده، سخت مخالف است، و هر یک دیگری را متهم می‌سازد. به هر حال چاره‌ای نداشتم که از مسجد شیخ عمر به یکی از کاروانسرا هاییکه محل بیتوته غریبان و مسافران بود، نقل مکان کنم. ⚡️| اتاقی آنجا اجاره کردم. کاروانسرا دار مرد احمقی بود که هر روز صبح مسافران را ناراحت می‌کرد. پس از اذان بامداد، که هنوز هوا تاریک بود، در اتاقم را به شدت می‌کوبید، و مرا برای نماز صبح بیدار می‌کرد. ⚡️| آنگاه تازه مجبور بودم که تا خورشید بردمد، به قرائت قرآن مشغول باشم. وقتی به او می‌گفتم که خواندن قرآن فریضه نیست، چرا اینقدر اصرار می‌کنی؟ گفت خواب صبحگاهان فقر و بدبختی به دنبال دارد، و همه ساکنان کاروانسرا را بدبخت خواهد ساخت. ⚡️| از این قرار، چاره‌ای جز اطاعت نداشتم، چون مرا به بیرون کردن از آنجا تهدید می‌نمود. هر روز همین که اذان صبح را می‌شنیدم، به نماز برمی‌خاستم و سپس یکساعت یا بیشتر قرآن می‌خواندم. ⚡️| دشواری من به همین جا پایان نیافت. یکی از روز ها، کاروانسرا دار، که نامش مرشد افندی بود، نزد من آمد و گفت از همان وزی که تو در اینجا اقامت گزیدی، گرفتاری در پی گرفتاری به من روی آورده و این چیزی نیست مگر شومی و پلیدی تو: زیرا همسری اختیار نکرده ‌و عزب باقی مانده‌ای. ⚡️| یا باید فورا همسری اختیار کنی و یا اتاق را تحویل دهی. گفتم افندی، با چه پولی ازدواج کنم؟ " این بار ترسیدم، ناتوانی جنسی را عنوان کنم، چون آشکار بود که صاحب کاروانسرا، مرشد افندی از آن آدمهائی است که در صدد آزمایش بر خواهد آمد." مرشد افندی در جوابم گفت : " ای نامسلمان ضعیف الایمان! … … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| مگر در قرآن نخوانده‌ای که خدا فرموده : ( آنها که فقیرند خدایشان با بزرگواری بی‌نیاز خواهد ساخت). ⚡️| خلاصه، مانده بودم که با این زبان نفهم چه‌کار کنم. در کار خود سرگردان بودم سرانجام گفتم : " بسیار خوب، چگونه بدون پول باید ازدواج کرد؟ آیا برای مخارج اولیه مبلغی به من قرض خواهی داد؟ در اسلام زائر بدون کابین عقد نمی‌توان کرد." ⚡️| افندی در فکر فرو رفت، و سپس به جای آنکه در باب قرض الحسنه صحبت کند ناگهان سرش را بلند کرد و فریاد زد: " نمی‌فهمم چه می‌گویی! یا باید ازدواج کنی و یا تا اول رجب مهلت داری که اتاق را تخلیه کنی!" ⚡️| آن روز پنجم جمادی‌الثانی بود و من فقط ۲۵ روز فرصت داشتم. بد نیست در اینجا به نامهای اسلامی اشاره کنم: ۱. محرم ۲. صفر ۳. ربیع الاول ۴. ربیع الثانی ۵. جمادی‌الاول ۶. جمادی الثانی ۷. رجب ۸. شعبان ۹. رمضان ۱۰. شوال ۱۱ ذوالقعده ۱۲. ذوالحجه ⚡️| هر ماه با رویت هلال آن آغاز می‌شود و از سی روز تجاوز نمی‌کند. ولی گاهی، ماه ۲۹ روز است. سرانجام، بر اثر فشار و سخت گیری مرشد افندی صاحب کاروانسرا، از آنجا رفتم و در یک مغازه نجاری شاگرد شدم، با این شرط که مسکن و خوراکم به عهده نجار باشد، و در عوض مزد