eitaa logo
🏡 خانه اهالی روایت انسان
25.6هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
377 ویدیو
31 فایل
🏡خانه اهالی روایت انسان روایتی بدون سانسور از هویت تاریخی انسان!✨ جایی برای تجربه‌ی ناب زندگی مؤمنانه... ادمین پاسخگو @revayate_ensan ⚠️تبلیغ و تبادل انجام نمی‌شود. هماهنگی برای دعوت‌ها و جلسات حضوری : @nakhaei_davat
مشاهده در ایتا
دانلود
🏡 خانه اهالی روایت انسان
فصل هفتم_قسمت دوم 🟣 در خواب هم معلوم بود این مسیر، فقط به بهشت می‌رسد در مسیر به کربلا، امام خوابی
📍 فصل هفتم _ قسمت سوم 🟠 از زهیر تا قیس؛ مردانی که با یک انتخاب، تاریخ را شکافتند در مسیر به کربلا، کاروان امام با چهره‌هایی روبه‌رو شد که ابتدا «بی‌میل» بودند… اما انتخاب‌شان، ورق تاریخ را برگرداند. 📌 یکی‌شان زهیر بن قین بود؛ مردی محتاط، بی‌تمایل، عثمانی‌مذهب. کاروانش را از کاروان حسین دور نگه داشته بود. 🔻 تا اینکه پیغام رسید: «زهیر! امام تو را صدا کرده…» با تردید رفت… و با چشمانی دگرگون برگشت. به همسرش گفت: «تو آزادی. من با حسین می‌مانم.» و ماند… تا آن‌قدر رشد کند که فرمانده صف اول عاشورا شد. 📌 دیگری، قیس بن مسهر بود؛ فرستاده‌ی امام با پیامی به کوفه. اما پیش از رسیدن، دستگیر شد. به او گفتند: «یا نامه را بخوان، یا حسین را لعن کن.» قیس، نامه را پاره کرد تا نام یاران افشا نشود. و بعد، بالای منبر، همان‌جا… ابن زیاد را لعن کرد و مردم را به یاری حسین فراخواند. ❗️ابن زیاد دستور داد: او را از بالای کاخ به پایین انداختند. پیکرش شکست، اما صدایش زنده ماند. 📌 این دو مرد، دو مسیر متفاوت، اما یک نقطه مشترک داشتند: آن‌جا که همه می‌ترسیدند، آن‌ها انتخاب کردند…و ما امروز… در روزگاری که دشمن، رسانه‌اش را به کاخ تبدیل کرده، و ولیّ حق، هل من ناصر می‌گوید… آیا حاضریم از منطقه امن‌مان بیرون بیاییم؟ حاضر به ریسک آبرو، موقعیت، شغل، یا حتی جان هستیم؟ یا تا همیشه، فقط در تاریخ، تماشاچیِ قیس‌ها و زهیرها می‌مانیم؟ 📌 اگر امروز منبری در کاخ ظلم به تو دادند، آیا مثل قیس، آن را سنگر حق می‌کنی؟ یا به‌هوای بقا، صدایت را با دشمن کوک می‌کنی؟ 🆔️ @Revayate_ensan_home
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 این روزها به تفکر در باب اتفاقات عاشورا بیش از همیشه محتاجیم. ما در موقف حساس تاریخیم، مثل مردم زمان اباعبدالله. 🆔️ @Revayate_ensan_home
📍 فصل هشتم _ قسمت اول 🟠 وقتی ولی الهی به محاصره درآمد کاروان حسین فقط دو منزل تا کوفه فاصله داشت، اما همین‌جا، اولین حلقه محاصره بسته شد. 📌 سپاه حر بن یزید ریاحی از راه رسید. هزار سوار، بدون شمشیر کشیده… اما با مأموریتی روشن: «نه اجازه ورود بده، نه اجازه بازگشت… فقط متوقفش کن.» 🔻 امام، بی‌مقدمه گفت: «تو با ما هستی، یا بر ما؟» و حر گفت: «بر شما… اما مأمورم، نه مختار.» 📌 این آغاز استراتژی خطرناک یزید بود: اسارت امام، بی‌نبرد. خاموش‌کردن صدای حق، بی‌کشتار. نقشه‌ای نرم، اما ویران‌گرتر از شمشیر. ❗️امام نپذیرفت. مأمور بود که برود، حتی اگر در میان محاصره. ❓و ما امروز… ما در کدام صف‌ایم؟ محاصره کنندگان ولی حق؟ تماشاچیانِ بی عمل؟ یا مدافعان و همراهان ولی خدا؟ 🆔️ @Revayate_ensan_home
🏡 خانه اهالی روایت انسان
📍 فصل هشتم _ قسمت اول 🟠 وقتی ولی الهی به محاصره درآمد کاروان حسین فقط دو منزل تا کوفه فاصله داشت،