کمتری بگیرم. ⚡️| پیش از فرا رسیدن ماه رجب به محل جدید نقل مکان کردم، و به دکان نجاری آمدم. استاد نجار عبدالرضا نام داشت و مرد شریف و محترمی بود، و با من چون فرزندان خود رفتار می‌کرد. عبدالرضا اصلا ایرانی شیعه، و از مردم خراسان بود . من‌… … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| فرصت را غنیمت شمردم و نزد او به یادگرفتن زبان فارسی پرداختم. بعد از ظهرها، گروهی از ایرانیان مقیم بصره که همگی شیعی مذهب بودند، نزد او جمع می‌شدند و از هر دری سخن می‌گفتند، ازسیاست، اقتصاد و گاهی بد و بیراه به حکومت عثمانی. ⚡️| مخصوصا به امپراطور یا خلیفه مسلمین که در استانبول میقم بود. اما همینکه مشتری ناشناسی به مغازه وارد می‌شد، فورا صحبت را قطع می‌کردند، و از مسائل شخصی و بی اهمیت حرف می‌زدند. ⚡️| من ندانستم چگونه مرا مورد اعتماد خود قرارداده، در حضورم همه‌چیز می‌گفتند، بعدها فهمیدم، پنداشته بودند من اهل آذربایجانم، چون به ترکی صحبت می‌کردم و رنگ چهره‌ام این گمان را تقویت می‌کرد، چون من چهره‌ای سرخ وسفید داشتم، مثل بسیاری از مردم آذربایجان. ⚡️| در ایامی که در نجاری کار می‌کردم، با جوانی آشنا شدم که به آنجا رفت و آمد داشت، و به سه زبان ترکی، فارسی و عربی آشنا بود. او در لباس طلاب علوم دینی و نامش محمد بن عبدالوهاب بود، جوانی جاه طلب، بلند پرواز و بی‌نهایت عصبی مزاج. او از حکومت عثمانی بی‌اندازه متنفر بود و بدگوئی می‌کرد. ⚡️| اما با حکومت ایران کاری‌نداشت. سبب ووستی و مراوده‌اش با استاد نجار (عبدالرضا)، آن بود که هردو خلیفه عثمانی را دشمن شماره یک خود می‌دانستند. من نفهمیدم که این جوان، با وجودی که سنی مذهب بود، چگونه با عبدالرضا شیعه، رفیق شده و زبان فارسی را در کجا آموخته است؟ ⚡️| هرچند در بصره از این قبیل اتفاقات بسیار می‌افتاد، که شهروندان آنرا گروههای سنی و شیعه تشکیل می‌دادند، و همگی با هم رفاقت داشتند و بسیاری از مردم بصره فارسی و عربی را باهم می‌دانستند و تعداد قابل توجهی ترکی… … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| هم بلد بودند. محمد عبدالوهاب جوانی ه تمام معنی آزاداندیش بود و هیچگونه تعصبی در سنی‌گری و شیعی گری نداشت. و حال آنکه غالب اهل سنت، ضد شیعه بودند، و بعضی از مفتیان سنی مذهب شیعیان را تکفیر می‌کردند. ⚡️| شیخ محمد به مذاهب اربعه، نیز چندان پابند نبود و می‌گفت آنچه خدا در قرآن فرموده مارا کفایت است. اما خلاصه داستان مذاهب اربعه۱ از این قرار است : پس از یک قرن که از رحلت نبی‌اکرم (ص) گذشت، در جامعه مسلمین علمای بزرگی نشو و نما کردند، که چهار نفر از ایشان به مقام پیشوائی اهل سنت رسیدند: ( ابو حنیفه)، (احمدبن حنبل)، (مالک) و (محمدبن‌ادریس شافعی). ⚡️| خلفای عباسی مسلمانان را به تقلید از یکی از این مذاهب مجبور می‌کردند و اجازه نمی‌دادند که عالم دیگری، هرچند