📍 فصل هشتم _ قسمت دوم 🟣 کربلا؛ محاصره‌ای که با اشک شروع شد، نه با شمشیر محاصره فقط ایستادن در برابر راه نیست. گاهی آرام آرام، در دل خیمه‌ها نفوذ می‌کند… با فرمانی بی‌رحم، و خفقانی تدریجی. 📌 نامه‌ی ابن زیاد به حر رسید: «دیگر با حسین مدارا نکن. او را از آب محروم کن. قدم‌هایش را محدود کن. و اجازه هیچ جابجایی نده…» 🔻 حالا میدان، بدون نیزه، بی‌رحم‌تر شده بود. جنگ هنوز شروع نشده، اما مرزها کشیده شده بود: بین سکوت و حقیقت، بین همراهی و تماشا. 📌 امام، در دل همین سکوت، شعری خواند… سوگی نجیب، که بوی رفتن می‌داد. و همین شعر، زینب را لرزاند. چادر از سر افتاد، پا برهنه از خیمه بیرون آمد، و با فریاد گفت: «کاش من مرده بودم… امروز انگار زهرا دوباره داغدار شده…» 🔻 زنان گریستند، اما امام، زینب را آرام نکرد؛ تربیتش کرد. 📌 گفت: «خواهرم، اگر من کشته شدم، چهره نخراش، صدایت را بلند نکن… تو باید پیامم را برسانی.» ❗️و از این لحظه، زینب از خواهری گریان، به ستونی در تداوم قیام بدل شد. ❓و ما امروز… وقتی محاصره با شمشیر نیست، با روایت است، چه کسی روایت صدای ولی خدا را به دوش می‌کشد؟ و چه کسی در حاشیه‌ امن، آرام فرو می‌رود؟ 🆔️ @Revayate_ensan_home
🏡 خانه اهالی روایت انسان
📍 فصل هشتم _ قسمت دوم 🟣 کربلا؛ محاصره‌ای که با اشک شروع شد، نه با شمشیر محاصره فقط ایستادن در براب
📍 فصل هشتم _ قسمت چهارم 🟣 وقتی خواهر باید وارث مأموریت برادر شود آن شب، امام حسین از زینب خواست آماده شود. نه برای وداع، بلکه برای «ادامه». 📌 گفت: «تو که قرار است پیام من را بر دوش بکشی، نباید در گودال اشک غرق شوی…» 🔻 زینب، همان شب، از خواهر دلسوخته، به راویِ باصلابت تبدیل شد. 📌 امام نگفت: گریه نکن. گفت: اگر من شهید شدم، صدایت را بلند نکن… این یعنی: تو قرار نیست فقط بگویی «چه شد»، تو باید بگویی «چرا شد.» ❗️زینب، زن نبود؛ تاریخ بود، که ایستاد و حقیقت را از زیر سم اسب‌ها بیرون کشید. ❓و ما امروز… وقتی راویان حقیقت در محاصره‌اند، چه کسی بلند می‌شود؟ ما کدام زینبیم؟ زینبِ شیون؟ یا زینبِ روشنگری؟ 🆔️ @Revayate_ensan_home
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى أَبْنائِكَ الْمُسْتَشْهَدينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلى ذُرِّيَّتِكَ النَّاصِرينَ سلام بر تو و بر فرزندان شهادت‏ طلبت، سلام بر تو و بر نسل يارى كننده‏ ات 🆔️ @Revayate_ensan_home
📍 فصل نهم _ قسمت اول 🟠 شب، آرام نبود؛ اما حسین مظهر آرامش بود نهم محرم است. سپاه دشمن با فرمان شتاب، به نقطه جنگ رسیده‌اند. اما در خیمه‌ها، شب‌، متفاوت است… 📌 دختران و خواهران امام، با شنیدن پاسخ دشمن به خطبه‌ امام، دل‌شکسته‌اند، ندبه می‌کنند، و از ترس فردا، گریبان چاک می‌دهند… 🔻 و امام؟ امام، در دل محاصره، علی‌اکبر و عباس را می‌فرستد تا خیمه‌ها را آرام کنند. 📌 فرمود: «امشب، شب آرامش است… نه شب جزع. بروید زنان را دلداری دهید.» ❗️اینجا، حسین فقط فرمانده یک جنگ نیست، او معلمی است که حتی شب قبل از عاشورا، هنوز دارد تربیت می‌کند، امید می‌دهد، و دل‌ها را برای رسالت فردا آماده می‌سازد. ❓و ما امروز… وقتی همه چیز متشنج می‌شود، آیا خانواده و جامعه را به آرامش دعوت میکنیم؟ یا خودمان، اولین کسانی هستیم که ناامیدی را می‌پراکنیم؟ 🆔️ @Revayate_ensan_home
🏡 خانه اهالی روایت انسان
📍 فصل نهم _ قسمت اول 🟠 شب، آرام نبود؛ اما حسین مظهر آرامش بود نهم محرم است. سپاه دشمن با فرمان شت
📍 فصل دهم_ قسمت اول 🟣 دشمن، امان‌نامه می‌آورد؛ عباس، خط را روشن‌تر می‌کند وقتی شمشیر کار نمی‌کند، دشمن سراغ تفرقه می‌رود. و این‌بار، شمر امان‌نامه آورد… 📌 پیامش روشن بود: «عباس، تو و برادرانت از جانب حکومت در امان‌اید. از حسین جدا شوید، بمانید… اما بی‌دردسر.» 🔻 امام، به عباس اجازه پاسخ داد… و عباس، ایستاد. با کلماتی کوتاه، اما برنده‌تر از نیزه. 📌 گفت: «لعنت بر امان نامه ات، و لعنت بر تو، که ما را از حسین جدا می‌دانی!» ❗️با این جمله، همه خط عملیات روانی شمر فرو ریخت. دشمن عقب نشست، و پسران ام‌البنین، استوارتر از همیشه، پشت حسین ایستادند. 🔻 این، آغاز رسمیِ مرزکشی بین امنیتِ بدون حسین، و خطرِ همراهی با حسین بود… ❓و ما امروز… وقتی دشمن، با لبخند و تضمین امنیت، دعوت به سازش می‌کند، کدامیم؟ امان‌پذیرانِ ساکت؟ یا عباس‌هایی که مرز را روشن می‌کنند؟ 🆔️ @Revayate_ensan_home
🔴 اَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى 🆔️ @Revayate_ensan_home