در قرآن و سنت پیامبر مطالعات کافی داشته باشد، به مقام اجتهاد برسد. در حقیقت، سد باب علم می‌شدند. این امر باعث جمود فکرس در بین مسلمین پیرو سنت و جماعت گردید. ⚡️| بالعکس، پیروان تشیع از محدودیت سنیها حسن استفاده کردند و به نشر عقاید و آراء خود در قیاس وسیعی پرداختند با وجودی که در آغاز قرن دوم هجری تعداد شیعیان یک دهم سنی‌ها بود، شمارشان پیوسته رو به افزایش می‌نهاد، و با اهل سنت برابری می‌کرد. ⚡️| این امر طبیعی بود، زیرا باب اجتهاد که شیعه بدان معتقد بود، پیوسته، سبب تازگی دانش مسلمانان و تحول فقه اسلامی و تجدید فهم قرآن و سنت می‌گردید، و اسلام را با شرایط زمان هماهنگ می‌ساخت. اجتهاد سلاحی بود که با جمود فکری مبارزه می‌کرد و سبب تحول و تطور افکار می‌گردید. محدودیت اسلام در مذاهب اربعه و بستن… ⚠️مذاهب اربعه: حنفی_ شافعی_حنیلی _مالکی … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| درهای جستجو و طلب بر روی مسلمین، و بستن گوشهایشان از شنیدن سخن تازه، و بی‌توجهی به نیازهای زمان، سلاح پوشیده ای بود که مسلمین را دیگر قانع نمی‌ساخت. ⚡️| مسلم است وقتی دشمن سلاح تازه‌ای در دست داشته باشد، و تو با سلاح زنگ زده‌ای با او نبرد کنی حتما دیر یا زود، شکست خواهی‌ خورد. به پیش بینی من، بزودی عقلای اهل سنت، باب اجتهاد را به روی مسلمین خواهند گشود، و بشارت می‌دهم که این کار تا قرن آینده، عملی خواهد شد، و پس از یک قرن اکثریت مسلمین را شیعیان طرفدار اجتهاد تشکیل خواهند داد، و سنیان در اقلیت خواهند ماند. ⚡️| اما از جوان بلند پرواز، شیخ محمد عبدالوهاب بگوئیم : او شخصا مطالعاتی در قرآن و حدیث داشت. و در اثبات نظریات، خود به اقوال و آراء مشایخ و علمای اسلام اشاره می‌کرد و استناد می‌جست. نه تنها در عقاید از بعد اهل تسنن یاد می‌کرد، بلکه از آراء ابوبکر و عمر، شواهدی می‌آورد و مهارت خود را درفقه اسلامی آشکار می‌ساخت. ⚡️| و گاهی برداشتهایش خلاف علماء مشهور بود. شیخ پیوسته می‌گفت: " پیامبر خدا(ص) تنها کتاب و سنت را به عنوان اصول لاینغیری برای ما باقی گذاشته، ولی هرگز نگفته است که صحابه و ائمه دین هرچه گفتند وحی منزل است و غیر قابل تغییر. پس بر ما واجب است که پیروی از کتاب و سنت را وجهه همت قرار دهیم، هرچند علماء و پیشوایانمذاهب و حتی صحابه، رای دیگری داشته باشند. ⚡️| یک روز بین او ویکی از علماء شیعه که از ایران آمده بود، و عبدالرضای نجار اورا به مهمانی خوانده بود، بر سر سفره غذا بحث درگرفت. آن شخص که به شیخ جواد قمی مشهور بود، با محمد بن عبدالوهاب اختلافات اصولی داشت و گفتگوهایشان بزودی به … … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| خشونت و ناراحتی انجامید. ن تمام مطالبی را که مورد بحث بود، به خاطر نسپرده ام و فقط، قسمتهایی از آنرا که در یاد دارن می‌نویسم: ⚡️| شیخ قمی بحث را با این جملات آغاز کرد و به محمد ابن عبدالوهاب گفت : " اگر تو آزاد اندیشی و بدانگونه که ادعا میکنی در اسلام مطالعه کافی داری، پس چگونه است که علی "ع" را مانند شیعه ارج نمی‌نهی؟" ⚡️| محمد جواب داد: " برای اینکه علی"ع" مانند عمر و دیگران، سخنانش برای من حجت نیست، من تنها کتاب و سنت را قبول دارم." قمی: " مگر پیامبر اکرم "ص" نگفته : که من شهر علمم و علی ام در است۱. از این قرار، بین علی و صحابه دیگر فرق گذاشته". ⚡️| محمد: " اگر چنین است پس باید پیامبر "ص" می‌گفت: برای شما کتاب و علی ابن ابی‌طالب را باقی گذاشتم." قمی: " آری چنین گفته، آنجا که می‌گوید: برای شما کتاب و خاندانم را گذاشتم۲. و مسلما علی"ع" بزرگ خاندان اوست." ⚡️| محمد این حدیث را انکار کرد، اما شیخ قمی بر پایه دلایل و مدارک کافی ، انتساب آنرا به پیامبر "ص" ثابت نمود. محمد ناگزیر خاموش شد، ظاهرا دیگر جوابی نداشت، اما ناگهان به شیخ اعتراض کرد و گفت : " پیامبر فقط قرآن و خاندانش را برای ما گذاشته، پس تکلیف سنت چیست؟ " ⚡️| قمی پاسخ داد: " سنت همان شرح و تفسسر کتاب خداست، و اضافه بر آن چیزی نیست. پیغمبر "ص" فرموده کتاب خدا و خاندانم، یعنی کتاب خدا با شرح و تفسیر آن که سنت نانیده می‌شود، و موردی برای تکرار سنت … ⚠️ مترجم و رصد نوشت: ۱. انا مدینة العلم و علی بابها ۲. انی تارک فیکم ثقلین ، کتاب الله و عترتی … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| باقی نمانده. محمد گفت: " به ادعای شما "عترت" با اهل بیت هم تفسیر کلام خداست، پس چرا در متن حدیث، اضافه شده؟ " قمی پاسخ داد: " پس از وفات رسول خدا، امت به شرح و تفسیر آیات و احکام قرآن نیاز مبرم داشت، زیرا طالب انطباق احکام با شرایط زندگانی خود بود. از این رو پیامبر با علم قبلی، امت را به کتاب خدا بعنوان اصل ثابت، و به عترت، بعنوان مفسران و شارحان آن کتاب، مطابق نیاز امت حوالت داده‌است". ⚡️| من از این گفتگو ها بسیار لذت می بردم، و در شگفت بودم. می‌دیدم که محمد عبدالوهاب در برابر شیخ جواد قمی که فردی سالخورده بود، مانند گنجشکی که در پنجه صیاد دست و پا می‌زند، و یارای پرواز نداشت. پس از مدتی آشنائی و مراوده با محمد بن عبدالوهاب، بدین نتیجه رسسدم که فرد شایسته برای اجرای مقاصد بریتانیا در منطقه، شخص او توانمند بود. روح بلند پروازی، غرور، جاه‌طلبی و دشمنی با علماء و مراجع اسلام، خود کامگی تا آن مرحله که حتی خلفای راشدین را هم مورد انتقاد قرار می‌داد. ⚡️| برداشت او از قرآن و حدیث که تفاوت آشکار با واقعیت داشت، بزرگترین نقطه ضعف او بود که می‌توانست مورد استفاده قرار گیرد. این جوان مغرور کجا و آن عالم پیر مرد ترک ساکن استانبول که ابدا تغییری در افکار و رفتارش نسبت به هزار سال سال پیش، روی نداده بود. پیرمرد حنفی مذهب، وقتی می‌خواست نام ابوحنیفه را بر زبان راند، برمی‌خاست و وضو می‌گرفت. یا مثلا، برای او مطالعه کتاب " صحیح بخاری" که از منابع معتبر حدیث اهل سنت است، و بدان بسیار ارج می‌نهند، فریضه ای بود، قبلا وضو می‌گرفت و سپس… … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| کتاب را برمی‌داشت و مطالعه می‌کرد. بالعکس، شیخ محمد عبدالوهاب، ابوحنیفه را تحقیر می‌کرد و اورا بی‌اعتبار می‌پنداشت، و ارزشی برایش قائل نبود. ⚡️| محمد می‌گفت: " من از ابوحنیفه بیشتر می‌دانم". و مدعی بود که نصف کتاب "صحیح بخاری" بیهوده و چرند است. به هرحال، من با محمد گرم گرفتم، و تدریجا دوستی پابرجائی میان ما برقرار گردید. ⚡️| من پیوسته در گوش او فرو می‌خواندم که خداوند تو را از موهبت نبوغ و قریحه‌ای بهره مند ساخته، که به مراتب از علی"ع" و عمر بیشتر است. به او می‌گفتم: " اگر تو در زمان پیامبر "ص" می‌بودی، یقینه به جانشینی او انتخاب می‌شدی". ⚡️| من دائما با لحن آرزومندانه‌ای او را مخاطب قرار می‌دادم که: " امیدوارم تحولی که بزودی باید در دین اسلام پدید آید، بدست تو صورت گیرد: زیرا تو تنها نجات ‌دهنده اسلام از انحطاط خواهی بود. همه به تو امید بسته اند تا مگر اسلام را از سقوط رهائی بخشی". … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـان‌خـاطـرات‌مـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• 💫 •] (هشتڪ رمان‌هاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) (جاسـوس انگلیســـسے ) ⚡️| با محمد قرار گذاشتیم که در تفسیر قرآن بر پایه اندیشه‌های جدید، نه بر مبنای آراء صحابه و پیشوایان دین، و علما و مفسران گفتگوئی داشته باشیم. ما قرآن را می‌خواندیم و در اطراف آیه بحث می‌کردیم. ⚡️| نقشه من این بود که به هر ترتیبی شده، اورا در دام وزارت مستعمرات انگلیس بیندازم. تدریجا توانستم محمد را که ذاتا بلند پرواز و خود پرست بود، زیر تاثیر سخنان خود قرار دهم، تا بدانجا که او به پندار خود، برای جلب اعتماد بیشتر من، خود را از آنچه واقعا بود، بی‌بند و بار تر معرفی می‌کرد. ⚡️| یکبار به او گفتم : " آیا جهاد واجب است؟ گفت چگونه واجب نیست که خدا می‌فرماید: " با کافران بجنگید". گفتم خدا می‌فرماید: " با کافران و منافقان هر دو بجنگید. و اگر جهاد با کافران و منافقان واجب است پس چرا پیامبر با منافقان نجنگیده است؟ ⚡️| محمد گفت : " جهاد تنها در میدان جنگ نیست، پیامبر با رفتار و گفتار، با منافقان نبرد می‌کرده است". گفتم : " پس در اینصورت، جهاد بل کفار هم با رفتار و گفتار واجب است". پاسخ داد: " نه! چون پیامبر با کفار در میدان جنگ جهاد کرده است". ⚡️| گفتم: " جنگ پیامبر با کفار به منظود دفاع از خود بوده است، زیرا کفار قصر جان اورا کرده بودند". محمد سرش را به موافقت تکان داد، و من حس کردم که در کار خود موفق شده‌ام. … الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇 °• 📖 •° @Rasad_Nama‌